نگاهی به گفته های سازنده نیم تنه کمال اسماعیل بن محمد بن عبدالرزاق اصفهانی
ایسنا/ این خبر پیرامون نگاهی به گفته های سازنده نیم تنه کمال اسماعیل بن محمد بن عبدالرزاق اصفهانی برای شما نگارش شد.
آخرین قصیده سرای بزرگ ایران در اوایل حمله مغول، کمال اسماعیل بن محمد بن عبدالرزاق اصفهانی است که در گیرودار هجوم و قتل عام های آنان کشته و در واقع شهید شد. نیم تنه ای از این شاعر که در پارک کمال اسماعیل نصب شده، اثری از استاد ایرج محمدی، پیشکسوت مجسمه سازی است.
این مجسمه ساز با اشاره به نیم تنه ای که از کمال اسماعیل ساخته است، بیان کرد: اول از همه خواهشی دارم و این است که من وقتی نیم تنه کمال اسماعیل را ساختم خودم هم آن را در پارک کمال نصب کردم اما چند سال قبل شهرداری آن را مرمت کرد، ولی نصب آن صحیح نیست و به شکلی است که گویا از پشت در حال افتادن است! خواهش میکنم این موضوع را به مسئولان شهرداری بگویید شاید حرف شما را بهتر از من بپذیرند.
او سپس افزود: برای ساختن این نیم تنه زندگینامه کمال اسماعیل را خواندم و متوجه شخصیت بزرگ او شدم، شخصیتی که مدتهاست آرزو دارم که یک مجسمه بزرگ 5 متری بسازم و در بهترین نقطه اصفهان نصبش کنم. این آرزوها بارها در رسانه های مختلف هم گفته ام.
محمدی سپس به بهره اش از عناصری که به شهادت کمال اسماعیل مرتبط است اشاره کرد و ادامه داد: وقتی مغول ها به اصفهان آمدند از کمال اسماعیل خواستند تا شاعر دربار مغولان باشد و برای آنها و در ستایش آنها شعر بسراید، اما کمال اسماعیل از این کار امتناع می کند و پاسخ می شنود که «اگر نگویی سر تو را می بریم» کمال اسماعیل هم می گوید که «حتی اگر سرم را هم ببرید شعر نمی گوید» و متواری می شود تا اینکه در نهایت مغولان او را پیدا می کند و باز هم خواسته خود را مطرح می کنند اما کمال اسماعیل نمی پذیرد و متأسفانه سر او را می برند.
او در توضیح این سردیس بیان کرد: یک روز با آقای مرتضی نعمت اللهی بودیم که (او از مجمسه سازان بزرگ کشورمان هستند) و همان موقع هم تعدادی توریست فرانسوی دور نیم تنه کمال اسماعیل جمع شدند. آقای نعمت الهی به زبان فرانسوی مسلط بود و من از او خواستم تا با این توریست ها درباره نیم تنه کمال اسماعیل صحبت کنیم و نظرشان را بپرسیم.
خالق مجسمه های شاه عباس، کاوه، کمال اسماعیل، سهراب سپهری و صائب در اصفهان ادامه داد: توریستها خیلی خوشحال شدند که خالق این نیم تنه را پیدا کرده اند و در پاسخ به پرسش ما گفتند که «ما در فراسنه یک نقاشی داریم که نامش لبخند ژوکوند است و همه جهان آن را می شناسند و این مجسمه مثل آن نقاشی است و لبخند تمسخرآمیزی دارد» من تعجب کردم و این پرسش را مطرح کردم که «لبخند این مجسمه کجاست؟!» بعد آنها از من خواستند از زاویه دیگری به نیم تنه کمال اسماعیل نگاه کنم و واقعاً تعجب کردم و دیدم که درست می گویند.
محمدی افزود: من کمال اسماعیل را نمی شناختم و فقط به دنبال شخصیت سازی از آدمی بودم که به هیچ راهی حاضر نمی شود که شاعر دربار مغولان باشد و برای آنها شعر بگوید حتی به قیمت جدا شدن سر از بدنش. یعنی دنبال آدمی بودم که دماغ و چشم و گونه هایش به چنین آدمی بخورد؛ ولی وقتی توریستهای فرانسوی از چنین لبخند تمسخرآمیزی حرف زدند و من متوجه شدم که اتفاقاً درست می گویند و گویا کمال اسماعیل در نیم تنه ای که ساخته ام در حال پوزخند است.
او گفت: سپس از آقای نعمت اللهی خواستم که بازهم از آنها بپرسند که چه چیزهای دیگری در نیم تنه کمال اسماعیل می بینند و آنها چنین گفتند که «آنچه ما می بینیم این است که سر این فرد را بریدند و آن را روی یک سینی گذاشتند.» من از اینکه چنین تفسیر دقیقی داشتند تعجب کردند و فکر کردم که حتماً مطلبی درباره زندگی کمال اسماعیل خوانده یا شنیده اند، اما اینطور نبود چون آقای نعمت اللهی همین سوال را از آنها پرسید و توریستها در پاسخ به آن از ما خواستند که بنشینیم و چشمانمان را در راستای عمامه یا دستار نیم تنه کمال اسماعیل قرار دهیم. البته این را هم بگویم که من سعی کردم که دستار این نیم تنه را به گونه ای پایین بیاورم که حالت آرامی نداشته باشد و به شکلی باشد که گویا باد به آن وزیده شده است.
خالق نیم تنه کمال اسماعیل با تأکید بر اینکه آموزش درک درست زیبایی به مردم بسیار ضروری است، توضیح داد: وقتی چشمم را پایین آورده و در راستای دستار این نیم تنه قرار گرفت، متوجه شدم که آنها درست می گویند و گویا سر کمال اسماعیل روی چیزی مانند سینی قرار دارد! تعجب کردم از اینکه آنها چه چیزهایی را می بینند! در حالی که من برای خلق این مجسمه به دنبال حس خودم بودم تا کمال اسماعیل را به گونه ای بسازم که آرام نیست و تنها چیزی که استفاده کردم این بود که خشم را در دستار او نشان دهم که آویزان نیست و آرامش ندارد اما درک آنها درکی درست و دقیق از مفهوم زیبایی شناسی بود.