سفرنامه اردکان | به جستجوی آرامش در کوچه های کاهگلی

قصه از سفر به اردکان " سرزمین مقدس" در استان یزد شروع میشه، شهری که چنان آوازه اش در بین گردشگران پیچیده که قابل وصف نیست. اردکان را باید رفت، اردکان را باید دید. من هیچ وقت آدم برنامه ریزی برای سفر نبودم و اعتقاد دارم برنامه ی سفر باید خواناخواه جور بشه و هرچه پیش آید خوش آید. اما چرا اردکان؟! من تا تاکنون به این سرزمین کاهگلی سفر نکرده بودم و هیچ وقت حتی روزی تصور نمی کردم این شهر را برای سفری چند روزه انتخاب کنم!! وقتی تو اینترنت دنبال موضوعی می گشتم؛ عکس زیبایی مرا مجذوب کرد، با کنجکاوی بازش کردم، کوچه ای کاهگلی که نور پردازی شده بود و زیباییش چنان چشم نوازی می کرد که تصمیم گرفتم کوله بارمو برای سفر به این سرزمین ببندم، به دنبال اقامتگاهی شبیه گذشته ها می گشتم تا خودم را به دنیای قدیم و خاطرات مردمان دور ببرم. با دیدن عکس اقامتگاه ماه بی بی چنان مجذوب زیبایی هایش شده بودم که دیگر طاقت نداشتم، همسفران همیشگی را از این سفر باخبر کردم و طبق معمول از دعوت من به سفر سرزمین خشتی، خوشحال شدند، اینترنتی بلیط قطاری برای فردا عصر رزرو کردم. ساعت حرکت قطار روز سه شنبه ساعت 16:55 دقیقه بود، خودمان را با اشتیاق و شور به راه آهن رسوندیم. بعد از سوار شدن و دیدن جاده ی بی انتها شور و اشتیاقم را برای رسیدن بیشتر می کرد. داخل قطار توریست های زیادی بودند که شبیه من دل تو دلشون نبود و برای رسیدن به مقصد چشم انتظاری می کردند، در نهایت ساعت 22:30 به راه آهن اردکان رسیدیم. به جلوی در رفتیم و منتظر تاکسی بودیم اما هیچ ماشینی نبود تا اینکه کانکسی کمی پایین تر از در ورودی، شماره راننده تاکسی رو بر روی کاغذی نوشته بود و به شیشه چسبانده بود. تماس گرفتم و درخواست کردم به دنبالمان بیاد و ما را به اقامتگاه ماه بی بی برسونه. من مات و مبهوت به خیابان ها نگاه می کردم، خیابان های نور پردازی شده که قطعا چشم هر گردشگری رو شیفته ی زیبایی هایش می کرد. بادگیرهای زیبایی که در شهر چشم نوازی می کردند و بر پشت بام هر خانه ای دیده می شدند، جذاب بودند. بعد از گذشتن از خیابان های اصلی به کوچه و پس کوچه های دلنوازی رسیدیم که آرامش لطیفی، درونش خودنمایی می کرد. به خانه ماه بی بی رسیدیم، خانه ای که شبیه فیلم های تاریخی بود با درب های چوبی که هنوز به رسم قدیم دستگیره های زنونه و مردونه روی آن دیده می شد. در ادامه با همگردی همراه باشید تا بیشتر از شهر تاریخی اردکان و اقامتگاه بدانیم.

اردکان یزد

خانه تاریخی ماه بی بی اردکان

خانه تاریخی ماه بی بی با بنایی به قدمت 300 سال داخل بافت قدیمی و کاهگلی شهر، با هشتی ورودی که دیوارهایش با عکس های آثار تاریخی اردکان زیبا تزیین شده بوده. کوزه هایی بزرگ در گوشه و کنار به رسم قدیم چیده شده بودند. وقتی پا در حیاط می گذاشتی انگار در دنیایی پر از آرامش قدم گذاشتی. خانه ای چهارفصل با سه دری های قرینه، تالاری مرتفع، حوض و حیاط، پایابی به اعماق قنات، بادگیری برافراشته و پشت بامی با چشم اندازی بی نظیر از بافت تاریخی سرزمین مقدس اردکان.
اقامتگاه بوم گردی ماه بی بی با 8 اتاق که تعدادی با سرویس و حمام و تخت و خواب و تعدادی با رختخواب به صورت کاملا سنتی در یک فضای بومی و تاریخی برای مسافران مهیا شده و در مجموع ظرفیت اقامت هم زمان 40 مهمان را داراست. اتاق های سنتی با رختخواب های تمیز یاد گذشته ها را تداعی می کند. یاد روزگارانی که همیشه آرزو داشتم اون زمان بدنیا میومدم و زندگی می کردم. روزهایی که خانواده ها با خوشی و شادی کنار هم فارغ از مشکلات و دغدغه های امروزی زندگی می کردند. پنجره ها را باز میکردی بوی بهشت می آمد. بهشت همین جا بود در همین نزدیکی و دور از دود و دم شهری. ستاره های چشمک زن در آسمان چشم نوازی می کردند. دلم می خواست ساعت ها روی تخت های حیاط بنشینم و با شنیدن صدای شرشر آب حوض، کتاب لیلی و مجنون بخوانم، اما وقت اندک بود و دیدنی ها زیاد. اقامتگاه بوم گردی ماه بی بی بوی آرامش میداد که صاحبانش با خونگرمی و مهمان نوازی از مسافرانشان پذیرایی می کنند تا خاطره خوشِ سفر به اردکان و خانه ی تاریخی ماه بی بی را هیچ گاه فراموش نکنند. آدرس خانه تاریخی ماه بی بی را در اردکان، خیابان میرداماد، کوی 25، فرعی اول سمت چپ، خانه تاریخی ماه بی بی را بیابید.

خانه تاریخی ماه بی بی

چهارشنبه روز اول سفر

بعد از فرار از محیط شلوغ شهر و پناه بردن به مکانی آرامبخش، خواب چنان لذت بخش بود که لذتی غیر قابل توصیف است. بعد از خوردن صبحانه ی لذیذ و انداختن عکس یادگاری در حیاط اقامتگاه خود را برای گردش در کوچه پس کوچه های شهر آماده کرده بودیم. کوچه های کاهگلی از جنس سکوت و آرامش و خانه های تاریخی که روزگارانی مردان بزرگی با خانواده ی شان به زندگی مشغول بودند. بعضی از این خانه ها به دست فراموشی سپرده شده بودند و بعضی دیگر مانند خانه ی آیت الله خاتمی درب هایش به روی عموم باز بود. معماری این خانه که بر اساس موقعیت و آب و هوای آن سرزمینی کویری ساخته شده، مهندس گونه و شگفت انگیز است. اتاق های چهار فصلی که هر اتاق با توجه به تابش خورشید به فصلی تعلق داشت، جالب بود. عملکرد بادگیرها مانند کولرهای امروزی بود و شگفت انگیز به نظر می رسید که در گرمای طاقت فرسای روزهای کویری همین بادگیرها به داد مردم می رسید. در کوچ پس کوچه ها به کارگاه ارده سازی و حلوا شکری رسیدیم، دیدن اون همه مرحله از ساخت حلوا شکری جالب به نظر می رسید و دیدنی بود. چند قدمی بعد به موزه ی اردکان رسیدیم اگرچه به ظاهر موزه ای کوچک بود اما به وسعت تاریخ سرزمین اردکان بود. اشیای اهدایی که نام اهدا کننده ها هم نوشته بود، زیبا بود. همدلی مردمی که دست به دست هم دادند تا از تاریخچه و آثار ارزشمند معاصری که به فراموشی سپرده شده حفاظت کنند، ستودنی است. این موزه دنیایی از ناگفته ها را داشت، ناگفته هایی که در تاریخ در ظرفی اهدایی خلاصه می شد. جالب بود تاریخ و وسایل مورد استفاده ی مردم شهر اردکان و لیدر موزه ای که با روی خوش و لبی خندون برای علاقمندان قصه ی هر اشیایی رو با آب و تاب تعریف می کرد، حتی اگر کسی هم علاقه ای به موزه و موزه گردی نداشت با لهجه ی شیرین و بیان زیبای این آقا مجذوب می شد. بعد از تماشای موزه به رستوران شبستان رفتیم، رستورانی با عطر و غذاهایی خوشمزش و با منویی متنوع که قطعا تجربه ی خوبی بود. علاوه بر غذاهای خوشمزه فضایی زیبا و کارکنانی مهربان هم دارد که با خونگرمی از مهمان خود پذیرایی می کنند. در رستوران بعد از خوردن ناهاری لذیذ تصمیم گرفتیم تا هوا تاریک نشده خود را به چک چک (پیرسبز) برسونیم. زیارتگاهی که در 68 کیلومتری شهر یزد و در دامنه های کوهی نزدیک اردکان واقع شده. مکانی مقدس برای زرتشتیان است و اعتقاد دارند دختر یزد گرد سوم حیات بانو در حمله اعراب به اینجا پناه آورده و غیب شده. دیدن این آتشکده برایم جالب بود و تا زمان رسیدن دل تو دلم نبود، راهی بی انتها با کوه های زیبا که جاده را زیباتر کرده بودند. جاده ای باریکی داشت و در دل کوه، زیارتگاهی با نورهای سبز در دل کوهی چشم نوازی می کرد. پله های زیادی را طی کردیم تا به آتشکده برسیم، در حالی که ما خسته و نفس زنان از پله ها بالا می رفتیم، توریست های زیادی با لب خندان به پایین می آمدند، با طی پله ها به آقایی زرتشتی رسیدیم که با لباسی مخصوص و کلاهی سفید مهمانان را به بالا راهنمایی می کرد. با دمپایی به این مکان مقدس وارد شدیم. فضایی معنوی و پر از حس خوب که روشنایی خوبی داشت ساقه ی درختی تنومند در وسط آتشکده هنوز پابرجا بود و صدای چک چک آبی به گوش می رسید. صدایی که در تابستان و زمستان همواره صدایش را می شنویم و این خود از عجایب این آتشکده است. دور تا دور آتشکده صندلی هایی دیده می شد که برای برگزاری مراسم و استراحت بود. کاش برای برگزاری مراسم به آن جا رسیده بودم، ولی حیف که دیر رسیدم. بعد از زیارت حیات بانو به سمت اردکان راه افتادیم. همچنان جاده بی انتها و آسمان پرستاره بود. در کنار جاده چای آتیشی درست کردیم و کمی استراحت کردیم و به مسیر ادامه دادیم. به اردکان رسیدیم و برای استراحت به خانه ی آرامش بخش ماه بی بی....

زیارتگاه چک چک

چک چک

پنج شنبه روز دوم

بعد از سرو صبحانه و دل کندن از اقامتگاه برای سرو ناهار به رستوران کاریز رفتیم که علاوه بر ساختمان زیبا منو متنوعی از غذاهای خوشمزه هم داشت. بعد از سرو ناهار، راهی میبد خشتی شدیم . شهر کاهگلی قشنگی که با محبوبیت خود را مدیون نارین قلعه است. قلعه ای که بر بلندترین نقطه ی شهر قرار گرفته. قلعه ای دفاعی بوده و از دو بخش اصلی مردم نشین و حاکم نشین تشکیل شده. چنان زیباست و از آثار منحصر به فرد شناخته شده در دنیاست. بعد از تماشای شهر کاهگلی به کاروانسرای شاه عباسی رفتیم. کاروانسرایی که روزگاری صدای هیاهوی آن گوش مردمان شهر را کر میکرد ولی امروزه در سکوتی به سر می برد که گویی سال ها خفته است. در گوشه و کنار آن فروشگاه های صنایع دستی به چشم می خورد و موزه زیلوی میبد که زیلوهای قدیم و خوش نقش و نگاری به نمایش گذاشته که داستان های آن شنیدنی است. بعد از گرفتن عکس یادگاری با دامن چین چینی و کلاه های دوره صفوی به تماشای یخچال خشتی رفتیم. چنان حیرت انگیز بود که حتی تصور این سازه ی عجیب و زیبا در ذهن هم سخت و غیرقابل باور بود. یخچال هایی که در شب های چله با انداختن آب قنات به حوض پهناور و کم عمق آن محوطه و تکرار این کار در شب های متوالی، قطعات بزرگ یخ در زیر گنبد یخچال منتقل می گردیده است. گنبد خشتی بزرگ یخ های انباشته را نگه می داشته که در تابستان از آن برای استفادهی کاروانیان و مردم بهره برداری می کرده اند، جالب بود. میبد شهریست که نزدیک و چسبیده به اردکان است و فاصله ای با هم ندارند. در بین راه درختان پسته ی اردکان چشم ها را خیره می کرد. از ماشین پیاده شدیم تا سری به باغ های پسته بزنیم و مشتی از پسته ها بچینیم. زیبا بود من تا اون روز نمی دونستم که اردکان هم باغ های پسته ی زیادی داره، گرچه پسته هاش کمی ریز بودن اما طعم خوشمزه ای داشتند. بعد از خستگی زیاد دوباره به مکان آرامشبخش ماه بی بی بازگشتیم تا شبی پرستاره را به صبح برسانیم.

میبد

نارین قلعه

جمعه روز آخر

امروز روز آخر بود و باید کوله بار رو می بستیم و راهی دیار خود می شدیم. غمگین تر از همیشه به پایان راه با کلی خاطره های خوب می اندیشیدم. دل کندن از آن اقامتگاه و کوچه های خشتی غم انگیز بود. چنان مرا شیفته ی خود کرده بودند که انگار نیمی از وجودم را جا گذاشته ام و دلم همیشه می خواست روزها و ساعت های بیشتری در بین مردم مهمان نواز و کوچه های کاهگلی می گذراندم. اما چاره ای جز دل کندن نداشتم. تصمیم گرفتیم روز آخر را به شهر کاهگلی عقدا برویم، شهری بزرگ نبود اما دنیایی از ناگفته ها از درون دیوارهای کاهگلی اش به گوش می رسید. عقدا معروف به دروازه کویر ایران، سرزمینی که مردمان مسلمان در کنار مردمان زرتشتی به خوبی زندگی می کنند. در این بافت قدیمی کاهگلی آثار زیادی از جمله؛ دروازه بزرگ، مسجد جامع عقدا، کاروانسرای حاج ابوالقاسم رشتی، برج خواجه نعمت، میدان بالا، بازار عقدا و خانه ی میرزا رضای کرمانی دیده می شود. عقدا روزگارانی تلخ و شیرین گذرانده که شنیدنی و جذاب است. در بین این همه آثار، خانه خالو میرزا چشم نوازی میکرد و هر تازه واردی را مجذوب. با ورود به خانه خالو میرزا انگار قدم به دنیایی رویایی گذاشته ای، این خانه امروزه به هتل سنتی مبدل گردیده که فضایی زیبا دارد و هر اتاقش به رنگی نقش شده و چنان زیباست که هر فردی را مات و مبهوت به زیبایی هایش جذب می کند بعد از سرو چای دارچین و تماشای هتل سنتی خالو میرزا راهی دیار مقدس اردکان شدیم تا کوله بار خاطرات خود را جمع کنیم و به سمت دغدغه های همیشگی و هیاهو زندگی رهسپار شویم. بعد از خداحافظی با ماه بی بی برای خرید سوغاتی به شیرینی فروشی رفتیم تا شیرینی های خوشمزه به یادگار برای عزیزانمان ببریم. بلیط قطار برای ساعت 21:56 داشتیم، خود را به راه آهن رساندیم تا با تا با کوله باری از خاطرات به دیار خود بازگردیم. خاطرات خوب سفر به اردکان، مهمان نوازی مردمانش و زیبایی شهرش را هیچ وقت فراموش نخواهم کرد.

عقدا

هتل خالو میرزا عقدا
شما هم رای بدهید
رزرو آنلاین اقامتگاه
فلای تودی

درباره نویسنده

بیشتر بخوانید

«در جستجوی شانگری لا» باشید و در سرزمین آرامش قدم بگذارید

معصومه تاران ، دوشنبه 21 آبان 1397

شانگری لا نام آرمانشهری پر از سکوت و آرامش بوده که نویسنده در آن سفرنامه مصور خود به کشمیر، هند، نپال و تبت را نوشته است.

نظرت چیه
0 دیدگاه و 0 رای ثبت شده است .
مرتب سازی :