راهیان نور | سفر به سرزمین فرشتگان آسمانی
زمستان کوله بارش را می بندد تا بهار به میهمانیمان آید. ما نیز مشغول بستن بار هستیم. نه این که میهمانی جایگزینمان شود، بلکه خود راهی سرزمینی گرم هستیم. بهشتی بر روی زمین، میعادگاه عشق، نبردگاه هشت سال دفاع از خاک و ناموس. آن هم به چه پاداشی، تنها رضایت خدا که بزرگترین پاداش هاست. رفتن به سرزمین عشاق، همتی مردانه می خواهد. باید بند پوتین ها را محکم بست و همگام با اردوهای راهیان نور و کاروان ها راهی سفر شد. برنامه های رسمی اردوهای راهیان نور از اسفندماه آغاز شده و تا اواسط فروردین ادامه دارد. البته این برنامه برای مناطق جنوبی است که گرما امان زائرین را می گیرد. سفر به مناطق غربی از اردیبهشت ماه آغاز می شود، یعنی همان وقت که برف ها جاری می شوند و زمین سبزینه به تن می پوشد. کاروان راهیان نور، با همت نیروی مقاومت بسیج و ستاد مرکزی راهیان نور کشور، به دل میعادگاه شهدا می رود. گرچه اغلب این کاروان ها را ارگان و مراکز دولتی آماده می کند، اما آرزوی بازدید مانند آتش گداخته سینه هر ایرانی را آکنده است. از میان همه زائران، تنها ده درصد آن ها، بی هیچ نگاهی به کاروان راهیان نور که جایی برایشان در نظر گرفته باشد، خود کوله بار بر دوش گرفته و متفرقه سفر را پیگیری می کنند. وارد سرزمین که می شوی، حسی غریب تو را به سال های نه چندان دور می برد. سال هایی که پدران و برادرنمان دستادست یکدیگر دیواری نفوذ ناپذیر سر را دشمن کشیدند. صدای سوت خمپاره و نفیر گلوله سربی لحظه ای قصد جانت کرده باشد، الا ای دل غافل که چه سربلند سینه به همین گلوله ها سپردند که مبادا گلوله ای از خاک وطن بگذرد و شرف ایرانی خدشه ای بردارد. با مجله همگردی همراه باشید تا اطلاعاتی از ستاد مرکزی راهیان نور کشور و اردوهای راهیان نور بدست آوریم.
ستادی برای حفظ ارزش ها
ستاد مرکزی راهیان نور کشور در تهران مستقر بوده و کارش هماهنگی، بیمه و اسکان زائران است. این ستاد زیر نظر بنیاد حفظ آثار و ارزش های امام (ره) فعالیت می کند. راوی را ستاد به محل اعزام می کند که اینجا منطقه شلمچه است. آن سو محل عملیات غرورآفرین مرصاد بود و ان طرف تر، رزمندگان به آب می زدند برای رسیدن به جزیره مجنون. نگاهی به اطراف خود می اندازم. تانکی دود زده با زنجیرهای پاره پاره لبه خاک ریز از کار افتاده است. می شود به درونش رفت و سرک کشید. پوکه های فراوانی در آن یافت می شود. لوله تانک، آسمان را نشانه رفته و چند قدمی از نوار مرزی وارد ایران شده است. سنگرهای نیم سوخته، یادآور بدن های نیمه جان فرزندان انقلاب است. انواع ترکش های موشک و بمب و خمپاره در سنگرها دیده می شود. ترکش هایی که بسیاری از سربازان ایرانی را در خون غلتانده است.
لحظاتی با جنگ
شب هنگام است. گهگاهی گلوله ای نعره می کشد و سوی ایران می شتابد. خط آتش از سوی عراق تا خاکریز ایران دنبال می شود. منوری آسمان را می شکافد تا شب چوپانان روز شود. هنوز تاریکی، خود را باز نیافته است که گلوله های فراوان به هر سو شلیک می شود. من و دیگر همراهان سرمان را می دزدیم. قلبم تند و پرصدا می تپد، گویی می خواهد از دهانم بیرون بجهد. نفسمان را حبس کرده ایم، مبادا صدای نفس هایمان سکوت شب را بشکند و باز دیگر باران گلوله برسرمان ببارد. انفجاری مهیب، وادار به خیزمان می کند. خاک و شن ریزه به هوا بلند شده و روی تنمان می ریزد. سر بلند می کنم. پرده نقره ای پیش رویم است. بسیجیان یک به یک از زیر قرآن می گذرند. صدای آواز خوشی آرامش را به دنبال پی و جانم باز می ریزد. خنده بر لبان مردان روی پرده همیشگی است. گویی به میهمانی خدا می شتابند.