روایت هومن بهمنش از جادوی سینما در کودکیش + عکس
هومن بهمنش با انتشار این عکس نوشت:«کودک که بودم با بچه محل هایمان بازی های عجیب و غریبی ابداع میکردیم و هر روز صبح تا شب زیر آفتاب و بارانِ شمال ،آفتاب سوخته و خیسِ آب بدور از غم دنیا جولان میدادیم .
از معدود دفعاتی که بیرون رفتن با مادرم را به بازیهای جذاب کودکانه ترجیح دادم برای دقایقی یک چیز حیرت انگیز هوش و حواسم را مال خود کرد.
تعداد زیادی از مردم در گوشه ای از خیابان به دور شخصی حلقه زده بودند و او را نگاه میکردند که روی ریل و دالی در حال تماشا در دریچه ی یک دوربین غول پیکر بود .تصویری از پای یک دختر بچه ،مادرش و یک چتر رنگی بسته شده در کنار پایشان که دوربین وفیلمبردارو مادر و دختر و چتر با هم حرکت میکردند.فُرم بدن آن شخص پشت دوربین به گونه ای بود و دقتی داشت که احساس میکردی که از دریچه کوچکی از این جهان ،جهانی موازی یا دنیایی دیگر را میبیند و هیچ یک از افراد پیرامون او ،آن چیزی را که او میبیند هرگز نمیبینند...!!!
چشمش را از روی دریچه دوربین برداشت و سرش را بالا آورد انگار سرش را برای مدت زیادی زیر آب کرده بود و حالا برای نفس گرفتن دوباره به بیرون از آب آمده .صورت جذابش حالا بهتر دیده میشد ، حال عجیبی داشت ،حیرت زده ی خلق تصویر خود بود! به چپ و راست نگاهی انداخت و بواسطه اینکه برای فیلمبرداری این تصویر خم شده بود و هم قد من روی کفه دستگاه دالی اش زانو زده بود ناگهان چشمش به نگاه از حدقه بیرون زده ام افتاد و برای تقسیم لذت تولید تصویرش به پشت ویزور دعوتم کرد.من هم مسخ شده در کسری از ثانیه خودم را به کنارش رساندم و کمکم کرد که داخل ویزور را ببینم...
نمیدانم چرا اینکار را با من کرد ولی فکر میکنم از آن لحظه به بعد بود که
مسحور چیزی شدم که برای همیشه روزگارم را تغییر داد.
امشب در بین گیجی و درماندگی ویروس کرونا به این عکس برخورد کردم و یاد دختری افتادم که چند سال پیش سر صحنه فیلمی نگاه متعجب و مسحورش نگاهم را دزدید همان قدر مسخ و شیدا مثل آنروزِ خودم
نمیدانم که چرا او را ! صدایش کردم برای دیدن دریچه دوربین .او هم از خدا خواسته در کسری از ثانیه جهید روی پای من و چشمانش را بسیار درست روی ویزور قرار داد .درست مثل من چیزی را دید که شاید تا به امروز از نگاهش کوتاه نیامده باشد.
.
در تمام این سالها که زمان بی رحمانه سن ما را به عددهای بزرگ تر هل میدهد ، دوربین سینما تنها دریچه این دنیاست که میتواند زمان را به عقب برگرداند و تو را به دنیای خیالِ کودکیهایت ببرد.
نگاه از دریچه ی حقیر ِجهان بزرگسالی به دنیای حیرت انگیز خیال و آرزوهای کودکی
این جادوی سینماست...»