برخی ابیات در هیچ یک از نسخه های معتبر شاهنامه نیامده و از فردوسی نیستند
ایسنا/ براساس آخرین اخبار بدست رسیده، برخی ابیات در هیچ یک از نسخه های معتبر شاهنامه نیامده و از فردوسی نیستند.
شاهنامه پژوهان می گویند بیت های «زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان پاک از این هر دو ناپاک به» و «زنان را ستایی سگان را ستای / که یک سگ به از صد زن پارسای» در هیچ یک از نسخه های معتبر شاهنامه نیامده و از فردوسی نیستند.
سپندارمذگان روز جشن زن و زمین نامیده می شود. جلال خالقی مطلق، شاهنامه پژوه درباره این جشن ایرانی می نویسد: در ایران کهن یک جشن بهاری زنان بوده که در آن روز زنان از آزادی بیشتری برخوردار بودند و بویژه دختران دم بخت به همسرگزینی تشویق میشدند و از این رو این جشن را مردگیران می نامیدند. روز این جشن پنجم اسفند بود.
به مناسبت گرامیداشت این جشن، به شاهنامه، یکی از متون قدیمی که زنان در آن حضور پررنگی دارند و برخی دو بیت مشهور و بحث برانگیز «زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان پاک از این هر دو ناپاک به» و «زنان را ستایی سگان را ستای / که یک سگ به از صد زن پارسای» را به آن نسبت می دهند، می پردازیم.
پیشتر ابوالفضل خطیبی، شاهنامه پژوه در مصاحبه ای درباره دو بیت مشهور انتسابی به فردوسی، درباره بیت ««زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان پاک از این هر دو ناپاک به» گفت: برخی این بیت را به فردوسی نسبت می دهند و او را برای سرودن این بیت موهن سرزنش می کنند. این بیت واقعا موهن و زن ستیرانه است. ما که با شاهنامه کار می کنیم، می بینیم این بیت در هیچ یک از 15 نسخه قدیمی و معتبر شاهنامه که مبنای تصحیح انتقادی خالقی مطلق از شاهنامه است، وجود ندارد.
در چاپ های ژول مول و مسکو و حتی چاپ کم اعتبار بروخیم نیز نیست. این بیت در برخی از چاپ های کم اعتبار شاهنامه مانند ترنر ماکان و بمبئی 1276 قمری که اساس آنها نسخه های کم اعتبار و متأخر شاهنامه بوده، آمده است. طبعا این بیت جعلی و ساخته و پرداخته دیگران است و سروده فردوسی نیست. اینجا می توانیم نگاه صددرصدی داشته باشیم و قاطعانه براساس نسخه شناسی و سبک شناسی بگوییم این بیت از فردوسی نیست، در ذهنیت فردوسی هم نیست که چنین بیت هایی را بگوید. فردوسی زن ستیز نیست و آن دسته از بیت هایی که در آنها زنان نکوهش شده اند یا الحاقی اند یا دیدگاه و نظرگاه قهرمانان شاهنامه است نه خود شاعر.
جایگزینی جشن های ایرانی به جای جشن های بیگانه
علیرضا قیامتی، شاهنامه پژوه و استاد دانشگاه پیرامون اینکه برخی ابیات در هیچ یک از نسخه های معتبر شاهنامه نیامده و از فردوسی نیستند، می گوید: خرسندم به سپندارمذگان می پردازید؛ نیاز این روزهاست که شما و رسانه های اجتماعی و نهادهای فرهنگی که در عرصه شاهنامه می کوشند، تلاش کنید تا سپندارمذگان و جشن های ایرانی جایگزین جشن های بیگانه بویژه جشن های غربی شود. در روزگاری که همه چیز به سمت یکسان سازی فرهنگی می رود و هر رویداد و جشن و آیینی در دنیا توسط ولنتاین و کریسمس و هالووین و ... بلعیده می شود، پرداختن به این جشنها کاری بسیار سترگ خواهد بود.
بیتی که برای فردوسی نیست
او سپس درباره بیت «زن و اژدها هر دو در خاک به...» می گوید: این بیت از بیت هایی است که در هیچ یک از نسخه های اصلی و کهن «شاهنامه» وجود ندارد. اگر در یکی از نسخه های شاهنامه میبود شاید نمیشد به صراحت و آشکار و صددرصد بگوییم از فردوسی نیست اما زمانی که بیتی در 20 نسخه معتبری که آقای خالقی مطلق آنها را برکاویده اند وجود ندارد، یعنی اینکه این بیت بطور قطع الحاقی و جعلی است و به هیچ روی از فردوسی نیست. فکر می کنم این بیت در یکی از نسخه های چاپ سنگی که در هند منتشر شده آمده و بعد هم وارد برخی از شاهنامه های غیرمعتبر شده که کاملا غیرعلمی عمل کرده اند.
جایگاه زنان در شاهنامه
قیامتی در ادامه توضیح می دهد: در اصول نسخه شناسی، ما 20 نسخه اصلی و معتبر از شاهنامه داریم که پیش از قرن دهم هستند و در هیچ کدام این نسخه ها این بیت دیده نمی شود. یا بیت سخیف دیگری هم هست «زنان را ستایی سگان را ستای/ که یک سگ به از صد زن پارسای» که برخی به نام «شاهنامه» و فردوسی نقل کرده اند درحالیکه در هیچ نسخه معتبری دیده نمی شود. متأسفانه این بیت ها به نام فردوسی خوانده شده اند و برخی ناآگاهان هم به استناد این دو بیت نتیجه گرفته اند شاهنامه کتابی است ضدزن است و زن در آن جایگاهی ندارد درحالیکه شاهنامه نقطه مقابل این دیدگاه است.
بارها گفته و نوشته ام هیچ اثر حماسی در جهان به اندازه شاهنامه چهره زنان را چهره ای مثبت، شکوهمند، پاکدامن، خردمند و دارای سجایای اخلاقی تصویر نکرده است. هیچ حماسه یا شاهکار ادبی ای مانند شاهنامه نتوانسته از زنان و از ویژگی های خوب آنها سخن بگوید و تمجید کند. بر این مدعا ابیات و نمونه های بسیار درخشانی در «شاهنامه» داریم: «زن خوب، رخ رامش افزای و بس / که زن باشد از درد فریادرس / به زن گیرد آرام، مرد جوان / اگر تاج دار است اگر پهلوان» یا در جای دیگر می گوید «هم از وی بود دین یزدان به پای/ جوان را به نیکی بود رهنمای» (جوان با نیکی زن راهنمایی می شود و از زنان دین خدا برپای است) از این بالاتر نمی شود سخنی در ستایش بانوان گفت، فردوسی حق سخن را تمام کرده است.
یا در جای دیگری می گوید «اگر پارسا باشد و رای زن/ یکی گنج باشد پراکنده زن/ بویژه که باشد به بالا بلند/ فروهشته تا پای مشکین کمند/ خردمند و هشیار و با رای و شرم/ سخن گفتنش خوب و آوای نرم».
این شاهنامه پژوه با تأکید بر اینکه زنان در شاهنامه نماد پاکدامنی و نیکی هستند، بیان می کند: در شاهنامه 75 زن داریم که از این تعداد، شاید دوسه نفر چهره منفی هستند. منفی ترین زن در شاهنامه، سودابه است، یکی دو تا چهره خاکستری اند و بقیه چهره ای مثبت دارند. اگر بخواهیم این نسبت را با مردان شاهنامه بسنجیم، تعداد مردان منفی شاهنامه چندین برابر است، به همین دلیل بانوان در شاهنامه در اوج پاکدامنی، شرم و حیا و آزرم هستند، آنها خود پاسدار پاکدامنی و عفتشان هستند، برای خود ارزش قائلند. در شاهنامه زنانی داریم که به مقام پادشاهی می رسند، آذرمی دخت، پوران دخت و هما شهبانوان شاهنامه هستند. از این بالاتر نمیتوان داشت. فرهنگ ایرانی به جایگاه زنان به صورت ویژه پرداخته است.
ستایش زنان در شاهنامه
قیامتی با تأکید بر اینکه در شاهنامه زنان با اصطلاحاتی نام برده شده اند که در کمتر اثر ادبی در جهان همانند آن دیده می شود، فردوسی زنان را پاکیزه اندیش، پاکیزه خوی، آرام دل، آرام جان، آرام روان، بهشتی خوی، بهشتی روی، پارسازن، بهشت پرنگار، پوشیده رخ، گل اندام، مهربان یار، بت مهربان، یار پیراسته و سرو بن و...خطاب می کند. در کجا و در کدام حماسه و شاهکار ادبی زنان اینگونه تصویر شده اند؟ شاهنامه ابیاتی دارد در ستایش زنان؛ مثلا شخصیت روشنک که بر تارک ادبیات جهان می درخشد «چو ماه اندر آمد به مشکوی شاه/ سکندر بدو کرد چندی نگاه/ بران برز و بالا و آن خوب چهر/ تو گفتی خرد پروریدش به مهر/ چو مادرش بر تخت زرین نشاند/ سکندر بروبر همی جان فشاند/ نشستند یک هفته با او به هم/ همی رای زد شاه بر بیش و کم/ نبد جز بزرگی و آهستگی/ خردمندی و شرم و شایستگی». فردوسی با صفت هایی چون بزرگی، آهستگی، شایستگی و شرم از او یاد می کند و چندین صفت را در یک بیت علاوه کرده است.
بانوان در شاهنامه هم در زیبایی ظاهر و هم در خردمندی و پاکدامنی سرآمد هستند. زمانی که تهمینه خود را معرفی می کند می گوید: «کس از پرده بیرون ندیدی مرا/ نه هرگز کس آوا شنیدی مرا» نامحرم و بیگانه مرا ندیده است. در جایی دیگر نیز فردوسی او را اینگونه معرفی می کند «روانش خرد بود تن جان پاک/ تو گفتی که بهره ندارد ز خاک».
او در ادامه می افزاید: در فرهنگ ایران زنان جایگاه ستوده ای داشتند و شاهنامه انعکاس همین فرهنگ است. بهترین نمونه جایگاه زنان در شاهنامه گفت وگوی فردوسی با همسرش از بی بدیل ترین صحنه های ستایشی بانوان است: «بدان سرو بن گفتم ای ماهروی/ یکی داستان امشبم بازگونی/ که دل گیرد از مهر او فر و مهر/ بدو اندرون خیره ماند سپهر/ مرا مهربان یار بشنو چه گفت/ ازان پس که با کام گشتیم جفت/ بپیمای می تا یکی داستان/ بگویمت از گفته باستان/ پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ/ همان از در مرد فرهنگ و سنگ/ بگفتم بیار ای بت خوب چهر/ بخوان داستان و بیفزای مهر» این زن دیگر شخصیت داستانی و اسطوره ای نیست، او همسرش را با واژه هایی چون ماه روی و بت خوب چهر یاد می کند، او واژه هایی را در ستایش بانوان بکار می برد که در هیچ اثری پیدا نمی شود.
این استاد دانشگاه خاطرنشان می کند: این چهره زن در فرهنگ ایران بوده که در شاهنامه بازتاب پیدا کرده است؛ در فرهنگ ایران زمین زنان در بالاترین جایگاه ممکن هستند. «مشی و مشیانه» نخستین زن و مرد اسطوره ای ایرانی از مهرگیاه به وجود می آیند و تفاوتی میان آنها نیست. در زبان فارسی زن و مرد ضمیر جداگانه ندارند و برای زن و مرد یک ضمیر بکار برده می شود. ما شش فرشته مقدس (امشاسپند) در ایران باستان داریم که سه فرشته بانو هستند و سه فرشته مرد. امشاسپند سپندارمذ، خرداد و اَمرداد بانو هستند. بهترین الهه های باستان در فرهنگ ایران باستان هم بانویند، آناهیتا ایزد آب های روان، اشتاد الهه راستی و درستی و چیستا الهه دانش.
یا مثلا در تصاویر تخت جمشید تنها تصویری که از زن می بینیم زنی است که روی ارابه قرار دارد. این نشان دهنده این است که زن گرداننده زندگی است. یا براساس کتیبه هایی که مانده و اکنون در دانشگاه شیکاگو نگهداری می شود، سرپرست مهندسین سازنده تخت جمشید یک بانوی مهندس ایرانی است و زنان در آن زمان حق مرخصی بارداری و زایمان و حقوق ویژه داشتند. نخستین مهدکودک در تخت جمشید توسط زنان ایرانی ایجاد شده تا هم از کودکان نگهداری کند و هم به آنها آموزش دهد. نگارگری های تخت جمشید نیز به دستان بانوان هنرمند ایران زمین پدید آمده اند.
قیامتی تأکید می کند: در فرهنگ ایرانی روز زن و زمین یکی است؛ سپندارمذگان؛ زیرا بر این باورند زن و زمین هردو زاینده و پرورنده اند. همه موجودات در پهنه و دامن زمین پرورانده می شوند، آنچنان که انسان در دامن زن پرورانده می شود. زمین را بانو دانسته و برای همین می گوییم مام میهن و میهن خود را مادر خطاب می کنیم، زیرا زادبوم ماست و نقش پرورنده را دارد.
چه گلی به چه بانویی بدهیم؟
این استاد دانشگاه سپس می گوید: سپندارمذ فرشته عشق بوده که بین هر زن و مردی مهر و عشق پدید می آورده است، اردشیر هخامنشی برای آتوسا همسرش از سپندارمذ سلامتی و عشق و مهر می خواهد. به جای اینکه به جشن های دیگران که برای فرهنگ خودشان محترم هستند بپردازیم می بایست به داشته های خودمان توجه کنیم. ما نخستین روز پاسداشت عشق و پاسداشت بانوان را داشته و داریم، باید به این آیین های زیبا برگردیم و دنبال نقش های دیگری که از ما نیست نرویم و به آنچه داریم بپردازیم. ما زیباترین جشن و آیین های ملی را در میان ملل جهان داریم.
برای نمونه پیشکش گل از جشن سپندارمذگان ایرانی در فرهنگ جهان روایی یافته است. در یکی از اندرزنامه هایی که به زبان پهلوی ساسانی است بازگو شده که هر گلی را باید به یکی از بانوان نزدیک خود هدیه بدهید؛ بنفشه بوی دختر می دهد، این گل را به دختران هدیه بدهید، سمن بوی همسر می دهد پس به همسر هدیه کنید، نسترن بوی مادر می دهد، آن را به مادر هدیه کنید، گل بادام را به کسی که عشق می ورزید هدیه کنید و گل مشک ناز را به هرکسی که عروس می شود و ازدواج می کند، هدیه دهید.
این سفارش به هدیه کردن گل پیشینه ای دو هزار ساله دارد زمانی که هیچ نمونه ای در دنیا برایش نبوده است اما در فرهنگ ما جلوه های دل انگیز و زیبایی دارد. در تندیس های باستانی ما نگاره هایی دیده می شود که بهرام شاه ساسانی در حال هدیه دادن گل به همسرش تصویر شده یا نگاره ای از شاپور اول در نزدیکی کازرون داریم که در حال اهدای گل به همسرش است. در شاهنامه هم بیت های بسیاری درباره اهدای گل داریم و جشن گل برای بانوان «یکی دسته دادی کتایون بدوی/ وزو بستدی دسته رنگ و بوی».
در فرهنگ ایران نخستین گل فروشی در عهد ساسانی و در زمان بهرام گور بوده است. آیین های نیکویی داشتیم. هر جشن ایرانی مانند تیرگان، سپندارمذگان، امردادگان، بهمنگان و... آیین خاص و خوان ویژه خود را داشته که مانند هفت سین نوروزی خوان را می آراستند. هر جشن رنگ خاص و گل خاصی داشته است. گل سپندارمذگان، گل بیدمشک بوده و رنگ ویژه اش نیز رنگ قرمز که رنگ عشق و مهرورزی است، بود. چهار جام در چهار گوشه خوان قرار می دادند، با گیاهان خشک شده و میوه هایی چون انار و سیب و بادام خوان را می آراستند و نیایش های مربوط به سپندارمذگان را می خواندند. دریغ است که این جشن ها را با این همه زیبایی و مهرآفرینی و کهن بودن کنار بگذاریم.
فراموشی جشن چهار هزار ساله
قیامتی تأکید می کند: دنیا دنبال این است تا برای خود سند و تاریخ و هویت بسازد، از جشن ها و فستیوال های صدساله نمی گذرد و آن را تاریخ می کند اما ما جشن هایی با پیشینه چهارهزارساله خود مانند سپندارمذگان را فراموش کرده و نادیده می گیریم، وای بر ما. دریغ و درد خواهد بود و آیندگان چگونه درباره ما قضاوت خواهند کرد؟ فرهنگ ایرانی فرهنگ شادی بوده است. شادی از ارکان هویت ایرانی است و در نگاه ایرانی خدا شادی آفرین است. در کتیبه داریوش آمد، خدای بزرگ است که آسمان را آفرید، زمین را آفرید، انسان را آفرید و شادی را برای انسان آفرید. این جشن ها نمودار آن است که با سرنوشتمان سازگاری داریم و دلبسته خویشتن هستیم، مهرورزیم و با دیگران داد و دهش می کنیم. باید این جشن ها را پاس بداریم.
این شاهنامه پژوه درباره چرایی شهرت و رواج این بیت ها به نام فردوسی می گوید: ریشه این موضوع نه در فرهنگ ماست نه در شاهنامه. این را که این بیت ها چگونه و از کجا به شاهنامه راه پیدا کرده و این گونه دارد دست به دست می شود، نمی دانم. بارها گفته شده و می شود که این بیت ها الحاقی است اما عده ای نابخردانه بکار می برند. البته نگاه مردسالارانه و زن ستیرانه در گوشه های فرهنگ و ادبیات ما وجود دارد. هرچند خیلی محدود و مطرود است و گسترده نیست اما دیده می شود مثلا «آمد و شد عشق کار زن نیست/ زن مالک نفس خویشتن نیست» از این نمونه بیت ها گاهی در ادبیات فارسی دیده می شود اما در شاهنامه و فرهنگ ایرانی به هیچ روی جایگاهی ندارند و حاشیه ای نه چندان مطرح دارند.
در فرهنگ ایرانی هرگز نگاه ناروا به بانوان اصل و اساس نیست و هیچگاه نگاه ابزاری به آنان نشده است. اگر نکوهشی هم دیده می شود از سوی کسانی است که باورهای ایرانی را نمی شناسند و به آن اعتقادی ندارد. کسی که بانوان را نکوهش کند، فرهنگ ایرانی را نشناخته است. البته نمیتوان انکار کرد نمونه هایی از نکوهش زنان در ادبیات فارسی مانند مثنوی دیده می شود و حتی در برخی از تمثیل ها چهره چندان مثبتی از زنان تصویر نشده است اما همان مثنوی در جایی به زیبایی در ستایش بانوان بیان می دارد «پرتو حق است آن معشوق نیست / خالق است آن گوییا مخلوق نیست». این کج سلیقگی هایی که گاهی در متون تاریخی و ادبی دیده می شود در فرهنگ ما جایگاه و بنیانی درخور ندارد که بخواهیم به آن بپردازیم.