کرامات شیخ ابوالحسن خرقانی | دانشمند و عارفی نامی
شیخ ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان خرقانی یا علی بن احمد عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری و از چهره های بسیار درخشان عرفان ایرانی است که در آزاداندیشی، مردم گرائی جهانی، وسعت نظر انسانی و تفکر والای عرفانی ممتاز و کم نظیر است. زندگی نامه شیخ ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان خرقانی که در نیمه دوم قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری در خرقان قومس سمنان می زیسته است در طی گذشت نزدیک به یک هزار سال همواره مورد توجه، دقت و مطالعه عارفان، شاعران، متفکران و محققان بوده است. در مقاله کرامات شیخ ابوالحسن خرقانی شما را با محل قرارگیری آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی نیز آشنا خواهیم کرد.
شروع تا پایان زندگی شیخ ابوالحسن خرقانی
وی در سال 351 یا 352 هجری در قصبه خرقان قومس از توابع بسطام متولد شده و در روز سه شنبه دهم محرم سال 425 هجری در هفتاد و سه سالگی در همان قصبه خرقان جهان را بدرود گفته است. مشهور است که علاوه بر همشهری وی یعنی بایزید بسطامی عارف بزرگوار و عالی مرتبه قرن دوم و سوم هجری که شیخ و مقتدای حال جذبه و تفکر او بوده مانند عارف معروف معاصر خود شیخ ابوسعید ابوالخیر خرقه ارشاد و طریقت از شیخ ابوالعباس احمد بن محمد عبدالکریم قصاب آملی داشته است. ساختمان آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی امتیاز چندانی از معماری ندارد. بنای خیلی ساده ای دارد و همه قسمت ها از آجر است. به نظر می رسد که این بنا در چند سال اخیر ساخته شده اما با این وجود مردم هرساله برای دیدار آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی راهی خرقان می شوند. محوطه آرامگاه به صورت باغ های سنتی ایرانی درآمده و خیلی زیباست و از وسط این باغ یک جوی آب بسیار زیبا رد می شود که هوای آن منطقه را بسیار لطیف می کند آنجا را برای گردشگران منطقه ای برای استراحت درست کرده اند. روی قبر شیخ ابوالحسن خرقانی سنگی از جنس مرمر قرار دارد یه تکه سنگ بسیار زیبا و گران قیمت که اشعار بسیار زیبا روی آن سنگ حک شده است.
زندگی وی
در مقولات و حکایات باقی مانده است که شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف مشهور، ابوعلی سینا فیلسوف نامی و ناصر خسرو قبادیانی علوی شاعر و متفکر ایرانی که معاصر شیخ ابوالحسن خرقانی بوده به خرقان رفته و با وی صحبت داشته و مقام معنوی وی را ستوده اند و نیز گفته اند که سلطان محمود پادشاه مقتدر غزنوی به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی رفته و از وی کسب فیض کرده و نصیحت خواسته است. از شاگردان ممتاز و مشهور شیخ ابوالحسن خرقانی خواجه عبدالله انصاری عارف قرن پنجم هجری بوده که سال ها در خرقان زیسته و از انفاس پر برکت شیخ ابوالحسن خرقانی کسب فیض و معلومات کرده است. در مورد ارتباط معنوی بایزید بسطامی عارف قرن دوم و سوم هجری با کرامات شیخ ابوالحسن خرقانی که از وفات بایزید 234 هجری تا تولد شیخ ابوالحسن 351 یا 352 هجری یکصد و هفده یا هجده سال فاصله است مطالب زیادی در آثار نویسندگان و محققان به ویژه عارفان قرن های بعد آمده که قابل توجه و تأمل می باشد. بدیهی است این گونه ارتباطات آشکار مؤید بقای روح و استمرار و انتقال هویت و معنویت پنهان از چشم ظاهربین بشر است و فهم ضعیف و محدود ما به ندرت قادر به درک جلوه هائی از آن می باشد. شیخ فریدالدین عطار نیشابوری عارف بزرگ قرن ششم و هفتم هجری در این باره می نویسد: نقل است که شیخ بایزید هر سال یک نوبت به زیارت دهستان شدی چون بر خرقان گذر کردی باستادی و نفس برکشیدی، مریدان از وی سؤال کردند که شیخا ما هیچ نمی شنویم، گفت: آری که از این دیه دزدان بوی مردی می شنوم، مردی بود نام او علی و کنیت او ابوالحسن به درجه از من پیش بود، بار عیال کشد و کشت کند و درخت نشاند. همچنین در مورد توجه و ارتباط متقابل شیخ ابوالحسن خرقانی با بایزید بسطامی و مددجستن از تربت او شیخ فریدالدین عطار نیشابوری می نویسد: نقل است که شیخ ابوالحسن در ابتدا دوازده سال در خرقان نماز به جماعت کردی و روی به خاک بایزید نهادی و به بسطام آمدی و 3 فرسنگ باستادی و گفتی بار خدایا از آن خلعت که بایزید را داده ای ابوالحسن را بویی ده و آنگاه بازگشتی. وقت صبح را به خرقان بازآمدی و نماز بامداد به جماعت در خرقان دریافتی. نقل است که وقتی دزدی بسر بازی شده بود تا پی او نتوانند دیدن و نتوانند برد. شیخ گفته بود من در طلب این حدیث کم از دزدی نتوانم بود. تا بعد از آن از خاک بایزید بسرباز می شده بود و پشت بر خاک او نمی کرد تا بعد از دوازده سال از تربت آواز آمد که: ای ابوالحسن گاه آن آمد که بنشینی. شیخ گفت: ای بایزید همی همتی بازدار که مردی امی هستم و از شریعت چیزی نمی دانم و قرآن نیاموخته ام آوازی آمد: ای ابوالحسن آنچه مرا داده اند از برکات تو بود. شیخ گفت: تو به صد و سی و اند سال پیش از من بودی. گفت: بلی ولیکن چون به خرقان گذر کردمی نوری دیدمی که از خرقان به آسمان برمی شدی و سی سال بود تا به خداوند به حاجتی درمانده بودم بسرم ندا کردند که: ای بایزید به حرمت آن نور را به شفیع آر تا حاجت برآید گفتم: خداوندا آن نور کیست؟ هاتفی آواز داد که آن نور بنده خاص است و او را ابوالحسن گویند. آن نور را شفیع آر تا حاجت تو برآید شیخ گفت چون به خرقان رسیدم بیست و چهارم روز جمله قرآن یباموختم و به روایتی دیگر است که بایزید گفت: فاتحه آغاز کن چون به خرقان رسیدم قرآن ختم کردم. گویند شیخ ابوالحسن خرقانی بر سر در خانقاه خود نوشته بود: « هر کس که درین سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد.». متأسفانه در راه معنویت و انسانیت واقعی با تأسیس و تشکیل سازمان های مختلف خیریه جهانی بعد از گذشت یک هزار سال حتی توفیق روش عالی انسانی خانقاه این عارف بزرگوار و کیهان گرای ایرانی را نداشته و جلوه و جلال این خانقاه حاشیه کویر مرکزی ایران به شهرت و شعار همه آن مؤسسات پر زرق و برق و پر آوازه جهانی پهلو می زند. به هر حال شیخ ابوالحسن خرقانی از عارفان انگشت شماری است که اصل عشق نافذ را اعلام کردند و خدمت به بشریت نیازمند را هدف هستی خود می دانستند. خواجه عبدالله انصاری، پیر هرات، عارف بزرگ قرن پنجم هجری و گوینده رسائل مقالات و مناجات های خوش آهنگ و دلنشین و سوزناک و سراپا هنر عرفانی از شاگردان و مریدان خاص شیخ ابوالحسن خرقانی بوده است. وی سال ها در خرقان به سر برده و در خانقاه خرقان از کرامات شیخ ابوالحسن خرقانی کسب فیض کرده تا به سر حد کمالات معنوی نائل شده است. چنانکه خود گفته است «مشایخ من در حدیث و علم و شریعت بسیارند. اما پیر من در تصوف و حقیقت شیخ ابوالحسن خرقانی است و اگر او را ندیدمی کجا حقیقت دانستمی. » ماجرای ارادت خواجه عبدالله انصاری به تفصیل در مجموعه کامل نورالعلوم و تذکره الاولیا و دیگر کتاب های شرح احوال عارفان آمده است. خواجه عبدالله انصاری در مناجات و مقالات خود درباره کسب فیض از کرامات شیخ ابوالحسن خرقانی چنین آورده است: عبدالله مردی بود بیابانی، می رفت به طلب آب زندگانی، ناگاه رسید به شیخ ابوالحسن خرقانی، دید چشمه آب زندگانی چندان خورد که از خود گشت فانی که نه عبدالله ماند و نه شیخ ابوالحسن خرقانی. اگر چیزی می دانی من گنجی بودم نهانی، کلید او شیخ ابوالحسن خرقانی.
عقاید شیخ ابوالحسن خرقانی
او هر چند خود و خلق را در خالق محو می دید اما در سلوک خویش از هر فرصتی برای شکستن دیوارهای تفرقه قوم گرایی و هرنوع برتری انسانی بر انسان دیگر استفاده کرده و طریق وصول به خالق را خدمت به خلق معرفی کرده است. از سخنان این عارف بزرگ در بخش آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی موارد زیر ذکر شده است:
-سر به نیستی خود فرو بردم چنان که هرگز وادید نیایم تا سر به هستی تو برآرم چنان که به تو یک ذرّه بدانم.
-در سرای دنیا زیر خاربنی با خداوند زندگانی کردن از آن دوست تر دارم که در بهشت زیر درخت طوبی که از او من خبری ندارم.
-عالم هر بامداد برخیزد، طلب زیادتی علم کند و زاهد طلب زیادتی زهد کند و ابوالحسن در بند آن بود که سروری به دل برادری رساند.
-جوانمردان را قبله خداست. فاینما تولّوا فثمّ وجه الله. این موارد همگی در زندگی نامه شیخ ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان خرقانی نمایش داده شده اند.
هو الله رو به وجه الله کنید تا ذکر الله کنید...
عالی