روز بزرگداشت سعدی؛ روز گرامیداشت شاعری نام آشنا
ایران همواره نام آورانی بزرگ داشته که در طول تاریخ مایه افتخار ملت بوده و هستند. زمانیکه این نام آوران در قید حیات بودند، الهام بخش مردم زمان خود بوده و بعد از اینکه دار فانی را وداع گفتند، شعر و حکایت هایشان راهگشای همگان شده اند. سعدی نمونه این مشاهیر هست که در قرن هفتم در شیراز زاده شد و در همان شهر هم درگذشت. در اول اردیبهشت که روز بزرگداشت سعدی یا روز سعدی هست، نهادها و ارگان های فرهنگی فارسی و سعدی پژوهان بر آرامگاه سعدی شیرازی رفته و این روز را گرامی می دارند. با ما در این مطلب جذاب و خواندنی همراه شوید تا کمی پیرامون نامگذاری روز سعدی یا روز بزرگداشت سعدی برایتان سخن بگوییم.
لحظاتی در باغ مقبره
سعدی شیرازی مهربان میزبان میهمان نوازیست که باغ آرامگاهش با گلهای رنگارنگ تزیین شده و در کنار عطر خوشی که این گلها دارند، به شما خوش آمد می گوید. انگار که همه چیز آماده ورود شما به این مکان هست. به هر طرف از سعدیه که می نگری، تنها عشق و زیبایی را می بینی و در هر قدمی که برمی داری، حس می کنی که اشعار گلستان سعدی شیرازی بگونه ای خاص در گوشت نجوا می کنند. به مناسبت روز بزرگداشت سعدی یا روز سعدی به خودت قول می دهی تا گلستان و حکایاتش را از بر شوی و با استاد سخن هم بوسیله اشعار نابش هم سخن.
تا بود بار غمت بر دل بی هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلخ تر از سم فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا
بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که سم آید ازآن نوش مرا
سعدی اندر کف جلاد غمت می گوید
بنده ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا
میهمان سعدیه شیراز شویم
بعد از به خاک سپردن شیخ سخن، کریم خان زند عمارتی دو طبقه از آجر و گچ را بر مقبره سعدی برپا کرد. در طبقه اول اتاقی هست که در قسمت شرقی قرار دارد و آرامگاه استاد سخن در این مکان بود و در اتاق غربی هم شوریده، شاعر نابینای شیرازی دفن شد. فتحعلی خان بعدها به مرمت این بنا پرداخت و در سال 1327 مقبره فعلی بر جای ساختمان قدیمی ساخته شد. براساس مطلب روز بزرگداشت سعدی یا روز سعدی بهتر هست بدانید که در آرامگاه سعدی شش کتیبه برگزیده از گلستان، بوستان، قصاید، بدایع و طیبات وی بر دیواره ها قرار گرفته و نوشته ای هم در مورد چگونگی ساخت بنا در ضلع غربی وجود دارد که خواندنش خالی از لطف نخواهد بود.
درخت، غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
بساط سبزه لگد کوب شد به پای نشاط
ز بس که عارف و عامی ،به رقص بر جستند
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
که مدتی ببریدند و باز پیوستند
به در نمی رود از خانگه یکی هشیار
که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند
یکی درخت گل اندر میان خانه ماست
که سرو های چمن پیش قامتش پستند
اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست
خبرندارم از ایشان که درجهان هستند
مثال راکب دریاست، کشته عشق
به ترک بار بگفتند و خویشتن رستند
.....................
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او بر استخوانم می رود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود
محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پر آتشم کز سر دخانم می رود
با این همه بیداد او وان عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می رود
گفتم بگریم تا ابد چون خر فرو ماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می رود
باز آی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
سعدی فغان از دست ما لایق نبودی بی وفا
طاقت نمی دارم جفا کار از فغانم می رود