روایت آهنگران از لحظات ناب پدر و دختری + عکس

محمدعلی آهنگران با انتشار این عکس نوشت: - بهم میگه بابا میشه نری؟ - میگم بابا فدات شم باید برم کار دارم ...

میگه بابا اگه من دلم برات تنگ شد اون وقت چیکار کنم؟

میگم بابا زود میام دوباره زود میای تو بغلم

میگه بابا اگه بیستا بوست کنم راضی میشی که نری؟...

می مونم چی جوابش بدم. چی بگم وقتی داره دلبری می کنه؟ چی کار کنم وقتی دختره و دخترا هم بابایین

نمیدونم قصه رقیه دختر امام حسین راسته یا دروغه ، خدا کنه دروغ باشه خدا کنه همه این ماجرا یه تراژدی و یه افسانه تلخ باشه.

ولی وای اگه راست باشه... وای

بهونه بابارو بگیری ؛ دلت براش تنگ شده باشه ؛ براش گریه کنی ؛ بعد کلی گریه ...

یه طشت بزارن جلوت که سر بابات با چشمهای نیمه باز نگاهت کنه ... وای ... وای

من تحقیق تاریخی و علمی نکردم که آیا وجود دختری از امام حسین به نام رقیه سند تاریخی محکمی دارد با نه.. آیا اساسا ماجرای خرابه و دختر سه ساله واقعی است یا ساخته و پرداخته ذهن اهل منبر و . مداحی. برخی می گویند مستند تاریخی دارد و برخی نظیر مرحوم شهید مطهری معتقدند ندارد و نبوده.

اما درک و اعتقاد من به وجود این دختر سه ساله از جنس و رنگ دیگری است. چون اساسا فهم حقیقت این دختر سه ساله و درک مصیبتی که بر او رفته فرای عقل و نقل است. آنچه باعث شده به وجود او ایمان پیدا کنم اثر پر رنگی است که در همه زندگی از او دیده ام. شبهایی که با هم نجوا کرده ایم. روزهایی که کنارم نشسته و به صورتم لبخند زده. لحظاتی که آشفتگی گیسوانش را در دستان باد حس کرده ام. آن هنگام که با خنده ام خندیده و با گریه ام گریسته است.

شب شهادت او. شب توسل به دامن آن دختر بیگناه است. شبی که علم و نقل و فلسفه و تاریخ را به کناری می نهم و چشم در چشمانش خیره می شوم و از او میخوام که من را ، خانواده ام را، دخترم را و همه دختران این سرزمین را محافظت کند. دختری که هنوز صدای ناله هایش و بابا گفتن هایش و اینکه بابا کی محاسنت را به خون رنگین کرده در گوش تاریخ می پیچد

شما هم رای بدهید
رزرو آنلاین اقامتگاه
تور ها
فلای تودی

درباره نویسنده

بیشتر بخوانید

روایت خانم مجری از پدر جانبازش + عکس

همگردی چهره ، پنج شنبه 14 فروردین 1399

مژده خنجری با انتشار این عکس نوشت: از روزی که به یاد دارم، تو را روی ویلچری دیدم که با دستانت آن را به حرکت در می آوردی.. و من با قامت کوچک پشت سرت راه میرفتم و تلاش میکردم تو را در سریع تر حرکت کردن کمک کنم!

نظرت چیه
1 دیدگاه و 0 رای ثبت شده است .
مرتب سازی :
    • 5 مهر 1399

    شما تحقیق نکردی ولی بارگاه مقدسش در جوار عمه عزیزش که هست هنوز آن طفل 3 ساله از پدرش دوره