زن شاهی ؛ جاذبه منحصر به فرد روستای آب اسک
روستای آب اسک در استان مازندران – توابع آمل – جاذبه گردشگری خاصی به نام زن شاهی دارد که به احتمال قریب به یقین در ایران منحصر به فرد است.
حتما تا حالا برای یه بارم که شده این جمله رو توی خیابون یا محل کار یا توی تاکسی از زبون آقایون شنیدید که اگر این زنها نبودن دنیا عجب جایی می شد! و یا شاید برعکسشو از زبون خانم ها شنیده باشید که اگر این مردا نبودن دنیا چه جای خوبی می شد... !
به نظر شما ممکنه این اتفاق بیفته؟! باید به شما بگم جواب این کنجکاوی جالب رو که احتمالا قدمتی زیاد در تاریخ بشر داره ، می تونید توی یکی از جمعه های اردیبهشت ماه توی روستای آب اسک پیدا کنید!
به گزارش همگردی، روستای آب اسک یه روستای کوچیک و با حال و هوای ییلاقی و خوبه که توی جادۀ تهران به آمل قرار گرفته و هر سال اردیبهشت ماه یه مراسم خیلی جالب توش برگزار می شه. اسم این مراسم هم در نوع خودش جالبه؛ زن شاهی. هم زمان با مراسم زن شاهی مراسم ورف چال هم برگزار میشه که برای شرکت توی هر کدوم از این مراسم متناسب با جنسیت شما حق انتخاب دارید.
هر سال توی اون روز – یعنی یکی از جمعه های اردیبهشت ماه - قبل از طلوع آفتاب همۀ اهالی روستا توی میدون اصلی روستا جمع میشن و خانمها بقچۀ غذای مردهاشون رو میذارن زیر بغلشون و اونا رو تا تنها راه ورود و خروج به روستا بدرقه میکنن یا بهتر بگم از توی روستا بیرون میکنن!
مردهای روستا - از جوان تا پیر - کاری از دستشون برنمیاد به جز بیرون رفتن ! اینجوری میشه که روستا و همۀ امورش میفته دست خانم ها!
حالا اینکه وقتی هیچ مردی نباشه زندگی واسه خانمها چطوری میشه؟ داستان دقیقا از همینجا شروع میشه. اول از همه یکی از خانم های روستا که یه جورایی بزرگ همه محسوب میشه و حرفش حکم و سند برای دیگران هست، میشه زن شاه یا حاکم روستا. زن شاه یک معاون داره و چند تا سرباز. زنشاه و معاون و سربازا همراه باقی اهالی میرن دم در تک تک خونه ها و در میزنن که یه وقت یه آقایی از روی شیطنت یا تنبلی توی خونه اش قایم نشده باشه ! اگر مردی رو پیدا کنن یه تنبیه جالب براش در نظر دارن و اونم اینه که اون آقا رو برعکس سوار الاغ میکنن روی سرش یه کلاه مخصوص میذارن و توی کل روستا میچرخونن و به همه نشونش میدن و یه جریمه هم بر اساس صلاح دید زن شاه براش در نظر میگیرن. این جریمه معمولا جریمۀ سبک و راحتی نیست پس به همین دلیل هیچ آقایی این خطر رو نمی کنه که توی روستا بمونه.
بعد از حصول اطمینان خانمها از نبودن آقایون در روستا، مراسم شروع میشه. حاکم و معاونش همراه با باقی اهالی شروع میکنن به خوندن آوازهای محلی روستا و ترانه های بومی و مازنی و با دست و هلهله وشادی، جشن رو شروع میکنن. اول میرن سراغ خونه هایی که تازه عروس دارن و ازشون شیرینی و نقل و نبات میگیرن. بعد میرن سراغ آدمایی که ممکنه با هم مشکلی داشته باشن و کینه و کدورتی از هم تو دلشون مونده باشه و یه مراسم آشتی کنون راه میندازن و دستشونو میگیرن و میارن وسط مراسم. اونا این جشن و پایکوبی رو تا غروب و زمان برگشتن آقایون ادامه میدن.
حالا فکر می کنید توی این فاصله آقایون کجان؟! مردها بعد از بیرون رفتن از روستا میرن به سمت کوهی در اون اطراف برای انجام مراسم ورف چال. ورف یا برف چال یه جور مراسمه که مردها باید تا اونجایی که میتونن برفهایی رو که توی زمستون روی اون کوه نشسته و یخ زدن رو بکنن و توی یه گودال بزرگ چال کنن که وقتی تابستون شد اون برفها بشن منبع تامین آب دام روستا.
موقع ناهار همه دور یه سفرۀ بزرگ جمع میشن و هر کس غذایی که با خودش آورده رو میذاره اون وسط و اینجوری هیچکس گرسنه نمی مونه.
البته توی روستا از این خبرا نیست. یعنی اگر مسافر و بازدید کننده باشید باید حواستون باشه توی روستا فقط یه سوپرمارکت کوچک هست و برای ناهارتون حتما با خودتون یه غذا یا یه خوراکی ببرین.
جدای از مراسم زن شاهی و جشن و شادی و تجربۀ تماشای کوه ها و طبیعت زیبای روستای آب اسک، تجربۀ جالب و حس واقعا بی نظیریه که قدم زدن توی کوچه پس کوچه های این روستا و دیدن حوضچه های طبیعی آبگرم وسط کوچه و قل قل و بخارشون - و البته بوی ناخوشایند گوگرد! - هیجان انگیزترشم می کنه.
بعد از تجربۀ این سفر من به این نتیجه رسیدم که دنیا بدون مردها یا بدون زن ها فقط برای همون یه روز کافیه! جالبتر از تجربه گردش در روستای آب اسک همزمان با مراسم زن شاهی، روایتی بود که از زبون یکی از اهالی روستا دربارۀ علت و ریشۀ مراسم زن شاهی شنیدم.
ماجرا برمی گرده به قرنها پیش. یکی از اهالی روستای آب اسک که مردی مومن و مورد اعتماد همه بوده یک شب خواب میبینه که یک مرد با صورت نورانی بهش میگه که قراره خشکسالی بشه و باید به مردم روستا خبر بدی و بهشون بگی که توی کوه یه چاله حفر کنن و برف توش بریزن که در برابر خشکسالی دوام بیارن. اون مرد وقتی از خواب بیدار میشه دقیقا همون کارایی رو می کنه که اون مرد نورانی توی خواب بهش گفته بوده. مردم روستا هم به حرفش گوش میدن و برای جمع کردن برف همۀ مردهای روستا مجبور میشن که از روستا بیرون برن. به همین دلیل زن ها همۀ امور روستا رو توی اون روز دستشون می گیرن و برای محافظت از خودشون و روستا آماده می شن. خواب مرد مومن تعبیر میشه و اون سال خشکسالی واقعا اتفاق میفته و بهونه ایی میشه که این موضوع مثل یه رسم همینجوری ادامه پیدا کنه. تا اینکه یک روز این داستان به گوش یکی از حاکمای خیلی قدرتمند اون نواحی می رسه . اون حاکم به اینکه حاکمیت یه روستا دست زن هاست می خنده و میگه من حاکم قدرتمندی هستم و هیچ کس حق نداره جلوی منو برای ورود به این روستا بگیره . روز موعود سوار بر اسبش وارد روستا میشه. اما از اونجایی که قانون ورود آقایون ممنوع یه قانون خیلی جدی بوده زن های روستا، حاکم رو دستگیر میکنن و برای تنبیه برعکس روی الاغ سوارش می کنن و این مرد متکبر رو توی همۀ روستا میچرخونن!
حاکم هیچ کاری از دستش بر نمیاد و هر چی برای بخشیده شدن التماس می کنه اثری نمی کنه.
زن شاه بهش میگه اگر میخوای بذاریم بری باید بیست گونی برنج بهمون بدی و حاکم هم چاره ایی نمی بینه جز اینکه جریمه شو بپردازه. این میشه که زن ها در برابر حاکم پیروز می شن و برای غنیمتی که بدست آورده بودن و خیلی ارزشمند بوده، جشن می گیرن و پایکوبی می کنن.
اگر شما هم دوست داشتید ببینید یه دنیای بدون زن ها یا مردها چه جور دنیایی می تونه باشه حتما اردیبهشت ماه سری به روستای آب اسک بزنین و مطمئن باشید که سفری خاطره انگیز انتظارتون رو می کشه. فقط یادتون بمونه که عکاسی و فیلمبرداری توی مراسم زن شاهی کاملا ممنوعه پس زحمت حمل دوربین عکاسی رو به خودتون ندید. البته اگر به مراسم ورف چال رفتین و هیجان کندن تکه های یخ و برف بهتون اجازۀ عکاسی داد، می تونید هر چقدر دوست داشتید خاطره ثبت کنید.