سفری کوتاه به روستای حاجته در تنکابن
خبرگزاری مهر/ این خبر پیرامون سفری کوتاه به روستای حاجته در تنکابن برای شما مخاطبان گرامی نگارش شده است.
سفرنامه سه روزه به شهرستان تنکابن در استان مازندران از روستایی که در آن خانه یکی از بازماندگان خاندان خلعتبری از حاکمان تنکابن بود، در روستای چلاسر شروع شد و حالا به روستای دیگری رسیده است.
از چلاسر برای تجربه یک همزیستی متفاوت از هر بومگردی و سکونت در خانه های روستایی که تا به حال داشتم، راهی جنگلهای هیرکانی شدم. از میان درختان سر به فلک کشیده و چندین میلیون ساله هیرکانی که در فهرست یونسکو ثبت جهانی شد و پس از گذشتن از آبشار جلیسان به روستای حاجته از توابع بخش مرکزی شهرستان تنکابن در استان مازندران رسیدم.
مجتبی تقوایی راهنمای گردشگری تنکابن همراهم بود. او در روستای حاجته کلی کار کرده تا بتواند یک تجربه متفاوت را برای گردشگران رقم بزند در عین حال با همکاری دوستانش به اقتصاد روستا منفعتی برساند. اما در عین حال قصد ندارند گردشگر انبوه داشته باشند. برخلاف خیلی جاهای دیگر، چون قرار نیست آرامش مردم روستا با آمدن گردشگران متفاوت با سطح انتظارات مختلف تغییر کند.
آنها زندگی خودشان را دارند و این گردشگران هستند که باید بتوانند خودشان را با زندگی آنها وفق دهند. همان غذایی را بخورند که مردم روستا میخورند، همان جایی بخوابند که آنها می خوابند. بدون کوچکترین تغییری در سبک زندگی.
تقوایی گردشگران اندکی را به اینجا می آورد تا یک تجربه متفاوت از اقامت در خانه های روستایی داشته باشند. هدف گردشگری محصول محور است. اینجا صنایع دستی و چای محصول دسترنج اهالی روستا غالب است.
وارد خانه ای چوبی و قدیمی شدم که خاله جواهر و دخترش به همراه خانواده پسرش در آن زندگی می کردند. دستگاه پارچه بافی گوشه ای از خانه را گرفته بود مانند خیلی از خانه های مردم روستا که وسیله ای برای فعالیت های صنایع دستی دارند.
هر چه به سمت گیلان می رویم دستگاه های چادرشب بافی جایگاه مهمتری در اتاق خانه ها دارد. یک چادرشب چهارخانه چند رنگ با نخ کاموا نیمه تمام روی دستگاه سوار است. به این دستگاه پاچال می گویند.
تقوایی و دوستانش با همین دستگاه ساروق قدیمی را احیا کرده اند و فیلم مستندی نیز از خاله جواهر و احیای این هنرهای سنتی تهیه کرده اند. ساروق پارچه ای است که از باقیمانده نخ های ریسیده ظریف ابریشم (کجین) بافته می شود. برای احیای بافت این پارچه نخ ها به شهرهای دیگر برده شده، رنگ ریزی انجام گرفته و بعداً روی دستگاه پاچال در خانه خاله جواهر سوار شده است تا او این پارچه را ببافد به همان سبک قدیمی.
خاله جواهر با پارچه ای که شبیه به پارچه های فاستونی است، قدک می دوزد. قدک شلواری است که با آن به راحتی میتوان دشت و تپه ها را بالا رفت و در گرما خنک و در سرما گرم است.
با پارچه هایی که نمونه اش را برندهای خارجی دارند، پیراهن و شلوار می دوزند. اما چادرشب بافی یکی از روزمرگی های آنهاست.
چادر بافی تنها هنر این خانواده نیست. نازی گونی های برنجی را نشانم می دهد که به سبک خودش گلدوزی می کند و از هر گونی که شاید خیلی ها بلااستفاده بدانند، کیف دستی و کیسه گلدوزی شده مخصوص نگهداری چای درست می کند.
از همین گلدوزی ها روی پرده ها و ملافه های سفید هم انجام می دهد همان ملافه های سفیدی که خیلی از روستایی ها دارند و حتی نام خودشان و تاریخ روزی که گلدوزی را تمام کرده اند را رویش نقش می زنند.
محصول دیگری که این روستا به آن شهره شده؛ چای بهاره است. اهالی از مزرعه چای می چینند. در زمان چین بهاره، کارخانه چای بیشتر محصول روستا را می خرد و به کارخانه دیگری اجازه نمی دهد به قلمرو او وارد شود. چای چیده شده کیلویی 15 هزار تومان قیمت دارد همان چایی که وقتی به کارخانه رفت و خشک شد، 250 تا 300 هزار تومان قیمت دارد. اما به کشاورز کمترین قیمت می رسد.
زحمت زمین های کشاورزی را کشاورز می کشد اما سودش را کارخانه ها می برد. نیروی کار هم اهالی همین روستا هستند که سالی دو سه بار چای می چیند و صاحب مزرعه آن را به کارخانه می فرستد.
خاله جواهر و بقیه اهالی روستا از قدیم برای خودشان چای را به صورت سنتی خشک می کردند. آنها یک رخ و دو برگ از تازه ترین برگهای چای را می چینند و 20 دقیقه ای در سینی چوبی ورز می دهند. خوب که پلاسیده شد، آن را خشک می کنند تا سیاه شود.
تقوایی تجربه یک چای لب سوز و لب دوز را برایم رقم می زند. آب جوشی که حدوداً 80 درجه داغ شده باشد را در استکان های دم آور مخصوص چای می ریزد. کمی از برگ چای را داخلش می اندازد و تاکید می کند که باید تنها هشت دقیقه روند دم کشیدن طول بکشد.
بعد از آن چای قند پهلو روستای حاجته طعم واقعی چای را به رخ می کشاند و آنجاست که متوجه میشوم نباید هر چای را نوشید و ما تا به حال چطور اشتباه چای را دم می کردیم.
طعم واقعی چای شمال چشیدنی است. به خصوص چای این روستا که در ارتفاعات قرار دارد و از گزند سم پاشی های درختان اطراف زمین های کشاورزی در امان است. چون دار و درخت اهالی روستا جدا از مزرعه های چای است.
غیر از چای درختان مرکبات، اهالی این روستا هر کدام برای خودشان باغچه ای دارند که در آن همه مایحتاج سبز خود را می کارند. دامداری و پخت نان و پارچه بافی تقریباً آنها را کمتر به محصولات شهری نیازمند می کند.
پخت نان کلوا کاری است که دختران خانه انجام می دهند. هر روز یا چند روز یک بار اما با تعداد زیاد خمیر چانه شد. نازی خمیر ورز داده شده و استراحت کرده را روی مجمعی قرار می دهد و رویش نقش می اندازد. بعد از آن به مجمعی دیگر روی خمیر قرار می دهد که روی آن هم ذغال های گر گرفته گذاشته شده است.
براساس مقاله سفری کوتاه به روستای حاجته در تنکابن باید بدانید که این آتش بعد از 20 دقیقه نان قطور و پخته شده ای را تحویل می دهد که نه نیاز است برای تازه ماندن آن را در یخچال گذاشت و نه به همین زودی ها بیات می شود.
نازی بعد از پخت نان سفره ای پهن می کند که در آن همه نوع غذا وجود دارد. بیشتر غذاها گیلانی است. از پنیر برشته (با ترکیب تخم مرغ و پنیر محلی) خورشت پلاسرتره (سبزیجات محلی و تخم مرغ و سرشیر) گرفته تا سیب زمینی و بادمجان کبابی که ترکیبات گردویی دارد. اینجا بهشت گیاهخواران است و افرادی که به دنبال غذاهای ارگانیک هستند.
با این اوصاف هر گردشگری ممکن است دوست نداشته باشد؛ تخت هتل، غذاهای رنگی و مبلمان را رها کرده و در یک خانه روستایی بخوابد. از طرفی باید بداند در این روستا قرار نیست شب ها با گردشگران دیگر تا صبح بیدار بماند و با لباس های نامتعارف در روستا قدم بزند. به همین دلیل تقوایی و دوستانش گردشگران این روستا را انتخاب می کنند، چون معتقدند گردشگران باید بدانند به کجا و برای چه هدفی سفر می کنند.