ایده ساخت آلاچیق های درختی را از کارتون خانواده دکتر ارنست گرفتم
ایسنا/ براساس گفته های یک کارآفرین گردشگری، ایده ساخت آلاچیق های درختی را از کارتون خانواده دکتر ارنست گرفتم.
از شهر خمام به سمت دهستان «شیجان» می روم، بعد از «میان محله» شیجان و نزدیک به پل آهنی، مردی نان به دست از جاده میگذرد. نیش ترمزی می زنم تا از او آدرس بپرسم، ولی پیش از آنکه سوال کنم، مرد می گوید «دو کیلومتر دیگر مستقیم برو. بعد از خیابان تختی، یک قسمت هم خاکی دارد»!
میگویم: من که هنوز چیزی نپرسیدم و جواب می دهد «میخواهی بروی "آلاچیق درختی ملایی"، مثل تو هر روز همین آدرس را می پرسند» و لبخندی به جای تشکر میان ما رد و بدل می شود.
«در طبقه ششم، انگار بال درآورده ام. حس پرنده را دارم، وقتی روی درختان می نشینم و به دوردست ها خیره میشوم، احساس آزادی و سبکبالی دارم. دلم می خواهد ترانه ای بخوانم. دلم می خواهد برای تمام مردمی که اینجا جمع شده اند، ساز بزنم» این را جوانی می گوید که طبقه ششم آلاچیق درختی را برای چند ساعتی اجاره کرده است.
از پنجره چوبی طبقه ششم، ضلع شمالی را نگاه می کنم، سراسر شالیزار است. شالیزارهای سبز دهستان «شیجان» که خوشه های کشت دومش جوانه زده است. از پله های چوبی پایین می آیم، حالا از پله های طبقه پنجم مرداب مجموعه گردشگری «آلاچیق درختی» پیداست. مردابی دست ساز با نیلوفرهای صورتی اش و سل باقلاهای گرد و سبزش. دانه های همان گلهای صورتی که برخی بخاطر خواص درمانی اش می چینند. برگهای این نیلوفرها بی اندازه بزرگ است.
قورباغه ها بر روی برگهای تالاب جا خوش کرده اند. لاکپشت کوچکی با شنیدن هر صدا، لای ساقه های بلند نیلوفرها پنهان می شود؛ همچون دخترکی با حجب و حیا. شاید به همین دلیل در زبان گیلکی لاکپشت را «آب لاکو» می نامند. (گیلانی ها به دختر لاکو می گویند)
دخترکی از تاب بلند و چند متری کنار مرداب تاب میخورد و پایه های چوبی تاب که وسط تالاب قرار گرفته، به لرزه در می آید. صدای شادی و فریاد بچه ها از وسط پل چوبی وسط مرداب شنیده می شود که برای مادرشان دست تکان می دهند.
وسط استخر، جزیره ای است با یک کلبه بزرگ. آهنگ "تولد مبارک" از آن شنیده می شود. خانواده ای ترجیح داده تولد فرزندشان را در دل طبیعت بگیرد.
دم غروب، نسیم خنکی از استخر دوم می وزد و قوی سفید رنگ داخل آب با پدال های آهنی اش به گردش در می آید تا شادی بچه هایی که سوار قایق شده اند را دوچندان کند.
آشپزخانه درست زیر آلاچیق سوم است و از آن بالا میتوان دید که دختر آقای ملایی، چگونه «رشته خشکارها» را در ماهی تاوه سرخ می کند. شیرینی به شدت محبوب و محلی گیلان که از مخلوط آب و آرد برنج و گردو و شکر تهیه می شود.
نزدیک او می روم. نفس نفس می زند. هفت ماهه باردار است و همانطور که سفارش مشتری ها را می گیرد، از پسرش که هفت سال دارد و وردستش است، می خواهد تا سینی چای آلبالو و رشته خشکارهای سرخ شده را برای آلاچیق هشتم ببرد و او که هنوز کودکی را طی نکرده، با اطمینان و جسارت یک جوان، سینی را با یک دست محکم نگه می دارد و به آلاچیق آن سوی تالاب می رود.
عرق پیشانی اش را با آستینش پاک می کند و می گوید «وقت مصاحبه ندارم. امروز دو نفر از بچه ها نیامده اند، دست تنها شده ام.»
سراغ پدرش را می گیریم، به مرد حدودا 45 ساله ای اشاره می کند که دارد سفارش مشتری ها را می نویسد. «او که می بینی باباست. الان بعیده جوابت را بدهد می بینی که صدای مشتری ها درآمده. کم کم سفارش شام مشتری ها هم شروع می شود» فقط یادآور می شود که کل مجموعه را خانوادگی ادا کنند.
با اینکه وسط هفته و عصر یک روز غیر تعطیل است، ولی باز هم آلاچیق درختی های روستای «دهنه سر شیجان» مملو از جمعیت است.
تمام اطراف این مجموعه گردشگری شالیزار است. نزدیک شالیزار می روم. صاحب آلاچیق درختی با ایجاد یک راه چوبی تا وسط شالیزار، زیبایی دیگری به مجموعه داده است.
دم غروب، خورشید به سرخی نشسته و من بر روی پل چوبی وسط شالیزار، نسیم خنک جلگه را حس می کنم. حالا شب از نیمه گذشته، هیاهوی مشتری ها فروکش کرده و میتوان صدای ممتد جیرجیرک هایی که پیوسته لای به لای آلاچیق درختی ها می خوانند را شنید.
«مرتضی ملایی» مالک آلاچیق درختی دهنه سر شیجان تازه از رسیدگی به مشتری ها اندکی آسوده شده است. هنوز مشغول رتق و فتق امور است و در حین کار به سوالات من هم جواب می دهد ایده ساخت آلاچیق های درختی را از کارتون "خانواده دکتر ارنست" گرفتم. کارتونی که دهه 60 برای خیلی از ما خاطره نوستالژیک دارد. همیشه دوست داشتم مانند خانواده دکتر ارنست بالای درخت برای خودم خانه بسازم.
20 سال پیش در زمین همین مکانی که می بینید، تعداد 20 درخت کاشتم. به این امید که بعد از آنکه بزرگ شدند، برای خودم و خانواده ام آلاچیق درختی بسازم و این کار را هم کردم. سال 90 تصمیم گرفتم تعداد آلاچیق درختی ها را بیشتر کنم تا بقیه مردم هم استفاده کنند.
آن زمان با وامی که از صندوق کارآفرینی گرفتم، توانستم شش آلاچیق بر روی درخت ها بسازم و چند آلاچیق چوبی دیگر در سطح و نزدیک تالاب به مجموعه اضافه کنم. تا حالا استقبال از آلاچیق درختی ها خیلی بوده، حتی گردشگرهای خارجی هم به این مجموعه می آیند. مسئولان هم زیاد آمده اند. قبلا در استخر مجموعه، ماهی هم پرورش می دادم. هر کس دوست داشت میتوانست از استخر ماهی صید کند و ماهی خودش را خریداری کرده و با خودش ببرد.
آرزوی کودکی های مرتضی ملایی تبدیل به یک ایده گردشگری شده است؛ ایده ای که موجب شد وی در سال 1396 به عنوان کارآفرین برتر در برنامه پایش معرفی شود، اما داستان به اینجا ختم نمی شود. ایده اجرایی مرتضی ملایی، روستای دهنه سر خمام را به رسانه ملی هم کشاند و این روستا به عنوان روستای نمونه کشوری در شبکه یک معرفی و از این کارآفرین تقدیر شد. کسی که رویاهای کودکی اش را تبدیل به یک ایده گردشگری کرد.