سفرنامه شهر شیراز | سفر به شهر شعر و راز قسمت اول
با اینکه همیشه دلم می خواست شهر شیراز رو ببنیم نمیدونم چرا برای دیدنش انقدر دیر اقدام کردم. همیشه برنامه ریزی می کردم ولی نمی دونم چرا رفتنم به این شهر اکی نمی شد. هتل ها رو سرچ می کردم جاذبه ها رو توی نت جستجو می کردم و عکسهاشو می دیدم ولی هیچ وقت زمانش نمی رسید تا من برم و از نزدیک تمام زیبایی های شهر رو ببینم. اما بلاخره عزمم رو جزم کردم و خیلی جدی برنامه سفر ریختم و خودمو آماده کردم تا به شیراز سفر کنم.
تصمیمم به واقعیت تبدیل شد و یه برنامه جهار روزه برای سفر به شیراز فراهم کردم و با خرید بلیط هواپیما استارتشو زدم. روز دوشنبه 15/8/96 وقتی مشغول کار بودم رفتم سایت سپهر رو چک کردم و یه بلیط مناسب برای ساعت یک ربع به 5 صبح سه شنبه خریدم. خیلی ساعت بدی بود ولی از ذوق زیاد پیش خودم فکر کردم که روز سه شنبه مو کامل داشته باشم. ناگفته نمونه که به سختی در خانه تاریخی پرهامی اقامت گرفتم و با هیجان آماده سفر شدم تا هم اقامت متفاوت داشته باشم هم اینکه جاذبه های چشم گیر شهر رو ببینم.
ساعت نزدیکای 5 هواپیما بلند شد و من ساعت 6:15 رسیدم به فرودگاه شیراز. اصلا از همون لحظه ی اول همه چی لذت بخش بود. فرودگاه کوچیک اما بی نهایت تمیز و مرتب بود و همه چی درست سر جای خودش قرار داشت. خیلی سریع ساکم و تحویل گرفتم و سوار تاکسی شدم و در خواست کردم من رو به محله ی گود عربان یا به گفته خود شیرازی گود عربون برسونه. گود عربون یکی از محله های تاریخی شهر شیراز که اسم خیابون اصلیش لطفعلی خان زند بود. قبلا دیده بودم که مسجد صورتی، باغ نارنجستان قوام، موزه زینت الملوک، بازار و مسجد وکیل و ... همشون تو همین خیابون و درست نزدیک همین خانه مشهور پرهامی بودن. تاکسی درست روبروی مسجد صورتی یا همون نصیرالملک توقف کرد و من با هیجان پیاده شدم. اصلا شیراز جذبم کرده بود. اون سمت مسجد بود و این سمت راهنمایی و علامت به سمت خانه تاریخی پرهامی.
روز سه شنبه 16/8/96 ساعت نزدیکای 7 صبح
از تاکسی پیاده شدم و مسیر خانه تاریخی رو دنبال کردم. بعد از گذروندن چند پیچ باریک و دیدن خونه های قدیمی به خونه مورد نظرم رسیدم. کاشیکاری های فوق العاده ای که خانه تاریخی پرهامی روش درج شده بود نظر هر کسی رو جذب می کرد. در بسته بود و یک بار زنگ زدم. صبح زود بود و اینکه می دونستم حتما فعلا خوابن و شاید یک ساعت مونده تا برای آماده کردن صبحونه بیدار بشن و چون طول کشید برای بار دوم زنگ زدم تا اینکه یه پسر خوابالو درو باز کرد. با تعجب نگاه می کرد که اون موقع صبح با ساک پشت در منتظر موندم. گفت متاسفانه برای اقامت جای خالی نداریم و اتاق هامون پره. گفتم دفترو چک کنید من رزرو کردم تنها مورد بدش اینکه زود رسیدم خلاصه فامیلیمو پرسید گفت بله ولی اتاق شما تا ساعت 12 خالی نمیشه :(
خسته بودم منو راهنمایی کرد و گفت می تونم تو حیاط منتظر بشینم تا اتاق رو تحویل بدن. وارد راهرو شدم و بعد حیاط و اون حوض فوق العادشو دیدم. واقعا توصیف دیدن اون صحنه برام سخته یعنی نمی تونم چیزی بنویسم. بهم پیشنهاد دادن که برم مسجد صورتی رو ببینم چون همون لحظه دو تا توریست از یکی از اتاق ها بیرون اومدن و دوربین به دست آماده رفتن به سمت مسجد شدن. رزروشن بهم گفت که مسجد بهترین زمان برای بازدیدش از 8 صبح تا قبل از ساعت 10 عه. منم به خاطر نخوابیدن و پرواز گفتم تصمیم دارم اول چند ساعتی بخوابم و روز بعد رو به مسجد برم. گفت پس برات صبحونه آماده می کنم تا به خستگیت گشنگی هم اضافه نشه:) نون داغ خرید تا برای توریست ها هم صبحانه اماده کنه. منم اول از همه یدونه نون رو کامل خوردم و بعدش منتظر شدم تا صبحانه هم آماده بشه:)
از شانس خوب من دو تا از توریست ها اتاقشون رو ساعت 8:30 تحویل دادن تا همراه لیدری به سمت ییلاق برن و دو شب ییلاقی بگذرونن. پیشنهاد دادن تا ساعت 12 من برم تو اتاق توریست ها استراحت کنم تا اینکه اتاق خودم رو تحویل بدن منم از خدا خواسته قبول کردم.
ساعت 11 در زدن و من خواب و بیدار بلند شدم. بهم گفتن اتاق من آماده است منم لوازمامو برداشتم و رفتم اتاق وی آی پی که برام گذاشته بودن. یه اتاق خوشگل با پنجره های شیشه رنگی بلند با پرده مخمل آبی زنگالی. با دیدن اتاق دیگه خواب از سرم پرید. سری کارامو کردم ساعت یک برای خوردن استانبولی شیرازی و کلم پلو شیرازی رفتم حیاط. از نهار چیزی ننویسم بهتره چون همین الان هم که داره سفرنامه می نویسم دلم داره برای اون مزه های خونگی فوق العاده ضعف می ره. فهمیدم صاحب خانه دوست داره که این هتل تاریخی رو تبدیل به خانه های گرم بکنه و این شعارش بود که هرکسی وارد میشه انگار پا داخل خانه ی محلی شیرازی ها گذاشته. چند تا خانوم خانه دار داخل آشپزخونه بودن و به سبک خانگی غذا شیرازی می پختن و با همون سبک سروشون می کردن. میزا پر از مسافرایی بود که برای چشیدن این غذاها صبح زود زنگ زدن و رزرو کردن. (رزرو برای نهار همون روز و تنها ساعت 8 صبح انجام می شد)
چیدمان میزها برای صرف غذا عالی بود. روی تمام میزها گل های تازه بود و قبل از سفارش غذا سالاد شیرازی، دوغ و نون پنیر که روی پنیرها سیاه دونه و زیره بود هم گذاشته بودن. منم روی یکی از این میزهای آماده شده نشستم و سفارش غذارو دادم و مشغول شدم.
بعد از غذا آقای پرهامی رو ملاقات کردم و مشغول حرف زدن شدم. گفت هر کاری داشته باشم می تونه کمک کنه. من برای اون روز تصمیم داشتم از حافظیه، سعدیه و ارگ کریم خان بازدید کنم. با همین برنامه پیش رفتم و اول از همه خودم رو آماده بازدید از حافظیه کردم.
خوشا شیراز و وضع بی مثالش خداوندا نگه دار از زوالش
درست شبیه به عکسهایی که دیدم یا به جرات می تونم بگم خیلی خیلی بهتر از عکسها. آرامگاه حافظ و باغ دیدنی و جذابش با اون فروشگاه های صنایع دستی و سالن شب شعر، همه ی اینها دو ساعتی سرگرمم کرد. آرامگاه رفتم و عکاسی کردم البته هنگام ورود یه فاتحه برای حافظ فرستادم. بعد به فروشگاه داخل محوطه رفتم و کتاب حافظ خریدم. همون جا تفاعلی بر حافظ زدم و از خوش شانسی یک شعر زیبا نصیبم شد. در ابتدا گفتم که شیراز تمام جذابیت هاشو به رخ می کشید و مسخ می کرد. ساعت ها که می گذشت دلهره ی تموم شدن زمان رو داشتم. اما سعی کردم به روی خودم نیارم و نهایت لذت رو ببرم.
از محوطه خارج شدم و اینبار اسنپ گرفتم. خیلی ارزون و به صرفه و با 3000 تومن به سعدیه رفتم . مثل حافظیه بلیط 3 هزار تومنی تهیه کردم و وارد شدم. فوق العاده بود. باغی بزرگ و خیره کننده که در انتها آرامگاه شیخ سعدی قرار داشت.
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دلم نوشیدنی می خواست که آقای پرهامی گفتن محله ی تاریخی سنگ سیاه کافی های خوش طعم و مزه ای داره منم اون محدوده ها وقت برای پیدا کردن کافه نزاشتم اما به محض خارج شدن از محوطه ی سعدیه، خودم رو به صرف خوردن فالوده به بستنی و پالوده سنتی قدیمی سعدی دعوت کردم. خیلی خوشمزه بود با اینکه شنیدم یک سری جاهای دیگه بهترینش رو می فروشن البته با توجه به گفته ی خود شیرازی ها. فالوده مو خوردم و اسنپ گرفتم برای رفتن به سمت ارگ کریم خان زند.
هوا تاریک بود اما ابهت این ارگ در سیاهی هم مشخص بود. بی نهایت عظیم و چشم گیر که متاسفانه یکی از برجک های ارگ به مرور زمان افتاده و کج شده بود. ارگ یا زندان پر ابهت کریم خان که به دستور خود شخص در شهر شیراز ساخته شده بود و همچنان مغرور ایستاده بود یکی از برجسته ترین آثار دوران زندیه است به خاطر همین موضوع ارزش ساعتها دیده شدن را داره. بیرون محوطه نشستم و به این بنا نگاه کردم البته برای خودم بلال هم خریدم. شنیده بودم که بستی فالوده های پشت ارگ فوق العاده ان مخصوصا فالوده جمشیدیان و شکر ریز که البته شکر ریز خیلی معروف تر بود اما من با راهنمایی یکی از دوستانم در تهران تصمیم گرفتم به جمشیدیان برم. می تونم بگم یکی از بهترین فالوده های زندگیم رو خوردم. جاتون خالی
واقعا خسته بودم سری ماشین گرفتم و بر گشتم خانه تاریخی پرهامی.
می تونم بگم اولین شب و بهترین شبی بود که گذروندم. فضا آروم و خلوت چون ساعت 9 رو هم گذشته بود. همه شامشون رو هم خورده بودن و استراحت می کردن. راستش تصمیم نداشتم بخوابم به خاطر همین درخواست چایی دادم و تو حیاط کنار حوض نشستم. یکی از دوستان آقای پرهامی هم در حیاط مشغول نوشتن و برنامه ریزی بودن . با یک سوال و جواب هم صحبت شدیم. آقای بهمن مردانلو که در تریپ ادوایزر و لونلی پلنت هم ثبت و به رسمیت شناخته می شد، تورهای عشایر بسیاری برگزار می کرد. آقای مردانلو پیشنهاد داد تا روز آخر سفرم یعنی روز جمعه همراه تورهای یکروزه به مناطق عشایری برم و زندگی عشایری رو از نزدیک ببینیم. منم بدون درنگ قبول کردم که روز جمعه این تور رو همراهی کنم.
اون شب صحبت های جالبی شد و اطلاعات زیادی کسب کردم و می تونم بگم آشنایی با این شخص نیز از بهترین اتفاقات اقامت در خانه تاریخی و همین طور شیراز بود. تصمیم داشتم چهارشنبه صبح زود بیدار شم و به مسجد برم به خاطر همین با خستگیم مقابله نکردم و نزدیک ساعت 12 به اتاقم رفتم و خوابیدم.
بددددددددددددددد