رد سرخی بر زردی سالیان با آتش چهارشنبه سوری
آخرین چهارشنبه هر سال، هنگامه ای است برای سیاوش شدن و دل زدن به آتش سرخی که زردی آرزوهایمان را رنگ شوق می زند و امید. سال ها آتش افروختیم و پریدیم و پریدند و خواندیم و خواندند: "زردی من از تو، سرخی تو از من" و اینگونه روزگار کهنه را به زنبیل ننه سرمای پیر سپردیم و با بار سنگین روانه کردیم تا میزبان دخترک سبز بهاری با گیسو و دستان حنا بسته باشیم و بر حجله اش بنشانیم. شب سه شنبه را آغازی دانستیم برای چهارشنبه غم زده تا سندی باشد بر هویت ناپایدار شب، تا بگوییم و بدانیم که شب را پایانیست سپید و این سپیدی یافت نخواهد شد جز با شراره های سرخی که از دلمان بیرون می زند و آتش کینه سالیان را به خاکستر بدل می کند. حال با تو سخن می گویم از این آیین جاودانی، چهارشنبه سوری پیر خسته از نامهربانی ها. آیین های چهارشنبه سوری را بشناسیدش و پاسش بدارید تا آبی باشد بر آتش فراموشی و بی هویتی.
چهارشنبه ای به رنگ سوری
با گوش جان بیا تا بشنوی این آوای همبستگی کهن را. با چشم دل اگر بنگری، رقص آتش را می بینی، نه رقص شعله که رقص اجدادت را، پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی که قرن ها پیش با قوای جوانی در سر و محبت در مشت، فارغ از قومیت ها و نژادها به دور آتش می چرخیدند و می رقصیدند و چهره خود را در مردمک چشمان هم می دیدند. سیاه و سفید و زرد و جو گندمی به دور سرخی آتشین، چه ترکیب روح نوازی!! کسی چه می داند این چهارشنبه سوری عزیز از کدام دیار مهمان ما شده؟ چه مدت است که هر سال، غروب آخرین سه شنبه به صندلی چوبی اش تکیه می زند و گذر سالیان و تغییر آدمیان و آیین ها را نظاره می کند؟ شاید زمانی که سیاوش شاهنامه، دل به آتش می زده و مصداق " سیاوش سپه را بدانسان بتاخت، تو گفتی که اسبش بر آتش بساخت " شده تا شرافتش را به پدر اثبات می کرده، از خورجین اسبش برون افتاده و در این دیار جا خوش کرده باشد، یا یادگاری از دم معجزه آسای زرتشت، از همان زمان که مردمان با جشن سور، تاریکی را به مبارزه می طلبیدند و دالانی می زدند به تمامی نیکی ها در آنچه می پندارند و می گویند و انجام می دهند و آتش، این تنها عنصر پاک که آلودگی به آن راهی ندارد، وسیله ای میشد برای زدودن تمام ناپاکی ها اما مردمان بیابان مرمرین خدا، اعراب سیه چهره سفید دست نیز دوری می کردند از نحسی و چهارشنبه ها بهانه ای بود برای امید بستن به خوش یمنی و برکت.
می خواهیم بگوییم که ایرانیان قدیم، پنج روز آخر سال را جشن می گرفتند و آتش به پا می کردند و آخر هر ماه نیز جشن سور موجبات شادیشان را فراهم می کرد و آتش افروختن و سور به معنای رنگ سرخ، از قدیم در ایران رواج داشته، می خواهیم این را هم بگوییم که چهارشنبه، واژه ای بگرفته از "یوم الارباع" اعراب است چون ایرانیان قدیم، پیش از ورود اسلام روزهای هفته نداشتند اما دلیلی برای توضیح بیشتر نیست، بیا وقتمان را به باد گذشته نسپاریم و خاک گذشته را زیر و رو نکنیم. جز این است که چهارشنبه سوری برای ما مظهر شادی و دمی آسایش از همهمه و شلوغی 360 روز گذشته سال است؟ چه فرقی می کند که این آیین، خالصانه ایرانی است یا ترکیب شده با آیین های انسان هایی دیگر، وقتی همگی انسانیم و اقیانوس های جهان در چشم های ما جاریست و زمزمه هستی در گوش هایمان نجوا می شود. چهارشنبه سوری، فارغ از هر قومیت، نژاد، دین و مذهبی برای همه ایران است، با سنت هایی زیبا که در گذر زمان در حال فراموشی است.
آیین های چهارشنبه سوری
سال ها پیش، زمانی که رعد ترقه ها و آلات انفجاری در گوشمان طنین بیندازد و شهر را دود غلیظ و سیاه بی ملاحظگی همچون بیماری دربر بگیرد، آیین هایی در کوی و برزن اجرا می شد که پیوند دهنده دل ها و شادی بخش لب ها. شور و شعور خود را در آینه صفای دل محلیان برانداز می کرد و از این همه عرض اندام دلش به لرزه می افتاد.
کوزه شکنی
از آیین های چهارشنبه سوری که در آن زغال و نمک و سکه ده شاهی در کوزه ای کهنه تا دور سر بچرخانند، بلای سال را دفع کنند و با زمین زدنش به دست خاک بسپارند.
قاشق زنی
رسمی دیرین شبیه به هالووین با بستری اعتقادی. پرواز روح درگذشتگانی که دلتنگ خانواده می شوند، سری به کوی و دیار می زنند و تبرکی می گیرند به یادگار از اعضای خانواده. اما این بار زنان با چادری بر سر همچون تئاتری خیابانی یاد ارواح را زنده نگه می دارند و فراموشی را به مبارزه می طلبند تا معامله ای باشد که در آن هر دو طرف شاد و خوشحال باز می گردند، یکی برای اجرای نمایشش و هدایایی که با خود به خانه می برد و دیگری برای زنده شدن یادش در قلب بازماندگان.
آجیل چهارشنبه سوری
شور و شیرین، همچون قصه سرگذشت آدمیان تا گره بگشاید از مشکل خانواده و مراد دل را به مقصود برساند.
فالگوش ایستادن
دختران دم بختی که ساده دلانه، دل به گپ و گفت عامیانه عابران کوچه می سپردند و بختشان را به این تفال گره می زدند، به این امید که همای مقصود بر شانه شان بنشیند و تنهایی از سرزمین دلشان رخت بربندد.
بوته افروزی
آیین های چهارشنبه سوری بدون آتش به مانند خورشید است بدون نور. آتشی که برافروخته می شود، پلشتی ها و زشتی ها را در صندوقچه نسوز ده قفله اش پنهان کرده و با خود به دیاری می برد که در آن، انسان را به آنجا راهی نیست. سه بار پریدن از روی بوته های آتش، شاید تلاش انسان را به یاد می آورد برای گذر از سختی ها و تکاندن گرد ناکامی ها و بدی ها در میان شعله ها و نقش بستن " انسانم آرزوست" با دود آتش در آسمان بشریت. زن خانه خاکستر را به دست خاک کوچه یا آب روان می سپارد و هنگام بازگشت به همگان می گوید که از عروسی بازگشته است. به راستی این حجم از خوشبینی نقش مهمی در امید به آینده نیاکان ما داشته است.
چهارشنبه سوری در استان های ایران
چهارشنبه سوری همچون هر آیین دیگری در ایران، علاوه بر کلیت هایی که دارد، در هر شهر و استانی، رنگ و بوی خاص خود را دارد و عطر سنت در هر شهری بر باد موافق خویش سوار است. در استان آذربایجان شرقی، عطر گلاب را پیک سعادت می دانند و بر سر و روی هم گلاب می پاشند. در آذربایجان غربی، تقسیم کننده آجیل، مرادی در دل دارد و نیت دلش، با طعم و مزه آجیل عجین می گردد. آب رودخانه استان اردبیل، پس از یک صبح دل انگیز، گشت و گذار در طبیعت و سوارکاری، دور و بر خانه را صفا می دهد و شگون برای خانواده به ارمغان می آورد. بوشهری ها پس از آتش افروختن، سوار بر قایق شده و سپس نحسی را درون قایق جا گذاشته و به آب می سپارند. کشتی محلی و آش ترش، مثل همیشه، یار و همراه مازندرانی هاست و مجلسشان را صفا می بخشد. سنگریزه های کوهستان های کردستان، در دستان این قوم غیور جمع شده و وقتی به پشت سرشان پرت می شود، نحسی را از آنان دور می کند. در گیلان نیز به امید روشنایی در سال جدید، شمع می افروزند تا نور را مهمان سرزمینشان کنند. در یک رسم جالب دیگر، دختران را به شوخی با جارو از خانه بیرون می کنند، به امید باز شدن بخت و یافتن شوهر در سال جدید، عروس برون نیز در این روز زیاد انجام می شود.