منشور کوروش | کشف منشوری غرور آفرینی برای ایرانیان !!
شور و شعر ایرانی سندی است که هرگز در هیچ یک از اعصار مختلف تاریخ قابل انکار و اغماض نبوده و نخواهد بود، آزادی خواهی و حق پرستی قلب تپنده ای است که کالبد فرهنگ مردمان این مرز و بوم را زنده نگه داشته است. به گواه تاریخ این مرز و بوم، ایرانیان پیوسته در پی یافتن آزادی بوده اند و هرگز سرخواری و خفت فرود نیاورده اند و صد البته اگر نبود طلوع خورشید اسلام در این سرزمین و اگر خوانده نمی شد نوای آزاد اندیشی پیامبر اسلام (ص) در سرزمین پارسیان شاید این قلب نیز قرن ها پیش از حرکت باز ایستاده بود. منشور کوروش (استوانه کوروش) شاهدی است بر این مدعا و آنچه بر روی استوانه کوروش حک شده و باقی مانده نشان از آن دارد که منشور حقوق بشر و روح عدالت خواهی از سرزمین ایران طلوع کرده و آنچه این منشور بر انجام آن اصرار دارد قرن ها بعد تحت نام قوانین حقوق بشر در جامعه جهانی بدان استناد شده است. حدود یکصد و سی سال پس از کشف استوانه کوروش (منشور کوروش) توسط هرمزد رسام در عراق کنونی به همت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در سال یک هزارو سیصد و هشتاد و نه، موزه ملی ایران میزبان این اثر جاوید شد و به مدت چهارماه منشور کوروش میزبان دیدگان مشتاق ایرانیان بود. باشد که این رویداد همچون برگی از تاریخ ایران ماندگار شود. باهمگردی همراه باشید برای اطلاعات بیشتر از ترجمه واقعی منشور کوروش، متن منشور کوروش به زبان فارسی و اینکه استوانه کوروش کجاست؟؟ و اصلا منشور کوروش چیست!!
کشف استوانه کوروش
استوانه کوروش (منشور کوروش) در سال 1879 میلادی (برابر با 1258 خورشیدی) در کاوش های هرمزد رسام از سوی موزه بریتانیا در بخش جنوبی ویرانه های موسوم به تل عمران (معروف به جمجمه) در بابل (عراق امروزی) کشف شد که احتمالا در زیر یکی از دیواره های بابل باستانی، روزگاری دفن شده بود، احتمال دارد کوروش این استوانه را به عنوان یک کتیبه ی پی بنا، براساس یک سنت کهن به دست خود در آن مکان قرار داده باشد.
کوروش
کوروش دوم، پادشاه یک دودمان محلی در سرزمین پارس بود که درشهر باستانی اَنشان حکومت می کرد. او که در فاصله حدود سال 600 تا سال 529 پیش از میلاد می زیست، فرزند کمبوجیه اول بود و گفته می شود که مادر او ماندانا، دختر آستیاگ، آخرین پادشاه ماد بود. آستیاگ که از قدرت گرفتن کوروش در پارس نگران بود، سپاهش را به پارس فرستاد، اما سپاه ماد شورید و به کوروش پیوست. آن گاه اکباتان (همدان) پایتخت ماد به دست کوروش افتاد و آستیاگ در بخشی از کاخ خود، تحت نظر باقی ماند.
کرزوس، پادشاه لودیه (آناتولی) که رقیبی دیرینه اش ماد از میان برداشته شده بود، با حمایت بابل به سوی کوروش و سرزمین های ماد لشکر کشید. اما از کوروش شکست خورد و پس از سقوط پایتختش سارد، از سوی کوروش بخشیده شد. در این زمان کوروش با سپاهانش به بابل رفت که ساکنانش از رفتارهای پادشاهشان نبونئید به خشم آمده بودند. کوروش شهر را بدون جنگ تسخیر کرد و با مردم بابِل با احترام رفتار کرد و اسیران ساکن در بابِل، از جمله یهودیان را آزاد کرد. آن گاه کوروش به نبرد با اقوام وحشی شمالی رفت و گفته شده که شهری در سغد (تاجیکستان امروزی) به نام خود بنا کرد. به گفته هرودوت، تاریخ نویس یونانی، کوروش در این نبردها به همراه سپاهانش کشته شد. اما هیچ گونه شواهدی بر این داستان وجود ندارد. به نظر می رسد کوروش در سال 529 پیش از میلاد در پایتختش، پاسارگاد در گذشته و در آرامگاه سنگی خود دفن شده است.
تاریخ از همسر کوروش به عنوان ملکه کاساندان نام برده و نام فرزندان آنان کمبوجیه (دوم)، بردیا، آتوسا، آرتیشدونا و دختری دیگر با نام نامشخص بوده اند.
هرمزد رسام کاشف منشور کوروش
کاشف استوانه کوروش (منشور کوروش)، هرمزد رسام (Hormuzd Rassam) متولد سال 1826 میلادی است. او با اینکه نامی ایرانی داشت اما در یک خانواده مسیحی آشوری در موصل به دنیا آمد که در آن زمان زیر نظر خلافت عثمانی اداره می شد.
رسام در 19 سالگی همراه با آستن هنری لیارد (Austen Henry Layard) به کاوش در تپه های باستانی نمرود پرداخت. او سپس به توصیه لیارد برای تحصیل به انگلستان رفت و هیات امنای موزه بریتانیا از رسام خواست تا پس از لیارد به جای او به کاوش بپردازد. او بعدها با داشتن "فرمان" یا مجوزی از دولت عثمانی توانست به کاوش در آشور و بابِل بپردازد. از یافته های مهم او می توان به نقش برجسته های شکار شیر در کاخ آشور بانی پال، تزیینات مفرغی دروازه بالاوات، مربوط به شلمانسَر سوم (Shalmaneser III)، پادشاه آشور همچنین استوانه مربوط به نبونئید، کتیبه های حاوی متن افسانه ی آفرینش و افسانه ی توفان و نزدیک به یکصد هزار سند نوشتاری باستانی اشاره کرد که مجموعه ی مهمی از نوشته های جهان باستان را تشکیل می دهند.
یکی از مهم ترین یافته های او استوانه کوروش (منشور کوروش) بود. به پاس یافته های پرارزش او، آکادمی سلطنتی علوم در تورین ایتالیا، جایزه برازا (Brazza) شامل 12 هزار فرانک به رسام اهدا کرد. رسام پس از 1882 بیشتر در برایتون در جنوب انگلستان اقامت داشت و به نوشتن کتاب هایی درباره کاوش های آشوری و بابِلی، مسیحیان خاورمیانه و زندگی نامه خود مشغول بود. اما زندگی نامه او هرگز انتشار نیافت و از سرنوشت دست نوشته های او خبری در دست نیست. رسام پس از یک زندگی پرماجرا در روز 16 سپتامبر 1910 در برایتون درگذشت و در آنجا به خاک سپرده شد.
نامه هرمزد رسام درباره محل کشف استوانه کوروش
در این نامه به تاریخ 20 نوامبر 1879، هرمزد رسام با دست خط خود خطاب به ساموئل برچ، سرپرست بخش عتیقیات شرقی موزه بریتانیا، محل کشف استوانه کوروش (منشور کوروش) را یادآور شده است.
آقای عزیز
استوانه کوروش (منشور کوروش) به همراه حدود ششصد قطعه گلی نوشته دار، پیش از آن که من بغداد را ترک کنم در عَمران یافت شده بود. یک استوانه دیگر هم بود که در برس نمرود یافت شده بود و من بر این باورم که همراه با آن مجموعه در اتاق آقای پینچز است. متاسفم که سرهنری رالینسون پیش از ارائه سخنرانی خود در انجمن آسیایی از من سوال نکردند، در آن صورت درباره زمان و مکان کشف آن دچار اشتباه نمی شدند. اگر کلنل رالینسون بتوانند تا دوشنبه که من به موزه می آیم صبر کنند، می توانم با دقت بیشتری دریابم که کدامیک از استوانه ها در برس پیداشده است.
دوستدار شما/ ه. رسام/ به آقای ساموئل برچ/ موزه بریتانیا
نامه هنری رالینسون درباره نسخه برداری از استوانه کوروش
دوشنبه 4 بعداز ظهر
آقای پینچِز عزیز
اگر فرصت نمی کنید و نمی توانید استوانه کوروش را نسخه برداری کنید، خواهشمندم به من اطلاع دهید و من خودم فردا بعد از ظهر به موزه خواهم آمد و یک کپی از منشور کوروش تهیه خواهم کرد.
من این (پیغام) را در شرایطی می فرستم که وقت کم است و من مشتاقم تا متن منشور کوروش را برای بررسی و کار، در اختیار داشته باشم.
ارادتمند شما/ ه. رالینسون
ترجمه متن منشور کوروش
1) [ آن هنگام که .........{مردو]ک، پادشاه همه آسمان ها و زمین، کسی که.....،} ... که با .... یَش {سرزمین های دشمنانش (؟) را لگدکوب می کند}
2) [................................................] {با دانایی گسترده،... کسی که} گوشه های جهان {را زیر نظر دارد}،
3) [.................................................] ... فرزند ارشد [او]، فرومایه ای (= بِلشَزَر) به سرورس سرزمینش گمارده شد.
4) ... [............................................ اما او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرار داد،
5) نمونه ای ساختگی از اِسگیل سا[خت و] .................. برای (شهر) اور و دیگر جایگاه های مقدس [فرستاد؟]
6) آیین هایی که شایسته آنان (خدایان/ پرستشگاه ها) نبود. پیشکشی [هایی ناپاک]............ گستاخانه [...] هر روز یاوه سرایی می کرد و [اها]نت امیز
7) (او) پیشکشی های روزانه را باز داشت. او در [آیین ها دست برد و] ............. درون پرستشگاه ها برقرار [کرد]. در اندیشه اش به ترس از مردک- شاه خدایان- پایان داد.
8) هر روز به شهرش (= شهر مردوک) بدی روا می داشت. .................... همه مردما[نش را ...]
(= مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاندو
9) انلیل خدایان (=مردک)، از شکوِه ایشان بسیار خشمگین شد، و.................. قلمرو آنان، خدایانی که دورن آن ها می زیستند محراب هایشان را رها کردند،
10) خشمگین از اینکه او (= نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابِلی) به شواَنهَ (= بابِل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوکِ بلند [پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد ... (او) بر همه زیستگاه هایی که جایگاه مقدشان ویران گشته بود
11) و مردم سرزمین سومر و اَکد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او بر همه سرزمین ها را جست و بررسی کرد،
12) شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.
13) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همه ی سپاهان مادی را در برابر پاهای او (=کوروش) به کرنش درآورد و همه ی مردمان سرسیاه (=عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (کوروش) سپرده بود،
14) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرونده مردمانش است، به کارهای نیک او (=کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست
15) (و) او را فرمان داد تا بسوی شهرش (= شهر مردوک)، بابل، برود، او را واداشت (تا) راه تینتیر (=بابِل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
16) سپاهیان گسترده اش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ افزارها در کنارش روان بودند.
17) (مردک) او را بدون جنگ و نبرد به دورن شواَنهَ (=بابِل) وارد کرد. او شهرش، بابِل را از سختی رهانید. او را (=مردک) نبونئید، شاهی را که از او نمی هراسید، در دستش (= دست کوروش) نهاد.
18) همه مردم تینتیر (=بابِل)، تمامی سرزمین های سومر و اَکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهره هایشان درخشان شد.
19) (مردوک) سروری که با یاری اش به مردگان زندگی بخشید (و) آنکه همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.
20) منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابِل، شاه سومر و اَکد، شاه چهارگوشه جهان،.
21) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چَیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.
22) دودمان جاودانه پادشاهی که (خدایان) بِل و نَبو فرمانروایش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد می کنند. آنگاه که با آشتی به در [ون] بابِل آمدم،
23) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسی که بابِل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.
24) سپاهیان گسترده ام با آرامش درون بابِل گام برداشتند. نگذاشتم کسی در همه [ سومر و] اَکد هراس آفرین باشد.
25) در پی امنیتِ شه بابِل و همه جایگاه های مقدسش بودم. برای مردم بابِل .................. که بر خلاف خَوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته شان نبود،
26) خستگی هایشان را تسکین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)
27) به من کوروش، شاهی که از او می ترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همه سپاهانم،
28) برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان] والایش، همه شاهانی که بر تخت نشسته اند،
29) از هر گوشه (جهان)، ازِ دریای بالا تا دریای پایین، آنانکه در سرزمین های دوردست می زیند، (و) همه شاهان سرزمین اَمورِو که در چادرها زندگی می کنند، همه آنان،
30) باج سنگینشان را به شوانهَ (بابِل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [اشوانهَ= بابِل) تا شهر آشور و شوش،
31) اَکد، سرزمین اِشنونهَ، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا[یگاه های مقدس آنسو]ی دجله که از دیرباز محراب هایشان ویران شده بود،
32) خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاه هایشان باز گرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه مردمان انان (= آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاه هایشان باز گرداندم و
33) خدایان سرزمین سومر و اکد را که نبونئید- در میان خشم سرور خدایان – به اشوانهَ (= بابِل) آورده بود، به فرمان مردک، سرور بزرگ، به سلامت
34) به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان می سازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاه هایشان بازگرداندم،
35) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که "کوروش، شاهی که از تو می ترسد و کمبوجیه پسرش
36) ... بگذار آنان{ سهمیه رسان نیایشگاه هایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟) ... و} باشد که مردمان بابِل [شاهی] او را بستایند. من همه سرزمین ها را در صلح قرار دادم.
37) .........[غا]ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غاز و مرغابی و کبوتری که...
38) ....[روزا]نه افزودم. ........ در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور- اِنلیل، دیوار بزرگ بابِل برآمدم
39) .... دیواری از آجر پخته، بر کناره خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختنش را به پایان [نبرده بود] ... کار آن را [من ... به پایان بردم.]
40) .... که [شهر را از بیرون در برنگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفته شده سرزمینش در] شوانه (=بابِل) نساخته بود.
41) ... (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو برپا کردم و [ساختنش را به پایان رساندم].
42) ...[دروازه های بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین. من همه آن درها را با آستانه [ها و قطعات مسی] کار گذاردم.
43) ... [ ... کتیبه ای از] آشور بانی پال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.
44) [............] {او ... مردوک، سرور بزرگ، آفریننده ی (؟)} [..............................]
45) [........] {... من ... همچون هدیه ای [پیشکش کردم]} ........ [(برای) خشنودی ات} تا به جا]ودان.
{[نوشته و] تطبیق [بر بنیاد لوحهِ] ...]؛ این کتیبه قیشتی- مردوک، پسر ...}
ترجمه منشور کوروش از متن اصلی بابِلی: دکتر اروینگ فینکل و دکتر شاهرخ رزمجو
راهنمای نام های منشور کوروش:
اِنلیل خدایان: لقبی برای مردوک
اَیمگَور- اِنلیل: نام دیوار درونی شهر بابِل.
بِل: نام دیگر خدای مردوک، به معنی "سَروَر".
تینتیر: نام بخشی از شمال شهر بابِل و یکی از نام هایی که برای بابِل به کار برده می شد.
سرسیاه: اصطلاحی رایج در زبان اکدی که مردم میان رودان برای نامیدن خود به کار می بردند و منظور از آن اشاره به عوام و مردم عادی بوده است.
شوانه: نام بخشی از جنوب شهر بابِل که برای نامیدن بابِل نیز به کار می رفت.
گوتی: نام مردم ساکن در منطقه میان زاگرس تا دجله، در این دوره، این نام به طور مشخص برای نامیدن اقوام ایرانی مانند: مادها و هم پیمانان آنان به کار می برده می شد.
مردوک: نام خدای بزرگ بابِل.
نبو: نام خدای بابِلی کتابت و پسر مردوک و سرپنیتو.
دو قطعه نویافته بعد از کشف منشور کوروش
در زمستان سال 1388، دو قطعه از یک لوح در موزه بریتانیا در بخشی از مجموعه مربوط به کاوش های هرمزد رسام در سال 1881 شناسایی شدند. این دو قطعه حاوی نسخه ای دیگر از متن مربوط به استوانه کوروش به خط بابِلی بودند، اهمیت این دو قطعه بسیار فراتر از اندازه آنهاست.
پیش از این به درستی مشخص نبود که آیا نسخه دیگری نیز از متن استوانه کوروش وجود دارد یا نه، که با کشف این دو قطعه، وجود نسخه های دیگر به طور کامل به اثبات رسید، اهمیت دیگر این دو قطعه است که بخشی از سطرهای شکسته شده استوانه کوروش در آن ها دیده می شود که به کمک آن ها می توان برخی از بخش های شکسته متن را کامل کرد. نخستین قطعه، توسط پروفسور و.جی.لمبرت (استاد بازنشسته دانشگاه بیرمنگام) شناسایی شد که شامل سطرهای 34 تا 36استوانه کوروش است. قطعه دوم، توسط دکتر اروینگ فینکل (موزه بریتانیا) شناسایی شد که روی کتیبه شامل سطرهای 1و2 و در پشت لوح، شامل سطرهای 43 تا 45 استوانه است. در انتهای متن منشور کوروش، نام نویسنده ی بابِلی که متن استوانه کوروش را نوشته، دیده می شود که تاکنون در متن های مشابه دیده نشده است. این نویسنده قیشتی- مردوک نام داشت.
نبونئید که بود؟
نبونئید آخرین پادشاه دوران بابِل نو، پیش از حکومت کوروش بر بابِل بود. او پس از توطئه ای که در آن لاباسی- مردوک، پادشاه خردسال بابِل کشته شد، به عنوان پادشاه بابِل به تخت نشست. او از خاندان سلطنتی نبود و از اصل و نسب او اطلاع چندانی در دست نیست. تنها مشخص است که مادرش، کاهنه پرستشگاه خدای ماه در حران بود. او نیز به دلیل گرایش مادرش به پرستش سین، خدای ماه روی آورد و او را بالاتر از دیگر خدایان بابِلی به ویژه مردوک، خدای بزرگ بابلیان قرار داد. نبونئید، اندکی پس از به قدرت رسیدن، بابِل را ترک کرد و پس از اشغال شهر تیمه در عربستان، پرستشگاهی برای خدای ماه در آنجا شاخت. نبونئید در همانجا ماندگار شد و تا حدود ده سال به بابل بازنگشت. او پسرش بلشَزَز را به عنوان نایب السلطنه در بابل تعیین کرد. غیبت طولانی او و عدم برگزاری مراسم سال نو که می باید با حضور پادشاه در بابِل برگزار می شد، باعث نارضایتی اهالی بابِل شد. او همچنین دستور داد تا نمادهای مقدس خدایان را از شهرهای دیگر به بابل منتقل کنند. با اینکار شهرهایی که زیر حمایت آن خدایان بودند، خدایان حامی خود را از دست دادند. در یک کتیبه بابلی آمده است که نبونئید خود به زبان خود به بزرگان بابل می گفت نمی تواند با قلم بنویسد (بی سواد است)، اما با خدایان و عالم غیب در ارتباط است و از همه چیز آگاه است. بابِلیان اورا دیوانه می خواندند.
نبونئید در یک نبرد از کوروش شکست خورد و به سوی بابل بازگشت، اما زمانی که به بابِل رسید، بابل در دست سپاهان کوروش بود، نبونئید دستگیر شد، اما جانش از سوی کوروش بخشوده شد و برای زندگی به کرمان فرستاده شد، با سقوط نبونئید، دوران بابل نو نیز به پایان رسید و بابِل بخشی از قلمرو هخامنشیان شد.
سنگ یادمان نبونئید
پیکره نبونئید با جامه ی بلندی برتن و عصایی حلقه دار در دست دیده می شود که رو به نماد خدایان، شامل سی (خدای ماه)، شمش (خدای خورشید) و ایشتر (الهه ی عشق و نماد سیاره زهره) می نگرد. نماد ماه بزرگ تر و نزدیک تر به نبونئید تصویر شده که نشانه اهمیت فراوان خدای ماه نزد وی است. این سنگ یادمانی کتیبه ای داشته که پاک شده و تنها بخش های کناری آن باقی مانده است. نبونئید در این کتیبه شرح داده است که خدایان به خاطر کارهای خوب وی، به خشکسالی پایان داده اند.
بابِل
بابِل یکی از شهرهای مهم جهان باستان بود که در منطقه میان رودان (عراق کنونی) قرار داشت. امروز از بابِل چیزی به جز تپه های ویرانه باقی نمانده است. این ویرانه ها امروزه در85 کیلومتری جنوب بغداد بر کناره ی فرات قرار داردند. شواهد کهن نشان می دهند که این شهر از هزاره سوم پیش از میلاد در این منطقه وجود داشته و از مرکزیت برخوردار بوده است. در کتاب آفرینش از کتاب مقدس، بابِل به عنوان مکانی نام برده شده که نمرود در آن جا برجی ساخت که تا آسمان می رسید. آن جا "باب ایلی" به معنی دروازه خدایان نامیده می شد. از فرمانروایان مشهور بابِل می توان به حمورابی اشاره کرد که یکی از نخستین متن های قانون در تاریخ از آن اوست. همچنین در تاریخ به باغ های معلق بابِل اشاره شده که یکی از شگفتی های هفتگانه جهان باستان به شمار می رفت.
گفته شده که نبوکدنصر، پادشاه بابِل این باغ های معلق را برای همسر خود آمیتیس که یک شاهدخت مادی بود ساخت تا او از دوری از سرزمین سرسبز خود دلتنگ نشود. دوران بابِل نو با تصرف شهر به دست کوروش بزرگ به پایان رسید و پس از آن شهر بابِل به عنوان یکی از مهم ترین شهرهای شاهنشاهی هخامنشی به حیات خود ادامه داد. در دوره سلوکی (جانشینان اسکندر) با رونق گرفتن شهرهای دیگر در نزدیکی آن همچون سلوکیه، بابِل از رونق افتاد و در نیمه ی دوم دوره اشکانی کم کم متروک شد.
هخامنشیان
نیاکان کوروش، فرمانروایان پارس و اَنشان بودند و کوروش توانست این پادشاهی کوچک را تبدیل به یک قدرت جهانی سازد که جهان تا آن زمان به خود ندیده بود. در زمان داریوش بزرگ، یکی از جانشینان کوروش، مرزهای ایران به اروپا و آفریقا رسید، نخستین سکه ها به نام دریک ضرب شد و سیستم پست راه اندازی گردید. شبکه ای گسترده از راه ها به وجود آمد که براساس کتیبه ها، مسافران امنیت داشتند به دستور داریوش آبراهه ای در مصر کنده شد که دریای مدیترانه را از راه یکی از شاخه های نیل به دریای سرخ وصل می کرد. از آن راه، تجارت دریایی از دریای سیاه و مدیترانه تا اقیانوس هند و دریای پارس رونق گرفت.
امپراتوری هخامنشی به استان هایی تقسیم می شد که هر کدام زیرنظر یک خشَثرَپاوَن یا ساتراپ اداره می شد، اما شاهان محلی نیز اجازه حکومت داشتند.
امنیت این سرزمین ها را ارتشی تامین می کرد که بخش زبده آن سپاه جاویدان نام داشت و شمار آن ها ده هزارتن بود، بخش دیگر ارتش را نیروی دریایی تشکیل می داد که بیشتر در دریای مدیترانه مستقر بودند، در این دوره زنان نیز نقش مهمی برعهده داشتند. از جمله؛ آنان به عنوان سرپرست ناظر بر کار، فرستاده ویژه، فرمانده بخشی از ناوگان نیروی دریایی و عضو شورای جنگ خدمت می کردند و برای زنانی که فرزند به دنیا می آوردند نیز مواجب ویژه پرداخت می شد.
بزرگ ترین دستاورد هخامنشیان بنیان گذاری ایران به عنوان یک کشور متحد بود و همچنین تشکیل حکومتی که در آن نژاد پرستی وجود نداشت و افرادی از ملیت های مختلف می توانستند به مقام های بالا برسند. برده داری در این سرزمین وجود نداشت و ملت های گوناگون در کنار هم در آرامش می زیستند. فرهنگ ها و دین های گوناگونی در این امپراتوری وجود داشت که از آزادی کامل برخوردار بودند.
این امپراتوری، با حمله اسکندر مقدونی و خیانت برخی از حاکمان محلی پس از دو قرن سقوط کرد ولی دستاوردهای آن تا قرن ها باقی ماند.
اهمیت استوانه کوروش
استوانه کوروش نشان می دهد که آنچه تاریخ و متون دینی از کوروش و رفتار انسانی او به عنوان یک فرمانروا به یاد دارند، درست است، با اینکه منابع دیگر نیز از احترام کوروش به مردم یاد کرده اند، اما منشور کوروش، نخستین سندی است که در آن کوروش از زبان خود از آنچه کرده سخن گفته است، با اینکه در استوانه کوروش به طور مستقیم از حقوق بشر گفته نشده، اما به روشنی می توان در آن نمونه های رفتار انسانی و احترام آمیز یک فرمانروا با مردم را دید که براساس معیارهای امروزی به عنوان حقوق انسانی شناخته می شود. منشور کوروش با اینکه یک کتیبه ی بابِلی است اما امروزه به عنوان نمادی از فرهنگ و تمدن گذشته ی ایران شناخته می شود.
شخصیت کوروش
شخصیت کوروش در تاریخ جهان، شخصیتی منحصر به فرد به شمار می رود که حتی با دشمنان و مردم شکست خورده نیز با مهربانی و احترام برخورد می کرد. او حکومتی پدید آورد که بر پایه ی احترام به انسان ها، فرهنگ ها و مدارای دینی بنا شده بود، نه براساس کشتار و خونریزی.
کوروش شخصیتی مذهبی نیز به شمار می رود. در کتاب تورات از او با عنوان منجی، برگزیده ی خداوند، نجات دهنده، شبان خداوند و عقاب شرق نام برده است.
در اروپا نیز از سده های میانه، کوروش با نام "کوروش بزرگ" شناخته می شد. شخصیت او همواره به عنوان یک فرمانروای آرمانی در جهان مطرح بوده است.
کتاب زندگی کوروش، نوشته گزنفون یونانی، یکی از کتاب هایی بوده است که بنیان گذاران ایالات متحده آمریکا همچون توماس جفرسون برای تدوین قانون اساسی مطالعه کرده و از آن ایده گرفتند.
کوروش، پادشاه ایران، با زره و کلاهخود بر پشت اسب نشسته و درفشی با نقش یک قوچ دو شاخ در دست دارد. در زیر پای اسب مردی برخاک افتاده که کلاهخود، زره و درفش او بر زمین افتاده است. بر پرچم او نقش یک شیر دیده می شود که نمادی از بابِل است. در سمت راست صحنه، تصویر یک شهر و در سمت چپ دریایی توفانی تصویر شده است. یک خرس از درون دریا بیرون آمده و به سوی کوروش می نگرد. این خرس در آن زمان در اروپا، به عنوان نماد اروپایی شناخته می شده است. نوشته بالای تصویر ""Cyrus Maior به معنی "کوروش بزرگ". در پایین تصویر، نوشته ای به لاتین وجود دارد.
ترجمه: آنگاه که من به دنیا آمدم، پدربزرگم می خواست مرا بکشد، ولی در مقابل، موجودات درنده مرا پروردند تا وی را از پای درآورند، و بدین گونه مقدر شده بود، کسی با این کار می خواست قدرت را برای خود نگاه دارد، امپراتوریش را به پارسیان تسلیم کرد.