داستان و افسانه هایی جالب درباره صحرای استرالیا
باشگاه خبرنگاران جوان/ این خبر پیرامون داستان و افسانه هایی جالب درباره صحرای استرالیا برای شما نگارش شده است.
صحرای استرالیا که در اصطلاح محلی به آن آوت بَک گفته می شود، خانه تعداد زیادی از داستان های مبالغه آمیز است. بعضی از این داستان ها ریشه در واقعیت دارند و بعضی هم تماما خیالی هستند و به باور های عامیانه مربوط می شوند.
افسانه بانیپ
از نظرقبایل محلی، بانیپ نیرویی بدخواه و شرور است که قسمت پایین نهر ها کمین کرده و آماده است تا هرکسی را که به این مکان نزدیک می شود ببلعد. مثل دیگر باور های عامیانه، این داستان هم بر پایه مشاهدات و حقایق بی اساس ایجاد شده و گفته می شود این موجود، یال اسب و صورت سگ را دارد و یک همیشه با یک شاخ به تصویر کشیده می شود. روایت های مختلفی درباره این موجود گفته می شود، اما آنچه که بطور قطع می دانیم، شباهتش به افسانه هایی است که توسط بومی ها و غیر بومی ها گفته می شود. برخی می گویند این افسانه به گونه جانوری دیپروتودون شباهت دارد. موجودی سه تنی و شبیه به خرس که در حدود 40 هزار سال پیش منقرض شده است. دیپروتودون گیاه خوار بوده و بزرگترین کیسه دار تاریخ جهان محسوب می شود.
کوالا های گوشت خوار
داستان های زیادی برای ترساندن گردشگران وجود دارد. مثل کوسه های آدم خوار، کروکودیل های قاتل و مار های سمی؛ اما چیزی که بیشتر از همه ترسناک به نظر می رسد تبدیل یکی از حیوانات دوست داشتنی به جانوری گوش خوار است که از خوردن انسان لذت می برد. این موجودات که به آنها Drop Bears گفته می شود به کوالا ها شباهت دارند، دندانهای نیش خون آلود دارند و در شب ها شکار می کنند.
دریای داخلی
ساکنان اولیه اروپایی در استرالیا معتقد بودند که در استرالیا باید یک دریای بزرگ داخلی وجود داشته باشد، چرا که استرالیا رود های داخلی زیادی داشت و این سوال به وجود می آید که این حجم از آب به کجا می رود؟ حتما باید دریایی در اعماق داخلی به وسعت مدیترانه وجود داشته باشد. این فرضیه ها به قدری شدت گرفت که جست وجو های زیادی برای یافتن آب در مرکز استرالیا به راه افتاد. یکی از این افراد چارلز استورت بود که اعتقاد داشت در میان این قاره یک دریای داخلی وجود دارد.
جاندامارا
جاندامارا در سال 1890 میلادی به عنوان یک پلیس در کیمبرلی جنوبی کار می کرد. او یک بومی بود که کمک کرده بود تعداد زیادی از هموطن هایش توسط انگلیسی ها دستگیر شوند. اما از آنجایی که زجر کشیدن آنها را دید، به یک سرباز شلیک می کند، اسیر ها را آزاد می کند و با خودش چندین اسلحه می برد. پس از مدتی او به یکی از تحت تعقیب ترین ها در کیمبرلی تبدیل شد. او نهایتا در سال 1897 کشته می شود. توانایی او در شناخت مناطق به فرار او کمک می کرد و به همین دلیل شایعه می شد که او اصلا انسان نیست.
معدن طلا های گمشده
پیش از قرن بیستم، هارولد لاستر 17 ساله از آلیس اسپرینگز برای ساختن آینده خود به زمین زمین های طلا حرکت می کند. او ادعا کرد که توانسته منبعی عظیم از طلا را در استرالیای مرکزی پیدا کند، اما مشکل اینجا بود که فراموش کرده این طلا کجا بوده است. پس از این ماجرا عده زیادی در بیابان استرالیا به دنبال این طلا بودند. عده زیادی عمر خود را صرف داستانی کردند که یک بچه آن را سرهم کرده بود.