جامعه طنزپردازان به سوگ زرویی نصرآباد نشست

ابوالفضل زرویی نصرآباد روز شنبه 10 آذر 97در سن 49سالگی از دنیا رفت.

ابوالفضل زرویی نصرآباد متولد 15 اردیبهشت سال 1348، با نام های مستعاری همچون ملانصرالدین، چغندر میرزا، ننه قمر، کلثوم ننه، آمیز ممتقی، میرزا یحیی و عبدل در نشریاتی مانند نشریات مؤسسه گل آقا، همشهری، جام جم، ایرانیان، انتخاب، زن، مهر، کیهان ورزشی، بانو، جستجو، عروس و تماشاگران طنز نوشته است.

او از سال 1369 و در سن 21 سالگی کار خود را در مجله طنز گل آقا آغاز کرد؛ تلاش های ارجمند زرویی در گسترش طنز نجیب و مسئول از مجله گل آقا تا ایجاد دفتر طنز حوزه هنری فصلی است درخشان در تاریخ ادبیات معاصر.

از کتاب های این هنرمند می توان به این آثار اشاره کرد: «تذکرة المقامات»، «افسانه های امروزی»، «پقایع نامه طنز ایران» (همکاری با فریبا فرشادمهر)، «بامعرفت های عالم» (کتاب گویای طنز)، «رفوزه ها» (مجموعه شعر طنز)، «حدیث قند» (مجموعه مقالات طنزپژوهی)، «غلاغه به خونه ش نرسید» (مجموعه افسانه های طنزآمیز)، «ماه به روایت آه»، «خاطرات سر پروفسور حسنعلی خان مستوفی»، «یک بغل کاکتوس: صد شعر طنز»، «اصل مطلب: مجموعه شعر طنز»، «اندر حکایت شیرین بیمه» و «این مرد مشکوک».

همگردی در پی درگذشت این طنزپرداز فروتن و متواضع، این مصیبت را به محضر خانواده محترم و دا

غدارش و اهالی هنر و ادبیات به ویژه جامعه طنزپردازان متعهد و مسئول تسلیت می گوید.

یکی از شعرهای مرحوم زرویی نصرآباد را در ادامه می خوانید:

پاره ترین قسمت دنیا !

کفشهایم کو؟!...

دم در چیزی نیست.

لنگه کفش من اینجاها بود !

زیر اندیشه این جاکفشی !

مادرم شاید دیشب

کفش خندان مرا

برده باشد به اتاق

که کسی پا نتپاند در آن

*

هیچ جایی اثر از کفشم نیست

نازنین کفش مرا درک کنید

کفش من کفشی بود

کفشستان !

که به اندازه انگشتانم معنی داشت...

پای غمگین من احساس عجیبی دارد

شست پای من از این غصه ورم خواهد کرد

شست پایم به شکاف سر کفش عادت داشت... !

*

نبض جیبم امروز

تندتر می زند از قلب خروسی که در اندوه غروب

کوپن مرغش باطل بشود...

جیب من از غم فقدان هزار و صد و هشتاد و سه چوق

که پی کفش، به کفاش محل خواهد داد.

« خواب در چشم ترش می شکند »

کفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود

سیزده سال و چهل روز مرا در پا بود

« یاد باد آنکه نهانش نظری با ما بود »

دوستان ! کفش پریشان مرا کشف کنید!

کفش من می فهمید

که کجا باید رفت،

که کجا باید خندید.

کفش من له می شد گاهی

زیر کفش حسن و جعفر و عباس و علی

توی صفهای دراز.

من در این کله صبح

پی کفشم هستم

تا کنم پای در آن

و به جایی بروم

که به آن« نانوایی» می گویند !

شاید آنجا بتوان

نان صبحانه فرزندان را

توی صف پیدا کرد

باید الان بروم

... اما نه !

کفشهایم نیست !

کفشهایم... کو ؟!

ابوالفضل زرویی نصرآباد
شما هم رای بدهید
رزرو آنلاین اقامتگاه
تور ها
فلای تودی

درباره نویسنده

بیشتر بخوانید

پری امیرحمزه به سوگ فرزندش نشست + عکس

همگردی چهره ، سه شنبه 28 اردیبهشت 1400

پری امیرحمزه، بازیگر شناخته شده و پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون، سوگوار درگذشت دخترش، فرخنده شادمنش شد.....

نظرت چیه
0 دیدگاه و 0 رای ثبت شده است .
مرتب سازی :