عوامل کلبه ای در مه: هیچ مضمونی را به سریالمان سنجاق نکردیم + عکس
مهر/ عوامل سریال «کلبه ای در مه» ضمن اشاره به ویژگی های محتوایی این مجموعه، قیاس آن با «پس از باران» را یک قیاس اشتباه دانستند و درباره استفاده از لهجه در سریال های سیما انتقاداتی را مطرح کردند.
سریال «کلبه ای در مه» با نام اولیه «می جان» به کارگردانی حسن لفافیان و تهیه کنندگی سعید پروینی به تولید رسیده بود، این سریال در شمال کشور تصویربرداری شد و سراغ فضای خان و ارباب و رعیت رفت و سعی کرد درامی را در این فضا روایت کند که هم به داستان های انقلاب می پردازد و هم به مبارزه با خان ها و هم روایتی عاشقانه دارد.
همزمان با پخش قسمت های پایانی سریال، عوامل این مجموعه در خبرگزاری مهر حضور یافتند و درباره سریال، حواشی، نقاط قوت و ضعف آن سخن گفتند.
حسن لفافیان کارگردان، سام قریبیان، حمید ابراهیمی، رضا جوشنی بازیگران و سعید پروینی تهیه کننده در این میزگرد حاضر شدند.
در بخش نخست این سریال عوامل درباره خود مجموعه، لهجه ها و قصه ای که برخی آن را با «پس از باران» قیاس کردند سخن گفتند.
بخش اول این گفتگو را در زیر می خوانید:
* آقای لفافیان بعد از «به رنگ خاک» که به صورت مشترک کارگردانی کرده بودید، سریال «کلبه ای در مه» دومین تجربه سریال سازی شما با یک قصه بومی است. بعد از جنوب، سراغ فضای شمال کشور رفتید. برای شروع کمی از دغدغه خود در این زمینه بگویید.
حسن لفافیان: این مسئله به سال ها قبل بازمی گردد که من فیلم سازی را آغاز کردم. من خودم متولد مشهد، اهل سیستان و بلوچستان و بزرگ شده زاهدان هستم. سی و خرده ای سال هم در تهران ساکنم. وقتی فیلمسازی را آغاز کردم، بیشترین علاقه ام به داستان هایی بود که در جایی غیر از تهران اتفاق می افتاد. 15 تله فیلم ساخته ام که 10 تا از آن ها خارج از تهران می گذرد. اعتقاد دارم داستان هایی که در خارج از تهران می گذرد، جذابیت بصری بیشتری دارند. اولین سریالی که به من پیشنهاد شد «به رنگ خاک» بود که سریالی اپیزودیک بود و از میان سی وچند قسمت، بیست و چند قسمت را ما کارگردانی کردیم که در جزایر خلیج فارس مانند قشم و هرمز داستان هایش روایت می شد.
این کار هم که به من پیشنهاد شد، اولین سوالم این بود که داستان ش مربوط به کجاست؟ گفتند شمال. این اولین انگیزه ام شد تا متن را بخوانم. این فضاها را اصولاً دوست دارم. قصه را خواندم، دیدم جای کار دارد اما نیازمند دوباره نویسی است. امروز هم دو متن به من پیشنهاد شود که یکی در تهران و دیگری در شهرستان باشد، اولویتم قبول کار در شهرستان است.
* غیر از این ماجرای موقعیت مکانی، چه نکته دیگری در داستان سریال برای تان جذابیت بیشتری داشت؟
لفافیان: احساس کردم با داستان های کلیشه ای که همیشه خوانده بودم، متفاوت است؛ کلیشه هایی مانند یک خان بد و شخصیت های صددرصد خوب. احساس کردم این قصه می تواند با یک بازنگری تبدیل به داستانی متفاوت از چیزهایی که قبلاً شنیده بودیم و شخصیت هایی که بارها دیده بودیم تبدیل شود. در طول کار با کمک همه دوستان و به ویژه بازیگران به خروجی ای رسیدیم که من به شخصه خیلی از آن راضی هستم.
پروینی: در هیچ بخشی از سریال، هیچ مضمونی را سنجاق نکرده ایم. هر آن چیزی که به متن اصلی نمی چسبید، کنار گذاشتیم. آدم های مختلف در حوزه های مختلف زنگ می زدند و مثلاً می گفتند چرا خان شما این طوری است؟ چرا این حرف را می زند اما آن برداشتی که می توان از آن داشت را نداریم؟ این دقتی است که در کل کار از نگارش متن تا کارگردانی مدنظر داشتیم * آقای پروینی کمی درباره روند تولید سریال بگویید. به خصوص که در روند تولید شاهد تغییراتی در تیم تولید هم بودیم.
سعید پروینی: قصه این سریال که در ابتدا مربوط به شهدای قواص می شد، در سال 96 به چند نویسنده پیشنهاد دادم. با این حال قصه در این سریال به سمت و سوی دیگری رفت که چون دیدیم ممکن است حق شهدای غواص به خوبی ادا نشود ترجیح دادیم در فضای دیگری به آن بپردازیم. درواقع در فرآیند دوباره نویسی بود که به این نتیجه رسیدم کار با سروشکل متفاوت پیش برود و در ادامه اگر استقبالی اتفاق افتاد، سراغ داستان های دیگر برویم.
* اتفاقاً خوب است که آن دست مضامین را به کارتان سنجاق نکردید...
پروینی: در هیچ بخشی از سریال، هیچ مضمونی را سنجاق نکرده ایم. هر آن چیزی که به متن اصلی نمی چسبید، کنار گذاشتیم. آدم های مختلف در حوزه های مختلف زنگ می زدند و مثلاً می گفتند چرا خان شما این طوری است؟ چرا این حرف را می زند اما آن برداشتی که می توان از آن داشت را نداریم؟ این دقتی است که در کل کار از نگارش متن تا کارگردانی مدنظر داشتیم. حتی احتیاط بازیگران در بیان دیالوگ ها هم بود. همه می خواستیم روی خط قرمز حرکت کنیم اما نه این طرف بیفتیم و نه آن طرف. کار ما را اگر با دیگر کارهای انقلابی مقایسه کنید، می بینید که حرف های گل درشت را مطرح نکرده ایم. اگر داستان سریال ظرفیت نداشته باشد، دیالوگ های گل درشت و شعاری در آن بخش و سکانس ها هم نمی بینیم. حتی در متن اولیه ای که آقای لفافیان خواند هم موضوع شهدای قواص را داشتیم، اما در بازنویسی تصمیم گرفتیم آن را حذف کنیم.
سریال «حوالی پاییز» زودتر به سرانجام رسید، بعد از آن دو سالی درگیر متن این سریال بودیم. کار را با مرجان اشرفی زاده آغاز کردیم و قول و قرارهایی هم با او داشتیم اما بعد از حدود 3،4 ماه همکاری، احساس کردیم این همکاری به خروجی درستی برای تلویزیون نخواهد رسید. مدتی کار به دلیل کرونا متوقف شد و بعد که خواستیم کار را آغاز کنیم، عده ای از بازیگران قبلی سر کارهای جدید بودند و برخی از بازیگران را هم تغییر دادیم و خداروشکر به خروجی بهتری رسیدیم.
* آقای ابراهیمی شما سابقه کارگردانی و نویسندگی در تئاتر دارید، برای ورود به این کار آیا چالشی با متن سریال داشتید؟ به خصوص به تغییر متن در فرآیند تولید هم اشاره شد.
حمید ابراهیمی: برای ما به عنوان بازیگر، همواره متن در اولویت است. وقتی متن را به ما می دهند، اول از همه می خواهیم بدانیم برای مان چه دارد. من سر سریال «گیلدخت» بودم که گروه اول این سریال به من زنگ زدند. نمی دانستم برای چه نقشی اما هماهنگی میسر نشد. بعد که آقای لفافیان آمدند و این نقش را به من پیشنهاد کردند، احساس کردم این نقش برای من نوشته شده است. از آنجایی که اصلیت م گیلانی است، خیلی ترغیب شدم این نقش را بازی کنم. هرچند در ابتدا دوست نداشتم با لهجه بازی کنم...
سام قریبیان: برخی بازیگران نگران حجم دیالوگ های شان هستند در حالی که فرامرز قریبیان در «رقص در غبار» اصغر فرهادی به اندازه یک خط هم دیالوگ نداشت اما بیشترین جوایز بین المللی را برای همان نقش گرفت. بازیگر در سکوت کارهایی می تواند بکند که هزار برابر یک دیالوگ باشد * وقتی خودتان شمالی هستید، چرا نمی خواستید با لهجه بازی کنید؟
ابراهیمی : بالاخره ما در تهران بزرگ شده ایم. دوست داشتم به گونه ای نباشد که استفاده از این لهجه حاشیه ساز شود. با دوستان مذاکره کردیم و با راهنمایی آقای لفافیان به اینجا رسیدیم. وقتی دوستان از من می پرسیدند می گفتم با توجه به سابقه ای که در سریال های تلویزیونی داشتم، شک نکنید که این سریال می گیرد و مخاطب با آن همراه می شود. به نظرم این اتفاق هم افتاد.
* از تعامل با کارگردان بیشتر بگویید، چالشی در کم و زیاد کردن دیالوگ ها نداشتید؟
ابراهیمی: حسن لفافیان این ویژگی را دارد که گاردش کاملاً باز است و می توان با او وارد گفتگو شد. اینکه سر هر مبحثی می توان با او گفتگو کرد و به نتیجه رسید، بسیار ویژگی خوبی بود.
* آقای قریبان تا صحبت از متن است، شما هم درباره ارتباط خود با متن سریال بگویید.
سام قریبیان: این چهارمین سریال من است و کلاً سراغ کار سریال تلویزیونی نمی روم....
* اتفاقاً می خواستم بگویم چرا اینقدر کم سراغ بازی در سریال رفته اید؟
قریبیان: (با خنده) سریال ها هم کم سراغ من آمده اند! این رابطه دو طرفه است! معضل همیشگی من اما همواره متن بوده است. کارهایی سراغ داریم که بدون متن، تصویب و نهایی می شوند و روزانه متن آن ها نوشته می شود! کارهایی به من پیشنهاد شد که نه فقط فیلمنامه، که حتی یک سیناپس هم نداشت، پرسیدم بر چه اساسی باید بیایم سر این کار؟ من اصلاً در چنین کارهایی بازی نمی کنم. فارغ از دوباره نویسی که منجر به بهتر شدن متن شد، یکی از حسن های این کار این بود که تمام کاراکترها، نقطه ابتدا و انتهایشان مشخص بود. شما از همان ابتدا می دانستید، سیروس کیست، قرار است چه کند و به کجا برسد. می دانستید برزو از کجا شروع می شود و به کجا می رود. به تعبیر ساده، تکلیف کاراکترها از همان ابتدا مشخص بود.
طبیعتاً وقتی بازیگران انتخاب شدند هم با خودشان آورده هایی را به نقش ها اضافه کردند و باید اعتراف کنم در طول دوران کاری ام اولین باری است که چنین سعه صدری را از یک کارگردان و تهیه کننده در پذیرش آورده های بازیگران شاهد بودم. این کار حداقل 20 بازیگر اصلی داشت که همه توانستند در جهت پیش برد کار نظراتی ارائه دهند. حتی در موردی، در یکی از سکانس ها خواستم که دیالوگ های من حذف شود، چون حس می کردم بیشتر در خدمت آن سکانس است. برخی بازیگران نگران حجم دیالوگ های شان هستند در حالی که فرامرز قریبیان در «رقص در غبار» اصغر فرهادی به اندازه یک خط هم دیالوگ نداشت اما بیشترین جوایز بین المللی را برای همان نقش گرفت. بازیگر در سکوت کارهایی می تواند بکند که هزار برابر یک دیالوگ باشد.
* در این سال ها اکثر بازیگران غالباً به فیلمنامه های تلویزیونی نقد داشته اند، یا فیلمنامه ها کامل نبوده است چه متر و معیاری در این صورت برای پذیرفتن پیشنهاد وجود دارد؟
قریبیان: برای سریالی به من زنگ زدند. وقتی گفتم متن چیست؟ در جواب گفتند، فلان بازیگر در پروژه حضور دارد و به احترام او بپذیر! واقعاً برای من چه فرقی دارد که نقش مادر یک کاراکتر را چه کسی ایفا می کند؟ فلان بازیگر محترم نشد، بازیگر دیگری بیاید، نقش من چیست؟ متر و معیار برای این انتخاب ها چیست؟ تمام کارهایی که من حضور در آن ها را پذیرفتم، متن کامل و سیناپس دقیق داشته اند. نمی دانم چگونه از نظر تولیدی، برخی سریال ها بدون متن تولید می شوند....
ابراهیمی: متأسفانه روز به روز هم که جلوتر می رود، اوضاع بدتر می شود. من هم تمام سریال هایی که بازی کرده ام با متن کامل بوده است. همین نبودن متن باعث شده امروز سریال هایی شاهدیم که کاراکترها در آن فقط حرف می زنند. هیچ موقعیت دراماتیکی وجود ندارد و فقط کاراکترها دارند باهم دیالوگ می گویند! برای این است که موقعیت را کلی می نویسند، بازیگرها هم مدام نظر می دهند تا در قالب بداهه گویی کار جمع شود.
قریبیان: برای سریالی به من زنگ زدند. وقتی گفتم متن چیست؟ در جواب گفتند، فلان بازیگر در پروژه حضور دارد و به احترام او بپذیر! واقعاً برای من چه فرقی دارد که نقش مادر یک کاراکتر را چه کسی ایفا می کند؟ فلان بازیگر محترم نشد، بازیگر دیگری بیاید، نقش من چیست؟ متر و معیار برای این انتخاب ها چیست؟ قریبیان: در سینمای جهان، فیلمنامه نوشته می شود، بعد برای آن دیالوگ نویس می آورند. کاراکتری که من بازی می کنم نباید جنس دیالوگ هایش مشابه کاراکتری باشد که حمید ابراهیمی بازی می کند. گاهی در یک سریال شاهدیم همه کاراکترها شبیه هم صحبت می کنند و مشخص است حرف ها از ذهن یک نفر بیرون آمده است.
* آقای جوشنی شما گویا از بازیگران بومی حاضر در سریال بودید. کمی از تجربه خود بگویید.
رضا جوشنی: من بچه گیلان و متولد لنگرود هستم. نزدیک به 10 سال است که در تهران زندگی می کنم. در تهران بیشتر مشغول کار تئاتر بودم و کمتر کار تصویر کردم. در مرکز گیلان اما هم سریال کار کرده ام و هم تجربه هایی مانند دستیاری داشته ام.
* جذابیت شمال کشور خیلی از فیلم نامه نویسان و سریال سازان را به سمت این منطقه سوق می دهد. به عنوان هنرمند بومی آنجا چقدر فکر می کنید به درستی به دغدغه های این ناحیه پرداخته شده و می شود؟
جوشنی: من از ابتدا در اکیپ تولید اول سریال حضور داشتم. خوشحال بودم که نقش یک گیلانی را بازی نمی کنم. مانند آقای ابراهیمی...
* شما هم نگران همین حواشی بودید؟
جوشنی: بله. سریال هایی که تا امروز در گیلان ساخته شده است، بیشتر به دنبال تمسخر لهجه گیلانی بوده اند. کسی که شروع به صحبت با لهجه گیلانی کند، همه می خندند. این اتفاق ضربه زیادی به ما زده و گیلانی ها هم از این شرایط شاکی هستند. در مرکز گیلان هم برخی آدم ها از بیرون آمدند و سریال ساختند و بیشترین لطمه را همین آثار به لهجه گیلانی زدند...
ابراهیمی: مثلاً طرف اراکی یا قزوینی است، آمده کارمند صداوسیمای مرکز گیلان شده. آن وقت سریال می سازد که لهجه ها درآن وحشتناک است!
جوشنی: بله شرایط به گونه ای بود که حتی خجالت می کشیدیم بگوییم قرار است نقش یک گیلانی را در یک سریال بازی کنیم. بعد که پروژه تعطیل شد، برای دوره بعد تولید اعلام کردند که نقش ت تغییر کرده است. از بازیگر قبلی این نقش اجازه گرفتم اما کماکان دودل بودم، چون کاراکتر جدید گیلانی بود. بعد با مشاور لهجه سریال صحبت کردم، گفتند قرار نیست آن اتفاقات تکرار شود. خداروشکر امروز که بازتاب ها را می بینیم، خیلی خوب است.
* اتفاقاً سریال هیچ حاشیه ای بابت لهجه کاراکترها نداشت...
جوشنی: بله، اصلاً حاشیه نداشت چون غالباً اولین واکنش های منفی به ما می رسد. همه مراقبت می کردیم چون خودمان زمانی منتقد لهجه گیلانی در خیلی از سریال ها بودیم.
حمید ابراهیمی: من نقش مازندرانی هم بازی کرده ام اما هیچ مازندرانی اینگونه صحبت نمی کند که در این سریال (پایتخت) شاهد بودیم. این یک زبان ساختگی در تلویزیون است. خیلی روان تر و ساده تر است اما در سریال به بهانه خنداندن، آن را کش دار بیان می کنند * برخلاف این حساسیت که برای شما وجود دارد، تجربه هایی مانند «پایتخت» موجب شد خیلی از افراد غیربومی نسبت به لهجه شمالی علاقمند شدند.
ابراهیمی: من نقش مازندرانی هم بازی کرده ام اما هیچ مازندرانی اینگونه صحبت نمی کند که در این سریال شاهد بودیم. این یک زبان ساختگی در تلویزیون است. خیلی روان تر و ساده تر است اما در سریال به بهانه خنداندن، آن را کش دار بیان می کنند و خروجی اش می شود زبانی که نه مازندرانی است، نه گیلانی. معلوم نیست متعلق به کجاست. من تجربه بازی در نقش کردی، اصفهانی، گیلکی و غیره را داشته ام.
آنچه مهم است، در گیلان این حساسیت وجود دارد چرا که استفاده این لهجه تبدیل به جوک شده است. به خصوص که بخش های مختلف گیلان هم لهجه های مختلف دارند و همه یک جور صحبت نمی کنند. خوشبختانه در این سریال بازخوردها نسبت به لهجه ما خیلی خوب بود.
* نکته ای از ابتدای سریال چند بار در شبکه های اجتماعی و خبرها مطرح شد که قیاس آن با سریال «پس از باران» به دلیل همان تم ارباب و رعیتی و یا رفتن سراغ همسر دوم برای خان بود و البته شما هم این قیاس را رد می کردید اما چرا قصه به این سمت و سو رفت و آیا نیازی نبود تغییرات بیشتری در فیلمنامه باشد؟
لفافیان: بله من رد کردم هنوز هم رد می کنم من این قیاس را متوجه نمی شوم. دوستانی که این قیاس را می کنند یا این سریال را ندیده اند یا آن سریال را خاطرشان نیست. هیچ شباهتی ندارند صرف اینکه یک خان وجود دارد و یک نفر دو زن می گیرد پس از باران نمی شود. من می توانم کلی سریال مثال بزنم که این اتفاقات در آن وجود داشته است. تنها تشابهی که این دو با هم دارند استقبال بیننده است که آن را هم دیده اند و دوست داشته اند، کارهای بسیاری در شمال کشور ساخته شده، اما این سریال را مقایسه می کنند چون مورد اقبال مخاطب قرار گرفته و این سریال را هم دوست دارند. حتی شخصیت پردازی های ما به هیچ عنوان شبیه آن نیست. آن سریال کار خوبی است و نمی خواهیم نقد کنیم اما چون اسم بردید باید گفت آنجا غلوهایی دارد و ما خیلی از شخصیت ها را در واقعیت نمی توانیم حس کنیم اما اینجا می شود حس کرد. آنجا خانی دارد که وقتی کشته می شود حال ما بد است اما اینجا خان خاکستری است و این را هم باید بگویم که این قیاس هم کار مخاطب نبوده است.
*مخاطب خیلی زود می تواند شبیه سازی کند، چندی پیش سریال «می خواهم زنده بمانم» به پایان رسید که تم آن در جدا شدن یکی از شخصیت ها از فرد مورد علاقه اش و ازدواج اجباری با شخص دیگر تم سریال «شهرزاد» را تداعی کرد و از ابتدا تا انتها با این سریال مقایسه شد.
لفافیان: بخشی از این قیاس ها به مخاطب تعلق دارد بخشی هم از دوستان شما، منتقدان و یا هم صنفی های خود ماست. تا خان می بینیم و شمال کشور می گوییم کار شبیه «پس از باران» است اما این قیاس خیلی جذاب نیست. مثلاً سریال «وارش» هم پیش از این ساخته شده است و با همین تم جلو رفت و اگرچه خان نداشت اما رییسی داشت که زور می گفت. به هر حال من اصلاً این قیاس را نمی پذیرم چون در این سریال اتفاقات خیلی متفاوت بوده است.
*خب وقتی تمی تکرار می شود مخاطب را به سمت این قیاس می برد. به طور مثال شخصیت یاور در سریال «یاور» عیناً شخصیت فردوس بود و همه مخاطبان هم آن را بیان کردند اما خود عوامل سریال آن را قبول نداشتند.
لفافیان: اتفاقاً در آنجا ای کاش دوستان قبول می کردند که یاور ادامه فردوس است. همان بازی و کست و همان نوع نگاه وجود داشت و این دفاع آنجا اشتباه بود اما قیاس بین «کلبه ای در مه» و «پس از باران» اتهام است.
* یک نکته نسبت به قصه سریال مشهود بود که خط اصلی داستان از اتفاقات کمی برخوردار بود و ریتم داستان را می انداخت به طور مثال پنج قسمت طول کشید تا یک گلوله از بدن شخصیت دامون یا امیر خارج شود.
لفافیان: من این را قبول ندارم که می گویید قصه ریتم ندارد مگر کل قصه درباره امیر است؟
* یک مثال بود درباره سریالی که از تلویزیون پخش می شود و قرار است مخاطب جذب کند. مخاطبی که امروز شبکه نمایش خانگی را با ریتم تندی از وقایع می بیند و در هر قسمت چندین اتفاق را شاهد است اما در این سریال در هر چند قسمت یک اتفاق رخ می دهد.
پروینی: شروع کار باید طوفانی باشد تا قلاب مخاطب گیر کند و این اتفاق می افتد اما اگر فکر کنید که در پنج و شش قسمت داستان های زیاد و مختلف باید گنجیده شود اشتباه است. مخاطب نمایش خانگی با تلویزیون فرق می کند، در شبکه نمایش خانگی مخاطب پول می دهد تا ببیند اما معمولاً مخاطب تلویزیون قسمت های ابتدایی کار را از دست می دهد.
لفافیان: و خیلی از اتفاقات را از دست می دهد.
پروینی: من بخشی از صحبت ها را قبول دارم چون پایان بندی ها در چند قسمت جابجا شد.
* این سریال می توانست در قسمت های کمتری ساخته شود ولی در 34 قسمت به پایان رسید نظر شما چیست.
پروینی: قصه ابتدایی وارد فازهای دیگر می شد و اتفاقاً اگر آن را می خواستیم بسازیم سریال حدود 40 تا 50 قسمت هم می شد چون به زمان «حال» می رسید و یا قصه به داستان شهدای غواص می رسید اما فکر کردیم در این مقطع این پایان بندی مناسب است.
لفافیان: ما قصه منسجمی داشتیم و از نظر بازیگران کمک می گرفتیم آقای ابراهیمی فارغ از بازیگری به عنوان یک بیننده هم نظر دارد و می گوید به طور مثال این قسمت از متن اشکال دارد و من این نظرات را می پرسیدم.
* اتفاقاً آقای ابراهیمی یک حرفه ای تئاتر است و احتمالاً نشود نظر خود را که از یک مخاطب عادی تفکیک کند.
ابراهیمی: یک مساله ای وجود دارد که در حق گروه ها و مشخصاً سه عنصر نویسنده تهیه کننده و کارگردان جفا می شود. تلویزیون می خواهد قوانینی را به وجود بیاورد که دست و پای اینها را می بندد و اینها نمی توانند فراتر بروند. اینها باعث می شود گاهی در متن اختلال هایی به وجود بیاید مثلاً در مسیر شخصیت پردازی نقش های مثبت اشکال به وجود بیاید. من برای همین است که دوست ندارم نقش مثبت بازی کنم چون نقش مثبت باید حتماً یک خطی باشد و نمی تواند اشتباه کند. شما کدام کاراکتر مثبت را دیده اید که خطا کند؟ در داستان هم همین گونه است خطاها و اتفاقاتی برای شخصیت های مثبت به وجود می آید که کارگردان نمی تواند از آنها فراتر برود. سیاست هایی است که دست و پای کارگردان را می بندد. در خرده داستان ها در همین سریال اما اتفاقات مختلفی رخ می دهد و می توانید اینها را در نظر بگیرید.
قریبیان: من فکر می کنم نمی شود همیشه هم فیلم و سریال پر از اتفاق و کنش و دعوا باشد باید پس از این دعوا به اصطلاح یک سکانس آرام هم باشد تا نوعی کنتراست به وجود بیاید.
لفافیان: اینکه می گویم با نظر شما مخالفم نه اینکه متن ما اشکال نداشته باشد. با این حال اگر فرصت داشته باشید و موشکافانه روی متن کار کنید طبیعتاً کار بهتری خواهید داشت تا اینکه همزمان با تولید متن به شما برسد و روی آن کار کنید ولی ما سعی کردیم متن و خروجی اثر کمترین اشکال را داشته باشد. کاری هم که مورد اقبال قرار می گیرد معمولاً به همین دلیل است که کمترین اشتباه را داشته است.