داستان سقاخانه هایی که نقاشی شدند
ایسنا/ این خبر پیرامون داستان سقاخانه هایی که نقاشی شدند، برای شما مخاطبان گرامی نگارش شده است.
داستان چیست؟
آغاز دهه 1340 در تاریخ ایران به نوعی با نام «مکتب سقاخانه» پیوند خورده، اما بطور کلی روایت تاریخ شکل گیری این مکتب با چالش ها و ان قولت های فراوانی همراه است. هرچند تمام روایت های متعدد و متنوع درباره تاریخچه مکتب سقاخانه ای، یک نقطه مشترک دارند و همگی بر این باورند که این سبک، از نشانه های تصویری آیین های مردم عامه به عنوان فرم های تازه برای هنر نوگرا، استفاده کرد.
سقاخانه ها در دل زندگی مردم بودند. مکانهای آشنایی که در اغلب گذرهای قدیمی دیده می شدند و بخاطر شمایل و اشیایی که در آنها قرار داده می شد، حال و هوای مذهبی داشتند. آنچه در این سقاخانه ها گذاشته می شد از نقاشیها و پرده های خوشنویسی شده گرفته تا وسایل تزئینی، همگی توسط مردم عامه کشیده یا ساخته می شدند؛ کسانی که شناخت حرفه ای از هنر نداشتند و اصلا به عنوان هنرمند شناخته شده نبودند. در این میان اما برخی از هنرمندان تصمیم گرفتند که با بهره گیری از همین حال و هوای دلنشین سقاخانه ها، آثاری خلق کنند که در ضمن نوگرایی، تداعی گر سنت ها و آیین های مردمی نیز باشد.
در آغاز نام مشخصی برای این رویکرد نوگرایانه وجود نداشت، تا اینکه در آبان سال 1341، کریم امامی در مقاله ای که در روزنامه «کیهان» انگلیسی منتشر شد، برای نخستین بار از نام «مکتب سقاخانه» و از هنرمندانی همچون حسین زنده رودی و پرویز تناولی به عنوان نقاش های فعال این سبک یاد کرد.
پیرامون داستان سقاخانه هایی که نقاشی شدند باید بدانید که او در سال 1356 در متنی که برای کاتالوگ نمایشگاه «مکتب سقاخانه» در موزه هنرهای معاصر نوشته بود، تاریخچه این مکتب را اینگونه روایت کرد که «شروع رسمی مکتب سقاخانه با تابلوهایی بود که در آنها خطوط بیرونی و افراد نظمی هندسه یافته بود، کلمات زمینه با دقت بیشتری نوشته شده بود، محدوده مربع ها، مستطیل ها و دایره ها رنگی شده بود و رنگهای مورد استفاده سرخ، سبز، زرد برنجی و آبی ملایم بودند که در کنار رنگ سیاه یادآور مجموعه رنگ های ماه های عزاداری بودند.»
بر همین اساس نام «مکتب سقاخانه» از قلم کریم امامی ماندگار شد. گروهی این نام را مناسب می دانستند و برخی هم باور داشتند که انتخاب این نام برای مکتبی که به تازگی شکل گرفته بود، سطحی است. نظر گروه دوم اغلب مورد تایید کارشناسان هنری قرار می گیرد، اما در عین حال بر این نکته نیز تاکید می شود که انتخاب نام برای یک مکتب هنری نوپا در آن برهه زمانی، توانست تمام آثاری که در آن دوره با این مفهوم و مضمون خلق می شدند را زیر یک پرچم قرار دهد؛ پرچمی که توسط هنرمندانی همچون فرامرز پیلارام، صادق تبریزی، پرویز تناولی، حسین زنده رودی، مسعود عربشاهی، منصور قندریز، ناصر اویسی و ژازه طباطبایی به دوش کشیده می شد.
حسین زنده رودی از جمله هنرمندانی است که سنگ بنای «مکتب سقاخانه ای» را گذاشت. یکی از نخستین آثار او در این سبک «پنجه ابوالفضل» در سال 1339 است. نشانه ها و نمادهای سقاخانه ای آنقدر در این اثر واضح و مشخص است که نیازی به توضیح و تحلیل نشانه شناسی نیست. البته بطور کلی بیشتر آثار اولیه زنده رودی در این سبک، این ویژگی را داشتند که شکل ها و نمادهای سقاخانه ای مستقیم اقتباس و پیاده سازی می شدند.
اثر «پنجه ابوالفضل»، حسین زنده رودی متولد سال 1316 خورشیدی و از نقاشان معاصر ایرانی است. او از بنیانگذاران «مکتب سقاخانه» و از پیشگامان شیوه نقاشی خط در ایران است که با استفاده از نمادهای هنر سنتی ایران و همچنین خوشنویسی، روشی تازه را در هنرهای تجسمی ایران بوجود آورد.
فرامرز پیلارام نیز در همان سالهای نخست دهه چهل شروع به خلق آثار هنری با رویکردی مشابه کرد؛ با این تفاوت که فرم های هندسی در آثار او برجسته تر بودند در واقع می توان گفت که تلفیق فرم های هندسی با نمادهای سنتی همچون گنبد و گلدسته و استفاده از رنگهایی همچون طلایی، نقره ای، زرد برنجی، مسی و ... از ویژگی های اصلی آثار پیلارام در «مکتب سقاخانه ای» محسوب می شد.
منصور قندریز از دیگر هنرمندان فعال در این سبک بود که از حدود سال 1342 با تغییر جهت ناگهانی در آثارش به «مکتب سقاخانه ای» روی آورد. در آثار او شکل های هندسی پایه در کنار همدیگر قرار می گیرند تا فرم های سقاخانه ساخته شوند. یکی از مهمترین ویژگی های آثار این هنرمند تلفیق هنر مدرن اروپا و نمادهای سنتی ایرانی است.
نام هنرمندانی که در «مکتب سقاخانه» فعال شده بودند و اثر خلق میکردند کم نیست؛ هنرمندانی که در سالهای بعد از دهه 40 هر کدام مسیر شخصی خود را در هنر طی کردند و برخی هم دیگر پایبند به دستاوردهای جریان «مکتب سقاخانه» نماندند. در هر صورت آثاری که در حدود سالهای 1339 تا 1345 خلق شد، تحول تازه ای در هنر نوگرای ایران ایجاد کرد که همچنان نیز ماندگار است.