روز بزرگداشت عطار نیشابوری؛ شاعری نامی و توانا
شعر جز جدایی ناپذیر فرهنگ ما ایرانی هاست. وجود مردم سرزمین مادری ما از زمانهای گذشته تا به امروز با شعر انس و الفت عجیبی دارد و این را میتوان از متنهای نوشته شده در مجلات، روزنامه ها و دیوانهای شعر فهمید. 25 فرودین، روز بزرگداشت عطار نیشابوری هست؛ عطاری که هفت شهر عشق را از سرزمین وجود او داریم. با ما در این مقاله جذاب و خواندنی همراه باشید تا شما را با زندگینامه عطار نیشابوری آشنا کنیم.
گذری کوتاه بر زندگی شاعر
به مناسبت 25 فرودین که به نام روز بزرگداشت عطار نیشابوری نامگذاری شد، به سراغ این شاعر پر آوازه می رویم و از روزگاری که بر او گذشته، جویا می شویم. عطار نیشابوری، زاده قرن هفتم هجری قمری در روستای کدکن یا شادیاخ نیشابور هست. مطلب زیادی درباره ایام کودکی و شور کودکانه عطار در کتب فارسی موجود نیست، جز اینکه حرفه پدرش عطاری بوده و در زمینه کاری خود دارای مهارت بالایی بود. عطار بعد از مرگ پدرش، راه او را ادامه داد تا بدین طریق روزگار بگذراند. این شاعر نامی دوران جوانی خویش را در کنار حرفه عطاری، به پزشکی مشغول بود ولی کسی نمی داند که چگونه او به مهارت در زمینه طب دست یافت. عطار نیشابوری جوانی خود را صرف طب کرد تا اینکه، ملاقات با پیری خردمند راه زندگیش را تغییر داد. برای روشن شدن این موضوع، به داستانی پیرامون زندگینامه عطار نیشابوری اشاره می کنیم:
"روزی عطار نیشابوری در دکان خود مشغول معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید، از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش گفت: تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت. عطار چون این را دید شدیدا متغیر شد و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد."
عطار نیشابوری بعد از مرگ درویش و سخنانی که بین آن دو مطرح شد، دچار اضطراب و پریشانی شده و تصمیم گرفت که شیوه زندگی خود را تغییر دهد. مدتی را از مردم شهر و خانواده خود که سخت به او نیاز داشتند، فاصله گرفت و به ریاضت مشغول شد. او بعد از طی این دوران، در ادامه مسیر عرفانی خود به سفر پرداخت و به شهرهای مسلمان نشین بسیاری رفت. عطار در سفرهای خود به خدمت بسیاری از بزرگان زمان خود رسید و از آنان مطالب بسیاری را آموخت. او در یکی از بخش های سفرهای پر ماجرایش، به دیدار مجدالدین بغدادی رفت و تا زمان پیری در کشور عراق بسر برد. ولی، مجدد مراجعتی کوتاه به ایران داشت و در سرزمین مادری چشم از جهان فرو بست.
در مورد تاریخ مرگش سخنان بسیاری عنوان شده و برخی از مورخین سال 627 هجری قمری را سال مرگ او می دانند. ولی، برخی دیگر سال 632 هجری قمری را در نوشته های خود ثبت کرده اند. در مورد چگونگی وفاتش عنوان شد که او در زمان حمله مغولان به نیشابور توسط یک سرباز مغول کشته شده است. شیخ بهاءالدین که از علاقمندان اشعار عطار نیشابوری بود، در کتاب خود این واقعه را اینطور مطرح می کند: "وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید و اهالی نیشابور را قتل عام کرد، ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت."
مزار عطار در نزدیکی نیشابور واقع شد و چون در زمان سلطنت تیموریان مزار او تخریب شد، مرمت و تعمیر کامل روی آن به دستور امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا انجام گشت که همین امر زیبایی آن را دوچندان کرد. براساس مقاله زندگینامه عطار نیشابوری باید بدانید که هر ساله در 25 فرودین که روز بزرگداشت عطار نیشابوری است، مشتاقان و علاقمندان این شاعر از مزارش بازدید و قاتحه ای را نثار روان پاکش می کنند.
کلام آخر
اشعار عطار نیشابوری در عین سادگی، زیبا و دلنشین هستند و آدمی را به دنیایی متفاوت میبرند؛ دنیایی که در آن خبری از دغل، کینه و دروغ نیست. او با بهره گیری از آرایه های ادبی، شعر خود را به زیبایی تزئین کرده و چراغ راه شاعران پس از خود نظیر، مولوی و جامی شده است. حال که مختصری با زندگی شاعر نامی ایران زمین، عطار نیشابوری آشنا شدید، برای حسن ختام مطلب بزرگداشت عطار نیشابوری و زندگینامه عطار نیشابوری دو شعر کوتاه از او را برای شما عنوان می کنیم:
برقع از ماه برانداز امشب
ابرش حسن برون تاز امشب
دیده بر راه نهادم همه روز
تا درآیی تو به اعزاز امشب
کارم انجام نگیرد که چو دوش
سرکشی می کنی آغاز امشب
گرچه کار تو همه پرده دری است
پرده زین کار مکن باز امشب
همچو پروانه به پای افتادم
سر ازین بیش میفراز امشب
مرغ دل در قفس سینه ز شوق
می کند قصد به پرواز امشب
دانه از مرغ دلم باز مگیر
که شد از بانگ تو دمساز امشب
دل عطار نگر شیشه صفت
سنگ بر شیشه مینداز امشب
.........
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیده ی جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساخته ی کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زنده ای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش