برنامه ریزی برای سفری آسان با استفاده از شبکه های اجتماعی
یکی از وب سایت های مورد علاقه من، کوچ سرفینگ (Couchsurfing) است. این وب سایت به شما اجازه می دهد تا با افراد محلی خارج از کشور ارتباط برقرار و مکانی برای ماندن پیدا کنید، همچنین دوستی بیابید تا به شما محیط اطراف را نشان و اطلاعات محلی را در اختیارتان قرار دهد. به یاد دارم که در هنگام اولین مسافرتم از آن وب سایت استفاده کردم و در یک خانه دوست داشتنی در شهر آتن ماندم. سپس، بیشتر و بیشتر عاشق آن سایت شدم. از وقتی که آن ها ویژگی "چه کسی اطرافتان است؟" را به برنامه یشان اضافه کردند، در سال گذشته به شدت از آن ویژگی در کشور فرانسه استفاده کردم. از سوی دیگر سلین (Celinne) شبکه اجتماعی شخصی خود را ایجاد و از آن استفاده کرد. او فقط از طریق ماندن پیش دوستان و آشنایان خود به دور دنیا سفر کرد. او وارد فضای مجازی شده و غریبه هایی را یافت که او را به خانه هایشان راه دادند. نه تنها این امر باعث کاهش هزینه های سفر او شد، بلکه به او اجازه داد تا با مردمی فوق العاده، شگفت انگیز و خوش قلب ملاقات کند. برای من سفر کردن به معنی ساخت ارتباطات انسانی است و او از طریق استفاده از شبکه های اجتماعی در سفر، راهی پیدا کرد تا یکی از عالی ترین آن روابط را بسازد. در اینجا او داستانش را با ما به اشتراک گذاشته و مسافران را با کاربرد شبکه های اجتماعی در سفر آشنا می کند.
-به ما درباره خودتان بگویید چه کسی هستید و چه چیزی شما را هدایت می کند؟
سلین دا کاستا (Celinne Da Costa) هستم و داستان من تاریخ سفرهایم تا دورترین زمانی که می توانم به خاطر آوردم، نام دارد. من در قلب شهر رم از یک مادر برزیلی و یک پدر آلمانی-ایتالیایی به دنیا آمدم. من ایتالیا را ترک کردم و از زندگی در محله های حومه محوری که رویاهای آمریکایی ها از آن ها ساخته شده، بیرون آمدم تا دیوانه وار فیلادلفیا (Philadelphia) را کشف کنم، در حالیکه به مطالعاتم در دانشگاه پنسیلوانیا (Pennsylvania) تعادل می بخشیدم و راهم را از طریق هر گوشه و شکافی در شهر نیویورک ماجراجویی می کردم. سال گذشته، من کار تبلیغاتی یک شرکت در شهر را کنار گذاشتم تا زندگی رویایی خود را از ابتدا طراحی کنم. با یک سفر به دور دنیا شروع کرده که در آن ارتباطات انسانی و مهربانی را در خود تقویت کردم تا بتوانم در کنار بیش از 70 نفر غریبه در 17 کشور مختلف طی 4 قاره اقامت کنم. هجده ماه بعد از آن من هنوز به صورت تمام وقت مسافرت می کنم و یک کتاب درباره تجربیاتم پیرامون مسافرت به دور کره زمین از طریق کوچ سرفینگ و استفاده از شبکه های اجتماعی در سفر می نویسم.
-چه چیزی شور و اشتیاق شما را برای سفر کردن تحریک می کند؟
سفر رشد شخصی من را تسریع می کند و من را به چالش می کشد تا بهترین حالت از خودم باشم. مکان های زیبای بسیاری در دنیا وجود دارند، اما بعد از مدتی آن ها شروع به در آمیختن با بقیه می کنند. آنچه که واقعا باعث می شود که سفر با ارزش شود، درس هایی است که می تواند به شما بیاموزد. البته اگر مایل باشید تا حضور داشته باشید و به محیط اطراف توجه کنید. مسافرت به من کمک کرد تا فروتنی را گسترش دهم تا بتوانم از افرادی که در طی مسیرم ملاقات کردم، چیزهایی یاد بگیرم. سپس به من فشار آورد تا بی توجهی ام را روی این سیاره بفهمم و اقداماتی را انجام دهم که به طور مثبت روی دیگران تاثیر می گذارد. مهمتر از همه، مسافرت من را تغییر داد تا قلبم را به روی دیگران و زندگی در لحظه باز کنم. در نهایت، آنطور که من فهمیدم سفر کردن به خودی خود مسئله نیست، بلکه مسئله این است که من در طول راه چه کسی شده ام. من نیاز به دیدن تمام دنیا ندارم، تنها می خواهم احساس کنم که درک از خود در رگ هایم جریان دارد.
-به ما درباره ماجراجویی طولانی که اخیرا در آن بودید، بگویید. درباره آن چه فکری می کنید؟ چقدر طول کشید؟ کجاها رفتید و چکارهایی کردید؟
من نمی خواستم که 5 یا 9 شغل شرکتی را از سر هوس ترک کنم و بدون هیچ برنامه ای به دور دنیا سفر کنم. من می خواستم سفر را به عنوان یک شیوه زندگی تبدیل کنم، نه فقط برای دوران استراحت، بنابراین تصمیم گرفتم تا یک پروژه طراحی کنم که شامل این دو گزینه باشد:
1.احساسات اصلی من را در بر بگیرد (سفر کردن، نوشتن، و ارتباط برقرار کردن با انسان های جالب)
2.فرصتی بسازم برای ایجاد یک سبک زندگی که بتواند آن چیزی که داشتم را تغییر دهد.
من خود را به چالش کشیدم تا زندگی رویایی ام را طراحی کنم. سعی کردم تا به آن سبک برای شش ماه زندگی کنم و وقتی به آن زمان رسیدم دوباره آن را ارزیابی کنم. ایده کاربرد شبکه های اجتماعی در سفر به آن زمان تعلق دارد. من کره زمین را از طریق کوچ سرفینگ و شبکه ارتباطی گشتم. می خواستم تا دوباره ارتباط واقعی انسانی به زندگی من بازگردد. من هیچگاه از وب سایت کوچ سرفینگ استفاده نکردم، زیرا تمام کسانی که میزبان من بودند، به طریقی با من در ارتباط بودند.
-
-شما چگونه توانستید میزبان هایی پیدا کنید تا از شما میزبانی کنند؟ چقدر زودتر می فهمیدید که کجا می خواهید بخوابید؟
- هیچ وب سایتی وجود نداشت! تنها ارتباطات انسانی بود. تمام تعاملات توسط من و تلفنم (پیام، پیام صوتی، تلفن) و شبکه های اجتماعی (بیشتر اینستاگرام و فیس بوک) آغاز شد. من به سوی هر کسی که می شناختم رفتم و درباره پروژه ام با آن ها صحبت کردم و همچنین از آن ها پرسیدم که اگر کسی را می شناسند آیا می توانند من را به او وصل کنند. من به حرکت از رابطه ای به سوی رابطه بعدی ادامه می دادم تا زمانیکه شخصی را که حاضر به میزبانی من باشد، پیدا کنم. از آنجایی که پروژه من گسترش می یافت و مردم کم کم از آن مطلع می شدند، میزبانان شروع به ارتباط با من از طریق اینستاگرام کردند. من فقط یک بلیط یک طرفه برای ایتالیا رزرو کرده بودم، همه چیزهای دیگر روی هوا بود. یک مسیر کلی از جایی که می خواستم بروم داشتم و می توانستم مقاصدی را بسته به موقعیت میزبان هایم اضافه یا کم کنم. مکان هایی وجود داشت که من می خواستم به هر نحو از آن ها بازدید کنم و مهم نبود چگونه این کار را انجام دهم. برخی از اوقات، موقعیت هایی بود که من در حال پیگیری بودم و تا دقیقه آخر میزبانی پیدا نمی کردم. اما در بقیه زمان ها میزبانانی داشتم که از چند ماه قبل آن ها را برای سفرم به ترتیب دسته بندی کرده بودم. این روش همیشه موفقیت آمیز بود. من فقط یک بار بدون وجود یک میزبان به سمت مقصد بعدی رفتم که در دوبرونیک (Dubrovnik) کرواسی بودم، خوشبختانه در آن سفر چند دوست محلی پیدا کردم، بنابراین اگر به آنجا باز می گشتم هم جایی برای ماندن داشتم.
-دورترین میزبانی که با او در ارتباط بودید و نزد او ماندید کجا بود و چگونه اتفاق افتاد؟
دورترین ارتباط من در کوالالامپور مالزی بود. آن شخص دوست همکار مادرم هست. دیوانه کننده بود که آن میزبانی چگونه اتفاق افتاد. من تقلا می کردم تا جایی پیدا کنم و هر کسی من را به شخص دیگری که می شناخت معرفی می کرد تا اینکه به طور اتفاقی یک نفر در دسترس بود و خواست که میزبان من شود. این اتفاق چندین بار در طی سفرم تکرار شد، همچنین چندین ارتباط از نوع درجه 5 یا 6 هم داشتم و از اینکه چگونه افراد خود را وقف من می کردند تا جایی برای ماندن پیدا کنم، متعجب هستم.
-آیا تا به حال کسی را در طی راه ملاقات کرده اید و سپس نزد او بمانید یا اینکه با تاکید پیش دوستانتان می مانید؟
بله تمام مدت، هیچ موقع هدف به گونه ای نبوده که من تمام میزبانانم را به صف چیده باشم. من فقط چند مقصد بعدی را برنامه ریزی می کردم و بقیه چیزها روی هوا بود. دائما با مسافران در جاده ملاقات می کردم و اکثریت آن ها به محض شنیدن پروژه ام پیرامون کاربرد شبکه های اجتماعی در سفر پیشنهاد میزبانی به من می دادند بدون آنکه من چنین تقاضایی از آن ها بکنم. برای مثال در 30 دقیقه ای که هنگام ترک یک مدیتیشن در نپال زمان داشتم، یک مرد پیر جنتلمن را ملاقات کردم. با وجودی که او من را خیلی مختصر می شناخت، پیشنهاد داد که در تاسمانی (Tasmania) میزبان من باشد. من شش ماه بعد با پیدا کردن یک میزبان دیگر، بازدید از مزرعه او و همسرش را خاتمه دادم. در طی جشنی که در آن خرچنگ تازه و سبزی های چیده شده از باغ سرو می شدند، چهار فرد غریبه یک بعدازظهر کامل را با ما وقت گذراندند که در آن داستان سفرهایمان و فلسفه های زندگی را به اشتراک گذاشتیم.
-به ما درباره داستان های چند تن از میزبانانتان که در طی راه خیلی شما را شگفت زده کردند، بگویید.
اگر چیزی وجود دارد که من از ملاقات با صدها نفر از مردم در طی سفرم یاد گرفتم، آن این است که خیلی بیشتر از چیزی که می توانید تصور کنید، می توانیم به سطح وسیعی از انسانیت برسیم. این طبیعت ماست که چیزها را دسته بندی کنیم. اگر فعالانه تلاش می کنید تا این دسته بندی ها را کنار بگذارید، با مردم محلی بنشینید و مقدار علاقه ابتدایی را به زندگی ها و داستان های آن ها بیان کنید، سپس شما می فهمید که هر شخصی دنیای خود را دارد. در حقیقت باور نکردنی ترین قسمت از دانشی که من اکنون دارم، از افرادی می آید که خود نمی دانند چقدر با استعداد هستند. یکی از برخوردهای مورد علاقه ای که داشتم با مانگ (Maung) هست، مرد با شخصیت پیری که مدیر یک هتل در میانمار بود. بعد از کمی گفت و گو با او فهمیدم که در جوانی، گاوها را برای گذران زندگی به تایلند قاچاق می کرده و در جنبش چریکی مقابل رژیم سرکوب گر یک فرمانده در کنار یک راهب بود که بعدها به خاطر تلاش های بشر دوستانه خود به کودکان یتیم معروف شد. عجب داستانی! سپس، فرد دیگر آدام (Adam) است، میزبان ایتالیایی –آمریکایی من که احساس کردم عاشق او شده ام. ما با کمتر از یک ساعت فاصله سنی از هم در ایالات متحده بزرگ شدیم تا اینکه من او را پیدا کردم، هنگامی که در استرالیا زندگی می کرد. در نهایت من هرگز فراموش نمی کنم که از میزبانم آنا (Anna) در بالی پرسیدم که آیا او یک شفا دهنده معنوی می شناسد و او به من گفت که با یکی از آن ها زندگی می کند. آن هفته من بیشتر بعدازظهرهایم را در ایوان آن ها که در روستایی به اسم یوبود (Ubud) قرار داشت، می نشستم. در طی آن هفته از آن جایی که آن ها می خواستند با فلسفه بالینی خردمندانه به من درباره زندگی آموزش دهند، پیرامون معنی عشق و خوشبختی بحث می کردند.
-چه چالش هایی با کوچ سرفینگ در سراسر جهان داشتید؟ چگونه با آن ها برخورد کردید؟
من هرگز نمی توانستم آسایش و راحتی محل اقامتم را پیش بینی کنم، بنابراین باید یاد می گرفتم که با جریان پیش بروم و هیچ انتظاری نداشته باشم. من شبی را در یک پنت هاوس با اتاق شخصی، حمام و خدمتکار ماندم و همچنین اوقاتی را هم در یک تخت خواب سفری در یک طبقه با یک سوراخ به عنوان دستشویی در دهکده گذراندم. خنده دار است، زیرا برخی از بدترین میزبانی های من به صورت موازی با بهترین و ثروتمندترین تجربه های میزبانیم پایان می یافت و برعکس. همچنین مطالعه روی میزبان هایم خود یک چالش بود. بعضی می خواستند یک کار خوب انجام دهند، برخی می خواستند فعالانه شهرشان را به من نشان داده و به من اطلاعاتی دهند که خود بهتر درباره آن ها می دانم، بقیه فقط یک مکان برای ماندن را پیشنهاد می دادند، اما لزوما نمی خواستند که اجتماعی شوند. من مجبور شدم براساس استفاده از شبکه های اجتماعی در سفر مهارت های اجتماعی ام را تقویت کنم، بنابراین توانستم در مرزهایی که افراد داشتند، مودب باقی بمانم و شرایط آن ها را درک کنم.
-راهنمایی شما برای افرادی که از داستانتان الهام گرفتند و می خواهند خودشان این کار را انجام دهند، چیست؟ برخی منابع عالی که شما به ما پیشنهاد می کنید که از آن استفاده کنیم، کدامند؟
آنچه را که درباره آن پر شور هستید، شناسایی و سعی کنید تا سفرتان را در اطراف چیزهایی که روی شما تاثیر می گذارند، قرار دهید. پروژه من پیرامون کاربرد شبکه های اجتماعی در سفر موفقیت آمیز بود، زیرا من نقاط قوت و احساساتم را هدف قرار دادم. اگر قصد دارید تا پروژه ای را در طی سفر هایتان انجام دهید، من پیشنهاد می کنم که آن را در اطراف اولویت هایتان سفارشی سازی کنید: اگر شما فرد درون گرایی هستید و از صحبت با دیگران متنفرید، برای مثال، گذارندن ساعت ها در یک روز و چت کردن با افراد مختلف و خواستن از آن ها برای آنکه میزبان شما باشند، ممکن است ایده خوبی نباشد. سفر خود را سرگرم کننده کنید: می توانید با چیزهایی که واقعا احساس راحتی و شادی را به شما می دهند از خود پذیرایی و اطمینان حاصل کنید که از قبل برنامه ریزی انجام دهید. بهترین منابع من در پروژه استفاده از شبکه های اجتماعی در سفر، دنبال کردن مسافرانی بود که سفری به دور دنیا داشته اند. هنگامی که در فکر رفتن به این سفر بودم، به سوی افراد همیشه مسافر در اینستاگرام شتافتم، از دوستانم خواستم تا اگر کسانی را می شناسند که مسافرت های طولانی رفته اند یا خیلی زیاد وبلاگ گردی کرده اند، آن ها را به من معرفی کنند. قبل از اینکه به سفر به دور دنیا بروم با تعداد افراد زیادی از طریق اسکایپ تماس داشتم که به تازگی سفر به دور دنیا را تمام کرده بودند. با آن ها درباره شک، ترس و سردرگمی صحبت کردم و آن ها به من اطمینان دادند که همه چیز خوب پیش خواهد رفت و این باعث شد تا احساس راحتی بیشتری برای رفتن کنم. به طور خاص، سفر من توسط یکی از معلم هایم به نام لئون لوگوتِتیز (Leon Logothetis) به من الهام بخشیده شد که نویسنده کتاب خاطرات زیبا (و اکنون یک نمایش تلویزیونی) است. او با یک موتور سیکلت و با تکیه بر مردم برای عرضه گاز، غذا یا یک محل سکونت به جهان سفر کرد تا به خودش و بقیه ثابت کند که انسان ها مهربان هستند. همچنین کتاب های دیگری خواندم که من را برای سفر آماده کرد و عناوین آن ها عبارتند از: ولگردی با رلف پاتس (Rolf Potts)، هنر سفر کردن توسط الن د باتن (Alain de Botton) و زمینی جدید: بیدار شوید به سمت هدف زندگیتان توسط اکهارت تول (Eckhart Tolle).
-چگونه پولتان را تا آخر سفر به دست می آوردید؟ برخی از بهترین راهنمایی های شما چیست؟
بهترین توصیه های من برای افراد که سعی می کنند تا پولشان تا آخر راه باقی بماند، عبارتند از:
-ضعف های خود را بشناسید و برای آن ها برنامه ریزی کنید: من در ارقام وحشتناک هستم و هیچ موقع بودجه بندی نکرده بودم، اما می دانستم که اگر می خواهم این مسافرت انجام شود، باید این کار را بکنم. من برای 18 ماه گذشته یک صفحه اکسل ایجاد و هر یک از هزینه ها را جداگانه مستندسازی و دسته بندی کردم، بنابراین می توانستم پیگیری کنم که چه زمانی نیاز و ضروری است تا هزینه ها را کاهش دهم. همچنین، می دانستم که اگر گاهی اوقات خود را به چیزی که دوست داشتم میهمان نکنم، دیوانه می شوم. البته آن چیزها خیلی هم ضروری نبودند، بنابراین من برای خودم کمک هزینه ماهانه "چیزهای بیهوده" را اختصاص دادم.
-همیشه به یاد داشته باشید که شما می توانید مذاکره کنید: مسافرت و گفت و گو کردن در طی راه به من آموخت که پول تنها ارزش پولی ندارد، بلکه ارزش اجتماعی هم دارد. من بودجه فراوانی نداشتم، اما مهارت هایی داشتم: من فردی با استراتژی نام تجاری از طریق کسب و کار هستم، همچنین یک نویسنده و فردی تاثیر گذار در شبکه های اجتماعی و پروژه کاربرد شبکه های اجتماعی در سفر بوده ام. از آنجایی که گفت و گو با دلارها من را جایی نمی برد، خدمات خود را در تبادل با محصولات یا سرویس های مشابه با ارزش ارائه می دهم. در بسیاری از مناطق دنیا مردم به یک تبادل خدمت واکنش مثبت نشان می دهند.
-اگر بازاریابی مهارت شما نیست، باز هم خوب است: من مردمی را دیده ام که همه مهارت هایشان را داد و ستد کردند تا در اقامتگاه هایی بمانند. برای مثال، مبادله کار مزرعه در ازای اتاق یا انگلیسی یاد دادن به جای غذا گرفتن و کمک به یک کسب و کار کوچک با برنامه نویسی یک وب سایت در ازای تورهای رایگان.
-سبک زندگی حداقلی را بپذیرید: هنگامی که من در راه هستم به سبک حداقلی ها زندگی و تنها با یک چمدان سفر می کنم تا چیزهای اضافه ام را به حداقل برسانم. به سختی سوغات یا لباس می خرم، پیاده روی می کنم یا هر زمان که ممکن باشد از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده می کنم.
-من معمولا پولی بابت چیزهای وابسته به تاریخ و فرهنگ یا تورها پرداخت نمی کنم: قبل از اینکه سفر کنم، به مکان های مختلف ایمیل می زنم و به آن ها درباره پروژه استفاده از شبکه های اجتماعی در سفر و اینکه من یک نویسنده هستم، می گویم. از آنجایی که من با افراد محلی می ماندم، پولی برای سکونت نمی دادم که به شدت کمک می کرد.
-آیا خانواده و دوستان از ماجراجویی سفر شما حمایت می کردند؟
به طرز شگفت آوری بله. در ابتدا من عصبی بودم تا به خانواده و دوستانم درباره برنامه ام بگویم، اینکه می خواستم از کارم خارج شوم تا با خوابیدن در خانه های مردم به صورت رندوم به دور دنیا سفر کنم. من کاملا انتظار داشتم که آن ها سعی کنند تا من را از این کار منصرف کنند. اگر چه تعداد انگشت شماری از آن ها این کار را کردند، اما اکثریت قریب به اتفاق گفتند بله! تو نیاز داری این کار را انجام دهی. من سراسر مورد حمایت آن ها قرار گرفتم. آن ها به من خیلی اعتماد داشتند و در طی مسیر من را از لحاظ عاطفی حمایت کردند، همچنین من را با میزبانان بالقوه ای ارتباط دادند. من نمی توانستم آن پروژه را بدون وجود آن ها انجام دهم.
-چه چیزهایی در لیست آرزوهایتان هستند؟
اوه، اجازه دارم که بگویم هر کشوری در دنیا؟ اگر آن لیست به 5 مکان محدود شود که می خواهم آن ها را ببینم، آن کشورها شامل پرو، بولیوی، قطب جنوب، ژاپن و فیلیپین می شوند. حالا نیاز دارم تا میزبانانی را در آنجا پیدا کنم.
-آیا هیچ توصیه ای دارید برای افرادی که فکر می کنند کوچ سرفینگ چیز خطرناکی است و آن ها هیچگاه نمی توانند انجام دهند؟
بله، اولین قانون احتمالا پیچیده ترین آن هاست: شما باید به مردم اعتماد کنید. ما در جهانی زندگی می کنیم که دائما ما را با خبرهایی که چه انسان های وحشتناکی هستیم، اشباع شده، اما اصلا مسئله این نیست. من این را دریافتم که در سراسر جهان بیشتر افراد خوب هستند و می خواهند کمک کنند. من داستان های زیادی دارم درباره افرادی که با مهربانی از مسیرشان خارج شدند تا من یک کتاب پیرامون کاربرد شبکه های اجتماعی در سفر بنویسم. البته استثناهایی هم وجود دارند و آن جاست که قسمت دوم توصیه ام را مطرح می کنم: به بصیرت خود اعتماد کنید. جامعه غربی منحصرا به مغز بیشتر از قلب ارزش می دهد و این چیزی است که من در طول زمان سفر در جنوب شرقی آسیا آموختم. مهم است که طی حرکت در مسیر زندگی از عقلانیت و منطق استفاده کنید، اما چیزهایی درباره بصیرت وجود دارند که نمی توان آن ها را اندازه گیری کرد. به آنچه که دلتان به شما می گوید، گوش کنید. اگر چیزی مشکل دارد خودتان را از آن وضعیت کنار بکشید و هیچ سوالی نپرسید. به طور کلی، در طی دو سال گذشته من در بیش از 100 مکان مختلف خوابیدم و تنها یک تجربه بد داشتم و قبل از آنکه مهار کردن آن دیر شود، خیلی زود از آن خارج شدم.