تحلیلی بر ادعاهای کاوش در آبراهه های تخت جمشید
ایلنا/ براساس آخرین خبرهای بدست رسیده، تحلیلی بر ادعاهای کاوش در آبراهه های تخت جمشید صورت گرفت.
افشین یزدانی (دکتری باستان شناسی با تمرکز بر پژوهش های دوران هخامنشی) در یادداشتی به بررسی اظهارات و تحلیل های باستان شناس کاوشگر آبراهه های تخت جمشید در ارتباط با رخدادهای پایان دوران هخامنشی و ادعای کشف کاربری یکی از کاخ ها پرداخت.
چند سالی است که لایروبی کانال های دفع آب های سطحی تخت جمشید که در دوران باستان نقش اساسی در حفظ بناهای این مجموعه بی نظیر از سیلاب کوهستان مهر و هدایت آب های بام ها و فضاهای باز تختگاه را به بیرون برعهده داشتند، در حال انجام است. لایه های انباشت شده در این کانال ها اگر براساس اصول علمی مورد مستندنگاری و تحلیل داده قرار گیرند، می توانند اطلاعات ارزشمندی بویژه در بازه زمانی سالهای آخر دوران هخامنشی تا چندین سال پس از آتش سوزی و ویرانی بناهای تخت جمشید را در اختیار قرار دهند.
براساس مقاله تحلیلی بر ادعاهای کاوش در آبراهه های تخت جمشید باید بدانید که به دلیل همین درجه بالای اهمیت، تخلیه تمام آبراهه ها بجز برای مواردی که برای مهار آبهای سطحی یک ضرورت بشمار برود، به دلیل پیشرفت مستمر فناوری و افزایش توان باستان شناسان در کشف بیشترین اطلاعات از کمترین و ناچیزترین داده های باستانی توصیه نمی شود.
ادعای کشف اسکلت افرادی مرتبط با حمله مقدونی ها درون کانال های زیرزمینی تخت جمشید
با اظهار تأسف آنچه که در جریان سالانه تخلیه کانال ها با آن مواجه بوده ایم ضعف شدید در شناسایی و تحلیل کیفیت و تاریخ لایه های مختلف رسوبات و داده های درون آنها بوده که به خوبی در طرح فرضیه های بسیار خام و غیرحرفه ای و خارج از اصول روش پژوهش اما مهیج به جهت خبری و رسانه ای خود را نشان می دهد.
براساس مقاله تحلیلی بر ادعاهای کاوش در آبراهه های تخت جمشید باید بدانید که در تابستان سال گذشته و زمانی که مدیر مجموعه میراث جهانی تخت جمشید به دلیل انجام تخلف های مکرر و نقض ضوابط حفاظتی مورد نقد جدی قرار گرفته بود، سرپرست کاوش با نشر خبر کشف افزون بر 10 اسکلت باستانی در آبراهه ها و طرح ادعای تعلق شماری از آنها به دوران حمله اسکندر و سربازان هخامنشی کشته شده توسط مهاجمان مقدونی یک طوفان خبری پر سر و صدا برپا کرد درحالیکه کمترین مطالعات باستان شناسی و مستندنگاری در مورد لایه نگاری، تاریخ گذاری و تحلیل وضعیت و کیفیت آشفته استخوان های کشف شده، انجام نشده بود و تنها ملاک کاوشگر کشف شماری از آنها در لایه های زیرین و ارتفاع دو و نیم متری از کف کانال بود.
روشن و واضح است که پیش از طرح یک فرضیه بزرگ چون ارتباط استخوان های آشفته درون کانال ها به یک موضوع و رخداد تاریخی خاص ضرورت دارد تا بسیاری از پرسش های اولیه در زمینه، کیفیت رسوب گذاری در کانال ها، تاریخ دفن، دلیل مرگ، الگوی پراکنش یافته ها، علت جدا بودن اندام های مختلف و ده ها پرسش ریز و درشت دیگر طرح و در قالب بررسی دقیق داده ها و استخراج حداکثر اطلاعات ممکن با طرح فرضیه هایی چون مرگ بر اثر بیماری، جنگ و نبرد و دفن به دلیل هایی چون سر به نیست کردن یا تدفین یا دلایل دیگر در عمق کانال ها برای دستیابی به بهترین پاسخ مورد راستی آزمایی و سنجش قرار گیرند.
کیفیت قطعه قطعه شده اجزای اسکلت های درون آبراهه ها، کشف آنها در لایه های بالاتر از دو نیم مترار کف کانال و کشف در لایه های مختلف رسوبات که امکان همزمانی دفن آنها را در آبراهه ها ناممکن میسازد، همچنین عدم شناسایی هرگونه آثاری از یافته های مرتبط با سلاح و جنگ افزار و بقایای پوشاک برای تمامی اسکلت های یافت شده کارشناسان آگاه را بر این فرض قوی رسانده است که انتساب اسکلت ها به دوران تسخیر تخت جمشید از سوی کاوشگر تا حد زیادی ناممکن و بیشتر یک نوع تصور ذهنی با هدف بازار گرمی برای ارائه نتایج تخلیه آبراهه ها با اهداف مشخص است.
درحالیکه کاوش در محوطه ای به اهمیت تخت جمشید در بررسی داده ها و مستندنگاری لایه های باستانی و طرح فرضیات بایستی با دقت و وسواس بسیار صورت گیرد، اظهارات سرپرست کاوش در انتساب تاریخ دفن اسکلت ها از دوران هخامنشی تا احتمال تعلق آنها به دوره های متأخر اسلامی یعنی یک فاصله زمانی بیش از 2000ساله نشان می دهد که تا چه اندازه کاوش آبراهه های تخت جمشید از بابت لایه نگاری، تاریخ گذاری نسبی، رعایت استانداردهای علمی در تعیین تاریخ و استخراج اطلاعات از داده های باستانی و طرح فرضیات پژوهشی و علمی دچار ضعف و مشکل جدی بوده است.
اینکه تاکنون در هیچ یک از تالارهای بزرگ آپادانا یا بقایای اتاق های تودرتو و مملو از اشیای خزانه شاهی و همچنین در هیچ یک از ساختمان های مرتبط با نگهبانان و محل سربازخانه و برج و بارو که بلافاصله پس از غارت دچار آتش سوزی و ویرانی گشتند حتی یک اسکلت از سربازان هخامنشی یا مقدونی کشف و مشاهده نشده، باستان شناسان و تاریخ نگاران را به این نکته مهم تاریخی هدایت کرده که تسخیر و تخریب تختگاه بدون حضور و مواجه با مدافعان و سربازان پارسی و مقدونی رخ داده است.
با اظهار تأسف باید گفت هنگامی که سرپرستی کاوش در یکی از حساس ترین بخش های تخت جمشید، فرد محورانه توسط یک باستان شناس دوران ساسانی و بدون حضور گروهی از باستان شناسان و متخصصان آگاه و خبره در زمینه پژوهش های هخامنشی برای چندین سال پیاپی به اجرا درآید تعجبی هم ندارد که سرپرست در اظهارات و تحلیل ها و حتی بازخوانی منابع گرفتار اشکالات بسیار و سردرگمی گردد.
ادعای رمزگشایی از کارکرد یکی از کاخ های ویران شده تخت جمشید
تابستان امسال نیز همراه بود با اظهار ادعای رمزگشایی از کارکرد یکی از کاخ های تخت جمشید آن هم در نتیجه ی لایروبی در کانال های زیرزمینی و برخورد با شماری از قطعات سنگی افتاده یا انداخته شده درون آبراهه ها و بخشی از متن یک سنگ نوشته که حتی یک واژه از آن نیز خوانده نشده و حتی اگر تعلق آن به کاخ اردشیر اول یا کاخ H نیز اثبات گردد بازهم بنابر شناختی که از متن و مفاهیم کامل سنگ نوشته های تخت جمشید داریم قریب به یقین هیچ اتفاق خاصی که به عنوان رمزگشایی و کشف کارکرد یک کاخ باشد، رخ نخواهد داد.
اینکه کاوشگر ادعا کند که اگر بخش های بیشتری از کتیبه نمای پلکان این کاخ را در کاوش های سال آینده بیاید «بنا بر فرمول کتیبه نویسی که شاه بعد از ستایش اهورمزدا و معرفی خود بیان می کند که چه کرده و این بنا را به چه منظور ساخته کاربری و چرایی بنا روشن می شود» را جدای از توجیه برای فصل های دیگر کاوش، حداکثر باید یک نوع خوش بینی و تصور مبتنی بر ساده انگاری غیرواقع تلقی نمود، چرا که در هیچ یک از متن های کامل سنگ نوشته های بناهای تخت جمشید اشاره ای به کاربری ساختمان ها نشده و در بهترین حالت برای توصیف بناها از واژگانی چون هدیش یا تچر، سرای، و مانند آن نام برده شده است که مفاهیم آنها نیز بدرستی شناخته نشده و باستان شناسان به ناچار به کمک شواهد دیگر ازجمله کیفیت نقشه و پلان کاخ ها، نقش های واقع بر جرزهای دو سوی درگاه ها و نقش برجسته های نما و دو سوی راهروی پلکان کاخ ها به یک جمع بندی کلی که قطعیت نیز ندارد در مورد کاربری کاخ های تخت جمشید دست یافته اند.
برای کاخ مورد بحث در گوشه جنوب غربی تختگاه با نمایی خیره کننده از دشت نیز براساس پژوهش های یک سده اخیر و دو سند متنی کشف شده می دانیم که ساخت این بنا توسط خشایارشاه آغاز و در زمان بر تخت نشینی 41ساله فرزندش اردشیر از 465 تا 424 پیش از میلاد به پایان رسیده است. بررسی بقایا و تحلیل صحنه های موجود بر نمای پلکان کاخ که قطعات بسیاری از آن به صورت خرد و شکسته شده، کشف و مورد بازسازی قرار گرفته قوی ترین فرضیه را برای کاربری کاخ H، محلی برای پذیرایی و برگزاری ضیافت شاهانه از نمایندگان و اقوام ملت های شاهنشاهی توسط اردشیر پیشنهاد می دهد.
خوانش نادرست منابع و ادعای کشف شواهدی از زد و خورد در بالای تختگاه و سقوط یک اسب بر پای دیواره بر اثر آن طرح ادعای دیگری از سوی کاوشگر آبراهه های تخت جمشید به وضوح نشانگر خوانش نادرست و گمراه کننده از شواهد کاوش های پیشین و تلاشی عامدانه برای تقویت فرضیه ناپخته و مسأله دار سال گذشته وی مبنی بر کشف اسکلت های مرتبط با زد و خوردهای زمان حمله اسکندر است.
موضوعی است که از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. باستان شناسان و مهندسان بنامی پیش از این به دقت به این موضوع پرداخته اند که یکی از آنها بانویی ایتالیایی به نام «آن بریت تیلیا» است. این باستان شناس در پی کاوش هایی که در سال 1969 میلادی در پای دیواره ی تختگاه تخت جمشید و پای بنای H انجام داد با حجم آوار زیادی از کاخ مربوطه مواجه گردید. کشف قطعاتی از ظرف های سفالی حاوی رنگ حتی باستان شناس ایتالیایی را به سوی این فرضیه نیز سوق داد که ممکن است ویرانی بر اثر یک رخداد ناگهانی چون زلزله و درست در زمانی باشد که هنرمندان و معماران در آرامش کامل در حال رنگ آمیزی بخش هایی از کاخ بوده اند.
هر چند پس از تحلیل دقیق داده ها و تکمیل کاوش ها وی به این فرضیه قوی سوق داده شد که کاخ اردشیر نخست، در دوران هخامنشی یا اواخر آن بر اثر یک آتش سوزی شدید ویران گشته موجب سقوط بخش هایی از ستون ها، دیوارها و البته جان پناه لبه دیواره به پایین شده است.
خانم تیلیا در پایان کاوش و زیر حجم بالای آوار ناشی از سقوط قطعات، اسکلت اسبی با فاصله قابل توجه 7 متری از دیواره تختگاه را کشف نمود که درست بر بستر سنگی و کف دوران هخامنشی قرار گرفته بود. شرایط قرارگیری و موقعیت این اسکلت بدون هیچ نشانه ای از ابزار جنگی یا سوار بگونه ای است که باستان شناس ایتالیایی حتی به ذهنش خطور نیز نمی کند که ممکن است این اسکلت بتواند مربوط به اسبی باشد که از بالای تختگاه به پایین سقوط کرده باشد چه برسد به اینکه این اسب را شاهدی بر زد و خورد میان سربازان مقدونی و هخامنشی در بالای تختگاه و سپس سقوط آن در اثر این جنگ و گریز و نبرد بداند.
با این وجود مایه تعجب و تحیر است که بر چه اساسی کاوشگر آبراهه ها ادعا می کند که در کاوش های گذشته نشانه ها حاکی از افتادن یک اسب از بالای تختگاه آن هم به دلیل زد و خورد و درگیری است! حال آن که براساس بررسی کیفیت و وضعیت لایه نگاری و مواد و مصالح می تواند این فرض مطرح شود که اسکلت حیوان پای تختگاه به اسبی تعلق داشته که بر اثر برخورد قطعات در همان مراحل اولیه ویرانی و آتش سوزی کاخ، جان سپرده یا ممکن است به دلایل دیگر پیش از ویرانی کاخ در آن سال های پر آشوب تسخیر تختگاه توسط مقدونی ها تلف شده و سپس در زیر آوار کاخ مدفون گشته است.