قالی ایرانی قصه رنگ هاست
ایسنا/ براساس آخرین خبرهای بدست رسیده و گزارش های منتشر شده، قالی ایرانی قصه رنگ هاست.
یکی یکی قالی های ارزشمندش را باز می کند و بیش از همه شکوه درخشان رنگهاست که جلوه نمایی می کند. رنگ ها و ترکیبشان، استادانه و هنرمندانه، انتخاب و ساخته و پرداخته شده اند و این هنر دستان هنرمند پیشکسوت نقاشی قالی ایرانی است.
درباره هر یک از قالی ها شرح مختصری میگوید و اگر طرحی از یک قالی از آن او نیست با افتخار از استادان بزرگی نام می برد که نام و یادشان جاودان است... و چه عظمتی است نام مرحوم استاد احمد ارچنگ، مرحوم استاد سید جعفر رشتیان، مرحوم استاد اکبر شادمان، مرحوم استاد عیسی بهادری و مرحوم استاد جواد رستم شیرازی در قالی ایرانی. استاد مهدی ئی تأکید می کند که قصه قالی با فرش متفاوت است و هنر با صنعت نیز هم و اگرچه میگوید که قالی ایرانی یکی از بهترین راههای فرهنگ سازی است اما متأسف و متأثر است از اینکه قالی در کشور ما به اندازه یک زمین فوتبال ارزش ندارد، در حالی که می تواند آبرو و حیثیت ما و معرف هنر و شخصیت ما باشد.
او میگوید: برای احیای قالی ایرانی به ایجاد رشته بازرگانی قالی ایرانی، احیای هنرستان ها، نظام مهندسی تولید قالی دستباف، بانک اطلاعات نقشه های قالی های دستباف، تبادل هنری و علمی با مجامع سایر کشورها و اشتراک مجله های فرهیخته آنها، اصلاح سرفصل های دانشگاه ها در رشته های هنری با اولویت آموزش، حضور مدیران کارآمد و دلسوز بر مسندهای اداره امور مرتبط با قالی ایرانی، ارزش قائل شدن برای انجمن های هنری، تشویق دانشجویان، رنگرزها، بافنده ها و صادر کننده ها و همچنین برگزاری تورهای علمی نیاز داریم.
استاد تأکید می کند: باید به ریشه ها پرداخت. آنچه می خوانید گفت و گوی اختصاصی خبرگزاری با استاد اکبر مهدی ئی، هنرمند پیشکسوت نقاشی قالی پیرامون اینکه قالی ایرانی قصه رنگ هاست، می باشد.
استاد، متولد چه تاریخی و کدام محله هستید؟
اول مهر 1333 در ناحیه 3 اصفهان یعنی خیابان هاتف متولد شدم.
چه زمانی به هنر قالی وارد شدید؟
مرحوم پدرم دستی به هنر زری بافی داشت و مدتی نزد استاد «مهدی پورنقشبند» بود که در نقش بندی زری بافی نظیر نداشت، ولی به بازار آمد و شغل دیگری پیدا کرد. مغازه پسر استاد «اکبر مینائیان» که به او استاد اکبر نقاش هم می گفتند و یکی از رجل هنری زمان خودش بود در همسایگی مغازه پدرم قرار داشت. چون پدرم ذهنیت هنری داشت وقتی 8 سال داشتم من را نزد آقای مینائیان گذاشت و من تا سن 11 سالگی زمانی که تعطیلات مدرسه شروع میشد در خدمت استاد مینائیان بودم؛ این آغاز فعالیت من بود.
از حضور چه اساتید دیگری بهره مند شدید؟
براساس مقاله پیرامون اینکه قالی ایرانی قصه رنگ هاست، باید بدانید که من دوره ابتدایی را در دبستان کازرونی در خیابان سپه و کوچه تلفنخانه درس خواندم و سه سال اول متوسطه یعنی سالهای 1347 و 48 و 49 هنرجوی هنرستان هنرهای زیبای اصفهان بودم که آنجا در رشته مینیاتور شاگرد مرحوم استاد جواد رستم شیرازی بودم و بعد از اینکه هنرستان را ترک کردم، مدت 30 سال با استاد رستم شیرازی ارتباط داشتم و حتی در روزهای آخر عمرشان هم در خدمتشان بودم. استاد هوشنگ جزی زاده هم یکی از استادان من در هنرستان بودند که در درس رسم فنی بی نظیر هستند و خدا به ایشان سلامتی دهد.
در سال 1347 به نزد مرحوم استاد «رحمت الله شادمان» رفتم که استاد اصلی من بود و تا سال 1352 افتخار شاگردی ایشان را داشتم. بعد از هنرستان به تشویق مرحوم استاد شادمان تحصیلات متوسطه را در دبیرستان شبانه هراتی ادامه دادم و در سال 1354 دیپلم ادبی را دریافت کردم. البته من عمرم را روی طرح های استاد ارچنگ گذراندم و در رنگ آمیزی طرح های ایشان تجربه اندوزی شایسته ای بدست آوردم و شادمانه توانستم در طرح های مکتب اصفهان تأثیرگذار باشم.
فارغ التحصیل هنرستان هنرهای زیبا هستید؟
خیر، فقط سه سال اول متوسطه را در هنرستان هنرهای زیبا در رشته مینیاتور درس خواندم، ولی من در خانواده ای متوسط متولد شده بودم و چون میخواستم به بازار بیایم و کار کنم آن را رها کردم، یعنی سال 1349 سیکل خود را از هنرستان گرفتم و بعد از آن شاگرد شادروان استاد رحمت الله شادمان شدم و از افتخاراتم است که در خدمت این استاد بودم.
آیا تحصیل در رشته ادبیات روی هنر شما یعنی نقاشی قالی نیز تأثیرگذار بود؟
براساس مقاله پیرامون اینکه قالی ایرانی قصه رنگ هاست، باید بدانید که آن سه سال که رشته ادبی خواندم و دیپلم ادبی گرفتم باعث شد که به قالی نگاه ادبی داشته باشم، یعنی توانستم در کار نقش قالی نگاه فرهنگی داشته باشم و در آن به جنبه های شعر و ادبیات بپردازم و این موضوع به دلیل تأثیر دیپلم ادبی است. یادم است که رزومه کامل 150 شاعر از قبل از رودکی تا احمد شاملو را برای بدست آوردن 7 نمره حفظ کردم و همین مسئله در آثارم اثر بسیاری داشت. از جمله قالی هایی که متأثر از این ارتباط کار کردم قالی رستم و سهراب است که چهار سال به دنبال یک بیت بودم که به مفهوم نقش قالی اضافه کنم تا این قالی تاریخی همیشه حرفی برای گفتن داشته باشد.
کدام بیت را در این قالی کار کردید؟
تک بیتی از غزل مرحوم هوشنگ ابتهاج (سایه) «زمانه کیفر بیداد سخت خواهد داد، سزای رستم بدروز مرگ سهراب است.» یکی دیگر از قالی هایی که با تأثیر از ادبیات کار کردم قالی تخت جمشید در آتش است که شعر آن از دوست عزیزم مرحوم محمدعلی دادور (فرهاد) است و در مجموع، کمتر قالی بوده که کار کنم و شعر نداشته باشد و این به دلیل تأثیر سه سال هنرجویی هنرستان و تحصیلم در رشته ادبیات است.
اینکه می گویید عمرتان را روی طرح های استاد ارچنگ گذراندید، منظورتان چیست؟
من بطور مستقیم شاگرد استاد ارچنگ نبودم ولی افتخار می کنم که در زمان حیات آن بزرگوار زندگی کردم. اینکه کسی بتواند در این حد در هنر نقاشی فرش کار کند و چنین قدرت هنری از خودشان باقی بگذارند اهمیت بسیاری دارد.
از چه اساتید دیگری در کارتان تأثیر گرفتید؟
ما در اصفهان سبک های مختلفی کار می کنیم؛ سبک شاه عباسی، سبک زندیه، سبک قاجار و حتی پهلوی که آن هم برای خودش سبک دارد، یعنی همان سبکی که از مرحوم استاد عیسی بهادری شروع شد ولی دنبال نشد سبک پهلوی نام دارد که فرهیخته است، ولی طرح آقای ارچنگ کلاسیک است یعنی طرحی است که ما آن را به عنوان مکتب اصفهان می شناسیم. اما علاوه بر استاد ارچنگ، من از استاد «سید جعفر رشتیان» خیلی تأثیر گرفتم، به عقیده من آقای رشتیان در سبک قاجار، هنری را در زمان حیات خود ارائه کرد که هنرمندان زمان قاجار هم به این قدرت نبودند.
آقای رشتیان در نقش قالی «هفت شهر عشق» هم خیلی زحمت کشید یعنی طرح ها و رنگ آمیزی هفت مکان مقدس در این قالی متعلق به مرحوم آقا سید جعفر رشتیان است و افتخار میکنم که شاگرد ایشان هم بودم. در واقع استادی نبوده که من بدانم می توانم از او یک کلمه یاد بگیرم و آنجا کنده نزده باشم، همیشه سعی کردم شاگرد خوبی باشم چون اعتقاد دارم در هر رشته ای شاگرد خوب بودن، یک مرحله و استاد خوب بودن هم یک مرحله است و من همیشه این حرف را زدم که ما باید شاگردان خوبی باشیم. استاد خیلی مهم است ولی عشق ورزی شاگرد نسبت به استاد باعث می شود که استاد هم بیشتر توجه کند.
از طرح اساتیدی که نام بردید در آثار خود استفاده می کنید؟
بله، از طرح های مرحوم استاد احمد ارچنگ، مرحوم استاد سید جعفر رشتیان، مرحوم استاد جواد رستم شیرازی، مرحوم استاد رحمت الله شادمان و همینطور از طرح های استاد مهدی علمداری که خدا حفظشان کند. البته در همه این طرح ها، روی رنگ آمیزی آنها زیاد کار می کنم و آنها را تغییر می دهم.
از ویژگی های استاد شادمان بگویید؟
براساس مقاله پیرامون اینکه قالی ایرانی قصه رنگ هاست، باید بدانید که بزرگی آقای شادمان این بود که برای استادان کار می کردند، یعنی آن زمان آدم های بسیار مهم و باشخصیتی در بازار کار قالیبافی بودند مانند مرحوم استاد یدالله خان حقیقی، مرحوم استاد بهرام انتشاری و مرحوم غفاریان، امروز یک نفر با آن استعداد و با آن عشق که این افراد داشتند در کار قالی پیدا نمی شود. ذهن آنها وقاد بود یعنی هنر شایسته را جستجو می کردند و به همین دلیل هم فعالیت هایی که آن زمان در زمینه نقشه های فرش اتفاق افتاد کارهای شایسته ای بود، یعنی در زمان مرحوم استاد شادمان بود که قالی هفت شهر عشق بافته شد، در حالی که بعد از آن بخصوص بعد از انقلاب چنین اتفاق هایی نیفتاد و بی توجهی ها به قالی بسیار زیاد شد.
استاد شادمان خیلی به کار خودشان علاقمند بودند و از زیر صفر شروع کرده و شاگرد استاد مرحوم صانعی بزرگ بودند که هر دو اهل کاشان بودند. حتی به مادر آقای شادمان هم «اوستا کاشی» می گفتند که قالی های برجسته هنری می بافت. آقای شادمان از نظر خصلت های انسانی مرد بزرگی بود یعنی هرکس حتی یکبار با ایشان هم برخورد داشت انسانیت و اخلاق هنری را در او می دید. کمتر کسی بود که ذهنیتی مانند او داشته باشد. بزرگترین استادی بود که حدود 30 و اندی شاگرد شاخص و مبرز تربیت کرد.
اسامی شاگردانشان را در خاطر دارید؟
برادر خودشان به نام مرحوم استاد عباس الوندی، آقای رضا بلونژاد، استاد مؤیدی، آقای بکتاشیان، آقای رومینا، برادران مهرساب و من هم جز آخرین شاگردان او بودم و 9 سال خدمتشان بودم، ولی تا آخر عمرشان با ایشان رابطه داشتم و سعی می کردم از عشق و مهربانی های او کمال استفاده را ببرم و خوشبختانه این موضوع در کارهایم اتفاق افتاد.
قالی هفت شهر عشق چه مضمونی داشت و چه کسانی در طراحی و نقاشی آن نقش داشتند؟
براساس مقاله پیرامون اینکه قالی ایرانی قصه رنگ هاست، باید بدانید که در این قالی که به آستان قدس رضوی اهدا شده است هفت شهر مقدس کربلا، نجف، کاظمین و ... بافته شده که موضوع و سوژه اصلی آن هم واقعه عصر عاشورا است که بعدها آقای فرشچیان از آن تابلوی مینیاتور را ساختند. این قالی در کارگاه مرحوم «حاج یدالله خان حقیقی» بافته شد. طرح اولیه آن متعلق به استاد «محمود فرشچیان» است و اجرای نقاشی و رنگ آمیزی آن را شاگردان استاد «رحمت الله شادمان» و استاد «سید جعفر رشتیان» انجام دادند.
ویژگی سبک شما چیست؟
اگر از نظر علمی عرض کنم این است که نگاه من به طبیعت نزدیکتر از دیگران است، یعنی همان سبک کلاسیک ایرانی را کار می کنم و یک مقدار از رنگهای سنتی فاصله گرفتم و در مورد رنگهایی که بخصوص در مکتب اصفهان مرسوم بوده یک مقدار زلال تر کار کردم مثلاً اگر جایی رنگ آبی بوده من آن را پررنگ تر کردم. من هیچ وقت به رنگ سال معتقد نبودم اما سعی کردم رنگهایی که کار می کنم بروز باشد و حتی اسمش را اختراع رنگ می گذارم، یعنی چیزهایی که برای سلیقه مصرف کننده امروزی قابل پسند فروش و استقبال باشد. اینطور نبوده که بگویم هرچه در گذاشته بوده الان هم همان باشد، بلکه سعی کردم چیزی به آن گذشته ها اضافه شود.
بهتر است واژه فرش را برای هنر شما بکار ببریم یا قالی را؟
من اعتقاد دارم فرش با قالی فرق می کند؛ به موکت و به سنگ هم سنگفرش می گویند ولی قالی مشخصات خودش را دارد و قصه اش فرق دارد.
قالی چه قصه ای دارد؟
قصه اش این است که قالیبافی هنر است ولی فرش بافی صنعت است. امروز دستگاه هایی ساخته اند که درست مانند بافنده می تواند فرش ببافد که متأسفانه به نام فرش دستباف هم می فروشند، ولی آنچه در دنیا و در موزه ها از قالی ما می شناسند قالی ایرانی است و آنچه در هنر قالی اتفاق می افتد یعنی هریک گل، هریک برگ، هر نقش و هر رنگ آن معنی دارد، مانند شعر ایرانی، مانند سینمای ایرانی. فرهنگ ایرانی در قالی مطرح است. در حالی که کسی که فرش را میخرد اول از همه به کاربرد آن اهمیت می دهد ولی بعضی ها برای قالی اصطلاح «داشتی» را بکار می برند، چرا که یک قالیچه هنری حرف برای گفتن دارد و آن را به عنوان یک سرمایه میخرند که داشته باشند، ولی در مورد فرش هیچ وقت این اتفاق نمی افتد.
البته در دنیا، هم به فرش و هم به قالی carpet می گویند ولی به عقیده من یکی از مشخصات قالی این است که یونیک و شناسنامه دار است، معلوم است که از این نقشه چند تا بافته شده است، آن را به چه نقاطی برده اند و حتی چه استقبال هایی از آن شده است. دو ماه پیش یک قالی به سازمان ملل هدیه دادیم که همیشه روی دیوار آن سازمان باقی خواهد ماند ولی فرش را روی زمین پهن می کنند. البته قالی خیلی معانی دیگری دارد که برای فرش نمیتوان استفاده کرد. من با اینکه می گویند قالی، هنر صنعت است مخالفم چون یا باید بگوییم هنر یا صنعت و اگر هنر باشد قالی است و اگر صنعت باشد به آن فرش گفته می شود و البته معتقدم که قالی های تجاری ما هم باید بوی هنر بدهد.
این قالی که اشاره کردید، به کدام بخش سازمان ملل اهدا شد؟
براساس مقاله پیرامون اینکه قالی ایرانی قصه رنگ هاست، باید بدانید که سازمان جهانی مالکیت معنوی که نام اختصاری «WIPO» آن است و زیرمجموعه سازمان ملل در ژنو سوئیس است. این سازمان از ما درخواست کرد که یک قالی با لوگوی آن ببافیم که کل این مجموعه را معنا دهد، یعنی وقتی آن را به دیوار می زنند در این معنی بگنجد. ما این قالی را کار کردیم و روی دیوار این سازمان نصب شد و برای اولین بار بعد از 64 سال در آنجا سرود ملی ایران را نواختند اما در ایران بجز دوستانم حتی یک نفر از مسئولان شهری و استانی روی شانه ام نزد که بگوید آفرین!
در صورتی که برای این کار پولی از کسی نگرفتم و چهار سال هم برای طراحی و بافت آن وقت گذاشتم. متأسفانه ما مرده پرست هستیم یعنی وقتی یک هنرمند می میرد بعد از مرگش معرفی می شود و تازه می گوییم او که بود و چه کرد و چه اندیشه هایی داشت و چه رسالت هنری از خود به یادگار گذاشت. این بدی ما است البته قبلا اینطور نبود. متأسفانه امروز حتی یک شخصیت شایسته و دلسوز نداریم که در رأس قالی ایران قرار گرفته باشد و بتواند امور آن را مدیریت کند.
این قالی چه رنگ و مفهوم و رنگهایی داشت؟
این قالی به صورت تابلویی در اندازه یک در یک و نیم متر و دستباف اجرا شده است. از قاب حاشیه ای در سبک مکتب اصفهان طراحی و رنگ آمیزی شده و در مدال و ترنج دایره وار آن آرم و لوگوی سازمان وایپو گنجانیده شده است. اطراف آن را خطوط پنج گانه ای به صورت دایره های در هم احاطه کرده که به مفهوم پنج قاره جهان تعبیر شده و هر کدام می تواند با مرکز قالی که همانا سازمان وایپو است ارتباط مالکیت معنوی و اسنادی داشته باشد. گفتنی است که در اطراف ترنج آن از طرح خورشید گونه ای است که به آگاهی بخشی جهانی تعبیر شده است و نیمکره پایینی تابلو از سوژه هایی از قبیل گل و پرندگانی بهره برده شده که می تواند در مفاهیم ادبی و هنری جهان اشتراکاتی داشته باشند.
از استاد رستم شیرازی بگویید.
براساس مقاله پیرامون اینکه قالی ایرانی قصه رنگ هاست، باید بدانید که او یکی از شاگردان بزرگ مرحوم استاد عیسی بهادری بودند. ابتکاراتی که مرحوم استاد رستم شیرازی در هنر مینیاتور ایرانی بخصوص در قلم گیری مینیاتور بکار بردند در صد سال گذشته در ایران وجود نداشت. هنری که ایشان روی تابلوها انجام دادند به تأیید بسیاری از هیئت های داوران تا زمان صفویه ازنظر قدرت طراحی و قلم گیری بی سابقه و بی نظیر بود. اخلاق انسانی استاد رستم شیرازی نیز قابل وصف نیست. او هنرمندی سختگیر و جدی بود و هیچ وقت بخل و تنگ نظری در آموزش نداشت.
برای احیای قالی ایرانی به فردی مانند مرحوم استاد بهادری احتیاج داریم یا قضیه زیربنایی تر است؟
البته که زیربنایی تر است؛ ما امروز کسی مانند مرحوم استاد عیسی بهادری نداریم. او آنقدر شایستگی داشت که در دارالفنون بزرگ شد و شاگرد مرحوم کمال الملک بود و سپس عهده دار ریاست هنرستان هنرهای زیبای اصفهان شد که بعد هم از آموزش ها و روش تدریس استاد بهادری اساتید بزرگی مانند آقایان مرحوم استاد رستم شیرازی، استاد محمود فرشچیان، مرحوم استاد عباسعلی پورصفا، استاد هوشنگ جزی زاده، مرحوم استاد معصوم زاده، استاد مهذب، استاد زرقومی ها و بسیاری اساتید دیگر بیرون می آید؛ در واقع منظور من این است که باید به ریشه ها پرداخت.
چه نیازهایی را لازمه امروز قالی ایران می دانید؟
به این پرسش در چند نکته پاسخ می دهم:
اول. براساس مقاله پیرامون اینکه قالی ایرانی قصه رنگ هاست، باید بدانید که امروز در هیچ کدام از دانشگاه های ما یک رشته تحصیلی به عنوان «بازرگانی قالی ایران» وجود ندارد در حالی که ضروری است، چرا که وقتی قالی تمام می شود علاوه بر پژوهش ها و سلیقه یابی ها و بازاریابی و بازار سازی هایی که در دنیا انجام می شود باید آدم های بااستعدادی باشند که درس آن رشته را خوانده باشند یعنی رشته تحصیلی آنها بازرگانی قالی ایران باشد. سالهاست که من این حرف را می زنم ولی کسی توجهی نکرده است و متأسفانه گوش شنوایی نداشته و هنوز هم ندارد و به همین دلیل است که مثلاً نمایشگاه برگزار می کنند ولی هیچ نتیجه ای ندارد و نمی تواند کارساز و کارآمد باشد و آینده قالی را حمایت کند.
دوم. تعطیلی هنرستان ها از علت های مهم رشد نکردن هنر در ایران بخصوص در اصفهان بوده است. تا زمانی که هنرستان هنرهای زیبا در این مملکت احیا نشود هنرهای مختلف منسوخ شده و به کارهای حاشیه ای تبدیل می شود و تولید آثار فرهیخته را نمی بینیم که در آینده از موزه های دنیا سر دربیاورند.
سوم. ما به «نظام مهندسی تولید قالی دستباف» نیاز داریم و این موضوع باید پیش بینی شود، پروپوزال داشته باشد و روی آن گفتگو صورت بگیرد و از خبرگان و کارشناسان و هنرمندان درباره اینکه چه باید کرد تا قالی ایرانی حداقل به جای اول خود بازگردد نظرخواهی کنند. مگر اینطور نیست که وقتی شما می خواهید یک پاساژ یا یک مجموعه یا یک ساختمان بسازید آن طرح را به شهرداری می برید تا مهندسان تأیید کنند؟ قالی هم باید چنین باشد یعنی امروز وقتی ما می خواهیم یک نقشه از یک طرح قالی را ببافیم باید کارشناسی شود که اگر این طرح یا نقش بافته شود موفق خواهد بود یا خیر. نام این فعالیت باید نظام مهندسی تولید قال دستباف باشد، اما متأسفانه کسانی در جایگاه مسئولیت های مرتبط با قالی قرار گرفته اند که درکی از قالی ندارند و در واقع آدم ها سر جای خود نیستند.
چهارم. براساس مقاله پیرامون اینکه قالی ایرانی قصه رنگ هاست، باید بدانید که هیچ کدام از سرفصل های دانشگاه های ما در رشته های هنری اولویت آموزشی ندارند؛ ضمن اینکه ما برای هیچ کدام از انجمن های هنری خود از ادبیات تا رشته های هنرهای سنتی و صنایع دستی ارزشی قائل نیستیم و به مسائل پیش پاافتاده پرداخته شده و متأسفانه همه چیز به رابطه تبدیل شده است، در حالی که باید شایستگی ها را در نظر گرفت. قرار نیست که من چون در هنر نقاشی قالی کار می کنم رئیس انجمن باشم! یادم است برای این مسئولیت انتخاب شدم اما استعفا دادم چون کار من نیست! من حاضر نیستم قلم خود را بگذارم و بروم، اما حاضرم ذهنیت و اندیشه های خودم را مطرح کنم و بدانم که اجرایی می شود.
پنجم. سیستم قالی ایرانی از پایین به بالا است یعنی از بافنده شروع می شود و تا رنگرز، طراح و نقاش بالا می آید. امروز شما کدام مجمع را سراغ دارید که دست یک بافنده مرد یا زن را بلند کرده و بگوید این شخص بافنده، قالی را بافته است و او را تشویق کنند و هدیه ای به او بدهند تا خواهر و برادر او هم به این هنر وارد شود؟! در حالی که اگر شما تمام انبارهای کرک و ابریشم را داشته باشید ولی یک بافنده هنرمند و شایسته نداشته باشید تا قالی را ببافد به چه درد میخورد؟!
ششم. چند بار دانشجویان را به گردش علمی بردند؟ من اکثر وقت ها که میخواهم کسی را راهنمایی کنم به آنها می گویم که به عالی قاپو و چهل ستون بروند؛ عالی قاپو و رنگ آمیزی های موجود در آن یک مکتب و سبک است. یا چند بار دانشجویان و هنرجویان را به کاخ گلستان برده اند؟ این مسئله به برگزاری گردش علمی از سوی دانشگاه ها و با حضور هنرمندان بااستعداد و آگاه نیاز دارد تا نتیجه مطلوب داشته باشد.
هفتم. باید کتاب ها و مجله های هنری مختلف جهان در اختیار هنرجویان قرار بگیرد و کتاب های ما نیز در دنیا دیده شود اما نه کتابی وارد می شود و نه کتاب های ما در مجامع دیگر ارائه می شود، در حالی که در دنیا رسم است که هر کتاب هنری که در هر مجمع علمی چاپ می شود آن مجمع یک جلد کتاب را به مجامع هنری کشورهای دیگری می فرستند که باهم تبادل هنری یا علمی دارند. اما ما چقدر این تبادل را داریم؟! حتی کتاب که اینجا چاپ می کنیم اگر شخص مؤلف به کشور دیگری بفرستد آنجا می ماند اما اگر نفرستد خیر. متأسفانه بسیاری از دانشگاه های ما حتی اشتراک مجله های فرهیخته مثل قالی در انگلیس و گره در ایتالیا را هم ندارند تا هنرجو مطالعه کند.
هشتم. ما باید «بانک اطلاعات نقشه های قالی دستباف» داشته باشیم، اما چون این بانک را نداریم امروز کشورهایی مانند هند و نپال و افغانستان و پاکستان و ترکیه از نقشه های ما استفاده می کنند و از ایران اسم هم نمی آورند در حالی که مثلا نقشه اصفهان ولی بافت چین است.
نهم. از دیگر مشکلات امروز قالی این است که قالی را به صورت تن آمار می دهند و می گویند اینقدر تن! حتی نمی گویند متر! در حالی که امروز قالی بافته می شود که یک متر از آن 200 میلیون تومان است یا یک قالی بافته می شود که هر متر آن 3 میلیون تومان است، اما این دو را روی هم جمع می کنند و به صورت کیلویی و تنی آمار ارائه کرده و می گویند امسال اینقدر کیلو قالی صادر کردیم! برای همین است که ما قبلاً سالیانه 450 میلیون دلار فرش صادر می کردیم ولی حالا به زیر 40 میلیون دلار رسیده است!
دهم. باید آدمهای شایسته ای بر مسند اداره امور مرتبط با قالی ایرانی قرار بگیرند که کارآمد بوده و دانش کار را داشته باشند یا لااقل مدیریت کار را بدانند و بدانند چه کاری را بکنند و چه کاری را انجام ندهند. جالب این است که اگر هنرمندان را به حال خود بگذارند کارشان را می کنند ولی وقتی آنها دخالت می کنند کار از اساس تغییر می کند و اشتباه انجام می شود، مثل این است که شما به یک کودک معنی لغتی را اشتباه یاد بدهی و معنی اشتباه در ذهن او می ماند ولی اگر چیزی به او نگویید خودش معنی لغت را جستجو کرده و پیدا می کند.
امروز در دنیا یک رنگ آبی کمرنگ و آبی پررنگ برای مصرف کننده مهم است، ولی متأسفانه آنطور که باید و شاید کاری نشده که ما بتوانیم قالی های موزه ای خود را در دنیا به نمایش بگذاریم و با موزه های دنیا تبادل نظر داشته باشیم. انگلیسی ها می گویند مردم ایران کسانی هستند که روی قالی راه می روند و شعر می گویند اما آیا الان این اتفاق افتاده یا می افتد؟ خیر باعث تأسف است و من هرچه بگویم حرف های نا شده ای است که به آنها نیاز داریم.
از تفاوت بین قالی اصفهان و تبریز بگویید. چرا قالی تبریز بیشتر در دنیا شناخته شده است؟
در ایران دو مکتب قالی به نامهای مکتب هرات و مکتب اصفهان وجود دارد و البته بین آنها مکتب قزوین هم دیده می شود که خیلی پررنگ نیست. اصفهان همیشه روی مکتب خود متعصب بوده و سعی کرده کلاس اصفهان خود را حفظ کند، ولی تبریز اینطور نیست و خود را درگیر سلیقه های دنیا و رشد کاذب کرده است. حدود 15 سال قبل با معاون وقت استاندار آذربایجان شرقی گفتگویی داشتم، او میگفت 19 و نیم درصد قالی ایرانی را زنان و مردان تبریز می بافند که کارشان قالیبافی است اما در اصفهان فقط خانم ها و آن هم در حاشیه زندگی قالی می بافند یعنی بافنده های قالی در اصفهان خیلی محدود هستند و قابل مقایسه با تبریز نیست و متأسفانه در کارشان هم تشویق هم نمی شوند.
براساس مقاله پیرامون اینکه قالی ایرانی قصه رنگ هاست، باید بدانید که وسعت بافت در تبریز زیاد است اما به مکتب هرات خیلی مقید نبوده اند و نه راه خود، بلکه راه سلیقه ها را رفتند. به هر جای دنیا هم که می روید اکثر افرادی که خرید و فروش فرش را برای تبریزی ها انجام می دهند ترک هستند و تعصب ترکی آنها باعث شده که بیشتر قالی تبریز را تشویق کنند و بفروشند. موضوع دیگر داشتن اطلاعات بروز در زمینه فرش و قالی است و به این موضوع توجهی نمی شود که تولید کنندگان اصفهانی در اتحادیه یا در دانشگاه ها کلاسهایی در این زمینه برگزار کنند و اینکه یک قالی را با چه نقش و رنگ و مرتبط با کدام سلیقه و رنگ بندی ببافند را آموزش دهند.
یک کار دیگر هم که تبریزی ها انجام داده اند و صحیح نیست و نمیتوان به آن قالی بافی گفت پرتره بافی و تابلو بافی ها بوده است، یعنی کاری را که یک پوستر می تواند انجام دهد آنها روی قالی انجام می دهند! ضمن اینکه کمتر قالی تبریز را می بینید که با ادبیات ایرانی توأم باشد در حالی که امروز اگر کسی یک قالی ببافد و معنای علمی و معنوی و کیفیت ادبی در آن وجود نداشته نباشد دنیا به آن نگاه نمی کند.
متأسفانه رابطه ادبی از قالی ما دور شده در صورتی که یکی از بخشهای قالی ایرانی ادبیات آن است همانطور که یکی از سبک های قالی ایرانی قالی های کتیبه دار، قالی های سجاده ای یا محرابی بوده و امروز از آنها فاصله گرفتیم، چون ما بانک اطلاعات قالی ایرانی نداشتیم و امروز حتی استادان این رشته هم نمی دانند که مثلاً ما چند نوع بته یا چند نوع لچک ترنج داریم؟! یا حد رنگ چقدر است؟ متأسفانه معنی رنگ به تولید کننده منتقل نشده و فقط از سلیقه یابی حرف می زنند در حالی که حتی دو خواهر برای خریدن دو روسری در یک مغازه، سلیقه های متفاوتی دارند!
ما باید از تمام پتانسیل نقشه های هنر قالیبافی خود استفاده کنیم تا در دنیا جایگاهی پیدا کنیم و بتوانیم سلیقه های همه مردم دنیا را اشباع کنیم، اما فعلاً این اتفاق نیفتاده است و به عقیده من یا دیر شده یا دارد دیر می شود. استادان ما یکی بعد از دیگری می میرند و نظیری هم نداشته اند که بجای آنها بنشیند و ما فقط حسرت می خوریم و برایشان تاج گل می فرستیم! در حالی که تاج گل آن است که مکتب این هنرمند را استفاده کنیم و از کارهای او حرف بزنیم. ما باید دنیایی که در هنر تعریف می کنیم را بهتر به آینده تحویل دهیم. اما امروز بسیاری از هنرمندان ما در حاشیه زندگی خود شغل دیگری دارند در صورتی که نباید اینطور باشد و کاملا در خدمت هنر باشند، اما متأسفانه این اتفاق نیفتاده است و همین مسئله هنرمند را از رسالت هنریش دور می کند.
رشته شما را باید نقاشی قالی بخوانیم؟
بله نقاشی قالی زبان خود را دارد و یک نقاش قالی باید مینیاتور بداند، طراحی و رنگ آمیزی قالی را بداند، آبستره، رنگ و روغن و آبرنگ بداند تا در کار خودش موفق باشد. من در تمام این 60 سال که کار می کنم نقاشی فرش انجام دادم، هیچ کاری به غیر از نقاشی فرش انجام ندادم و همه اش قلم و رنگ بوده و استعدادم بیشتر در رنگ شکوفا شده است، اگرچه طراحی هم می دانم ولی طراحی من نسبت به استادان بزرگی که بودند و هستند خیلی والا نیست.
در رنگ هم ادعایی ندارم ولی بنا به نظر کسانی که شایستگی دارند و می توانند قضاوت کنند در رنگ حرفهای تازه ای برای گفتن دارم و همیشه سعی می کنم در رنگ اتفاق های خوبی بیفتد. هر رنگی که در بازار وجود دارد رنگ فرش نیست ولی قالی ایرانی آنقدر تنوع رنگ دارد که ما می توانیم از آن رنگها هم استفاده کنیم، اما نمی خواهیم خودمان را هم دربست در خدمت سلیقه های مصرف کننده قرار دهیم و از همه پتانسیل های رنگ بندی ایرانی هم استفاده می کنیم تا بتوانیم در بازرگانی قالی حرف اول را بزنیم و حتی قالی های تجاری های ما هم بوی هنر بدهد؛ البته متأسفانه تاکنون این اتفاق نیفتاده و یکی از علت هایی که ما از سلیقه های دنیا عقب ماندیم این است که یک خط دور خودمان کشیده ایم و گفتیم همین است که هست، در صورتی که باید سلیقه های مردم دنیا را نیز در نظر بگیریم.
در آموزش بخل ندارید؟
من ادعایی ندارم اما کسی نبوده که سؤالی از من بپرسد و من در حدی که می دانستم به او جواب ندهم، ولی بچه های خودم به دلیل آموزش سینه به سینه ای که وجود داشت دقیقه به دقیقه دیده اند که من چه کار می کنم بنابراین کارهایی می دانند که امیدوارم بعد از خودم بتوانند و البته شایستگی هم دارند که نام نیکویی از خودشان بجا بگذارند.
چند فرزند دارید؟
سه پسر و یک دختر دارم؛ «مسعود» پسر بزرگم در رشته قالی در دانشگاه هنر تدریس می کند و امروز در نظارت فنی کارگاه خودمان فعالیت دارد، دخترم «مینا» لیسانس حقوق است و در کارگاهمان فعالیت دارد و پسر دیگرم «احسان» از دانشگاه هنر نجف آباد فارغ التحصیل شده و در کارگاه خودمان به نقشه های بافندگان نظارت دارد و پسر کوچکم «امیر» دکترای باستان شناسی است و در بیزینس و فروش دستبافته ها فعالیت می کند. هیچ کدام در کار بقیه دخالت نمی کنیم.
از نقش و تأثیرگذاری همسرتان بگویید.
شادمانه همسرم خانم «مریم هاشمیان» از همه بیشتر در زندگی ما نقش داشته و توانسته همه ما را تحمل و تشویق کند، چون همه کار و زندگی ما هنر است و عاشقانه و مهربانانه با هم زندگی و کار می کنیم. همسرم بافنده قالی است و سالها قبل به عنوان بافنده سال انتخاب شد. او از کودکی کار قالیبافی را انجام میداد ولی من تا بعد از ازدواج نمی دانستم. ما سال 58 ازدواج کردیم و حتی بافته های او را هم فروختیم و سرمایه ای برای ادامه زندگی هنری ما بود.
در نهایت، اینکه چه تعریفی از هنرمند دارید؟
هنرمند کسی است که نگاه او به اطرافش آگاهانه تر از دیگران است، برای همه صفت های آدم ها ارزش قائل است و فکر نمی کند که فقط او به دلیل هنرش از سایرین برتر است و بهتر از او نمی تواند باشد؛ البته من حرفه خودم را در سه بخش تمرین، تقلید و ابداع تقسیم می کنم. ضمن اینکه هنرمند باید صفات نیکو هم داشته باشد بخصوص اینکه یک هنرمند باید از بدخلقی دوری کند و تنگ نظر نباشد، همانطور که فردوسی فرموده است «همی نیکویی ماند و مردمی، جوانمردی و خوبی و خرمی». آدمی که راست میگوید باید بداند که اول به خودش راست گفته و بعد به دیگران و کسی که دروغ می گوید اول به خود و بعد به دیگران دروغ گفته است.
همچنین، باید این نکته توجه داشت که «در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی». خودمان را ارزان نفروشیم و بدانیم که حتماً بهتر از ما هستند و خواهند بود و دنیا رو به پیشرفت است و دنیایی که ما تحویل می گیریم را باید بهتر تحویل دهیم یعنی حتی فرزندان ما باید از ما بهتر باشند؛ ضمن اینکه هنرمند باید به خوبی از فرصت های خود استفاده کند تا بتواند تأثیرات هنری خود را در رسالت هنرمندانه به خود و جامعه به یادگار بگذارد.