کشف سنگ نوشته ای با اشعار سعدی در کوهستانهای دشت مرودشت
ایلنا/ براساس آخرین خبرهای واصله، کشف سنگ نوشته ای با اشعار سعدی در کوهستانهای دشت مرودشت صورت پذیرفت.
ابوالحسن اتابکی (دانش آموخته زبان باستانی و دکتری تاریخ) از کشف سنگ نوشته ای نویافته در کوهستانهای دشت مرودشت خبر داد که چندین سده بعد با اشعار سعدی شیرازی مزین شده است.
وی در این باره گفت: این سنگ نوشته در کنار یکی از «قلاع سه گنبدان» روی صخره کنده ای نگاشته شده که این قلاع (قلعه شکسته، قلعه استخر، قلعه اشکنوان) خود تاریخ دیرینه ای را در سرزمین پارس پشت سر گذاشته اند.
اتابکی دلیل نگارش این سنگ نوشته با اشعار سعدی را تاثیر انکارناپذیر شعر «استاد سخن سرای پارسی» بر زبان فارسی و ساده نویسی همراه با ایجاز آن میداند تا آنجا که این اشعار قرنها در «مکتب خانه ها» تدریس میشده و از سوی دیگر در میان مردم عام به عنوان ضرب المثل در خور توجه و ستایش بوده است.
نجمه ابراهیمی (کارشناس ارشد تاریخ) نیز در همین زمینه اذعان داشت: اشعار سعدی به دلیل تاثیر «حکمت» و غنای «موعظه و پند» در طی سده های متمادی پس از او از سوی شاهزادگان و امرا گرانسنگ و وزین شمرده میشد چندان که اشعار بسیاری از این شاعر شیرازی بوسیله حاکمان یا شاهزادگان خوش ذوق و سلیقه بر روی اماکن تاریخی در سده های بعد به نگارش درآمده است.
وی نمونه بارز این حاکمان را سلطان ابراهیم، نواده امیر تیمور گورکانی بازگو نمود که اشعار سعدی را نه تنها بر ایوان جنوبی کاخ تچر تخت جمشید حجاری نموده بلکه دو کتیبه دیگر نیز در شیراز از «استاد سخن سرای پارسی» به نگارش درآورده است.
اتابکی درباره این کتیبه نویافته اذعان داشت: در چندین سده بعد به تاریخ هفدهم ربیع الاول، کاتبی خوش ذوق به نگارش چند بیت از اشعار سعدی بر صخره کنده ای در کوهستانهای دشت مرودشت پرداخته که در این اشعار «شیخ اجل» شیفتگان سرای سپنج و وابستگان قدرت را مخاطب قرار می دهد:
ای دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دیماه و اردی بهشت
بر آید که ما خاک باشیم و خشت
وی در پایان اذعان داشت متن کامل این غزل در «حکایت معنی بیداری در خواب غفلت» در باب «توبه و راه صواب» در «کتاب بوستان» سعدی چنین آورده شد:
فرو رفت جم را یکی نازنین
کفن کرد چون کرمش ابریشمین
به دخمه برآمد پس از چند روز
که بر وی بگرید به زاری و سوز
چو پوسیده دیدش حریرین کفن
به فکرت چنین گفت با خویشتن
من از کرم برکنده بودم به زور
بکندند از او باز کرمان گور
دو بیتم جگر کرد روزی کباب
که می گفت گوینده ای با رباب:
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
برآید که ما خاک باشیم و خشت