نوروز کهن و آریایی | عید نوروز قدیمی ترین جشن باستانی
نوروز جشنی است باستانی که پیشینه ای بسیار بلند دارد. عید نوروز نه تنها در فرهنگ و تاریخ ما و نزد ملل و کشورهای همسایه و هم ریشه ما پرسابقه ترین جشن است، بلکه در جهان نیز اگر بی نظیر نباشد کم نظیر است. جشن نوروز در زمان جمشید سر سلسله پیشدادیان، بنیان یافته است. آنچه که تاریخچه جشن نوروز را جاودانه ساخته بیش از همه منطق اجتماعی و طبیعی نوروز است که با آن سال خورشیدی پس از سردی و رکورد زمستان شروع شده و فصل کار و کوشش با آن و با طلوع فصل بهار آغاز می گردد. رسم دیگر عید نوروز در ایران، رسم هفت سین است. از قدیم عدد هفت عدد نیک و در پاره ای موارد حتی عدد مقدس محسوب می شده است. به این تعداد، خوردنی در سفره ای قرار داده می شد که با حرف سین شروع می شود. (سیر و سرکه و سمنو و سماق و سنجد و سیب و سبزه) به هر روی نوروز جشن خوشی و امید، جشن آغاز بهار و سال نو و جشن یادبود رسم و رواج سنت های پسندیده ملی سرزمینمان است. نام نوروز در اوستا نیامده است. اما در نوشته های پهلوی یا فارسی میانه زرتشتی، چندبار به نام نوروز برمی خوریم. یکی از این متون از قدیمی ترین نوشته های پهلوی یعنی زند یا تفسیر و گزارش اوستاست. بنابراین احتمالا قدیمی ترین جایی که نام نوروز را می بینیم، نیرنگستان است، اما نه به زبان اوستایی بلکه به فارسی میانه. اما بی درنگ باید افزود که در این اشاره کوتاه به پیدایش جشن نوروز، باز منظور از عید نوروز، روز خرداد از ماه فروردین است و نه روز اورمزد از ماه فروردین یا یکمین روز سال. خردادروز و فروردین ماه را نوروز بزرگ می نامند و باز همین نوروز بزرگ است که در دیگر آثار پهلوی هم از آن ذکری است، از آن جمله در بندهش و گزیده های زادسپرم و رساله کوتاه "ماه فروردین روز خرداد" فهرست بلندی از حوادث خجسته، با ارزش کیهانی که در این روز واقع شده و واقع خواهد شد، برمی شمارد و از بنیانگذاری عید نوروز در ایران و روزگار جمشید نیز سخن می گوید. پس با ما در مجله همگردی همراه باشید.
پیدایش جشن نوروز
اشارات به عید نوروز در ایران و پیدایش جشن نوروز در متون کهن کوتاه است، اغلب وجه و جنبه دینی دارد و در آن ها خبری از تفاصیلی نیست که به آداب و رسوم این جشن بازگردد. بیشترین آگاهی ما در این باره و درباره دیگر جشن های ایرانی از آثار عربی و فارسی دری به دست می آید. به بیان دیگر، آثار دینی زرتشتی کمتر به پیدایش جشن نوروز می پردازد و اگر در آن ها اشاره به عید نوروز می شود، اغلب منظور از آن، روز خرداد از ماه فروردین است و نوروز بزرگ، روز اورمزد از ماه فروردین یعنی یکمین روز سال وجهی دیگر دارد که عرض خواهد کرد. از این نظرگاه، نوروز در تقابل با گاهنبار قرار می گیرد، نام شش گاهنبار در اوستا بارها می آید و در نیایش های دیگری که به زبان دیگری جز زبان اوستایی است هم باز تکرار می شود. در گاهنبار موبد نیایشی را به نام آفرینگان گاهنبار (خرده اوستا) می خواند که به همین مراسم اختصاص دارد. افزون بر مشارکت جستن موبدان در برگزاری مراسم گاهنبارها، گاهنبار موقوفه دارد و هر خانه آن را در نسل های پیاپی برگزار می کند با تشریفات رسمی. چنین است که گاهنبار را باید نخست دارای ارزش و وجه دینی دانست. دیگر آن که به موجب همین خصیصه دینی باید بر مکرر آمدن نام هر شش گاهنبار در کتاب های قدیمی زرتشتی تاکید کرد. همه این ها بر درستی این فرضیه گواهی می دهد که برگزاری گاهنبارها در نزد آن گروه از نیاکان ما که در اواخر هزاره دوم و آغاز هزاره یکم قب از میلاد مسیح به این سرزمین مهاجرت کرده اند، مرسوم بوده است و یا بهر کم از همان فرهنگ ها و باورهای ایشان ریشه می گیرد. این مراسم سپس رسمیت خود را در جامعه زرتشتی در طی تاریخ نگاه داشته است. این مهاجران بیشتر بر اقتصاد شبانی متکی بوده ضمن ستایش و تحسین کشاورزی، اقتصاد شبانی بر فرهنگ آنان سایه می افکند. در نام گاهنبارها نیز آثاری از اقتصاد شبانی دیده می شود.
عید نوروز در ایران
آن گروه از نیاکان ما که پیش از هزاره یکم قبل از میلاد در این خطه می زیستند، برای ما نه زبان خود را به یادگار نهانده و نه نوشته ای از فرهنگ دیرینه و ناشناخته آن ها در دست است. اما با جستجو و کندوکاو بیشتر می توان بقایای بسیاری را از فرهنگ ها و سنت های آن دوران عتیق و گمشده بازیافت. ابزارهایی در راه این کاوش در دست است. یکی از آن ها آثار باستانی و یافته های باستان شناسان هست و دیگری آثار مکتوب و سنت های همسایگان در آن روزگاران. یکی دیگر آداب و رسوم و آیین ها و بقایای فرهنگی زنده و معاصر ماست که بازمانده است از دوران های قدیم. داستان ها و قصه ها و روایت های سنتی هم در این جستجو گاهی راهگشا و سودمند بوده تا جایی که به نوروز و سلسله جشن های نوروزی باز می گردد، چندین گونه نشانه در دست است که بر مبنای آن ها باید این جشن ها را بومی در این خطه از جهان دانست با پیشینه ای چند هزار ساله، چنین جشنی با اساطیر و باورها و مراسم خاص خود در سراسر منطقه غرب آسیا و جز آن، دیر زمانی برگزار می شده و هنوز هم آثاری از چنین آیین های مشترکی را در فرهنگ های بازمانده از آن ملل باستانی می توان دید. دلایل چندی را می توان بازیافت که در آغاز به صورتی طبیعی و خود به خود و سپس دانسته و آگاهانه التقاطی میان فرهنگ و آداب و رسوم مهاجران آریایی و ساکنان بومی در نجد ایران در هزاره یکم پیش از میلاد مسیح صورت گرفته است. پیدایش جشن نوروز ما بازمانده چنین التقاط و تلفیقی است که در راه رسیدن به وحدتی ملی و آشتی میان فرهنگ های گوناگون صورت بسته است.
ریشه شناسی پیدایش جشن نوروز
نیامدن نام نوروز و جشن های حلقه نوروزی، خلاف نام گاهنبارها در اوستا و اشارات مختصر و با ویژگی هایی که از آن سخن رفت به نوروز، در حقیقت وجه منفی در اثبات این فرضیه است. اما از سوی دیگر دلایلی مثبت را در این باب می شود برشمرد. یکی اینکه اسناد و مدارک بین النهرینی از جشن هایی یا جشنی سخن می گوید که با عید نوروز در ایران همخوانی و هماهنگی دارد. از سوی دیگر از برگزاری عید نوروز در تخت جمشید و مشارکت ملل تابع شاهنشاهی کهن ایران یاد شده و نقوش سنگی هخامنشی بر آن گواهی می دهد. دیگر اینکه نشان ها و مفاهیمی با وجه و رنگ اساطیری که در قصه های قدیمی یا در آیین های کهن بازمانده است، فرضیه ای کلی را درباره پیدایش جشن نوروز توجیه می کند و توضیح می دهد، نخست، منظور از نوروز در نوشته های پهلوی بیشتر روز خرداد از ماه فروردین است و نه روز هرمزد از ماه فروردین، نکته های دیگری را باید بیفزایم، در سنت زنده زرتشتی که تا حدود سال های 1330 خورشیدی و 1950 میلادی بهتر برجای مانده بود. بنابر تقویمی قدیمی که در آن کبیسه را محاسبه نمی کردند، نوروز دیگری را هم می گرفتند. این نوروز دوم به تابستان می افتاد و نخستین روز آن را " اورمزد روز مردگان" می گفتند، در برابر نوروز بهاری که به آن "سال نو" می گفتند. در " اورمزد روز مردگان" جز برگزاری مراسم برای درگذشتگان و آتش افروختن بربام خانه و خواندن فروردین یشت، رفتن به دادگاه یا دخمه و آرامگاه بخشی از سنت بود البته مراسمی برای زندگان هم به دنبال آن اجرا می شد. فرودین یشت اوستای ویژه فروهرهای درگذشتگان است و نام دیگر این یشت فروشی است. به قول شادروان موبد رستم شهزادی، اوستای خاص روز اورمزد و ماه فروردین، یعنی نوروز و «سال نو» هم «فروشی» و فروردین یشت است. خواندن این یشت در روز اورمزد و ماه فروردین با نام «اورمزد روز مردگان» و «نوروز مردگان» هماهنگی دارد و نیز با رسم رفتن به مزاردرگذشتگان و «زیارت اهل قبور» در روز اول عید یا شب جمعه آخر سال. در متون کهن، در بندهش و گزیده های زادسپرم، تازش اهریمن و دیوان بر آفرینش کیومرث، یعنی «انسان قدیم»، به تصریح کتاب روایت پهلوی، در روز هرمزد و ماه فروردین روی داد. در متون پس از اسلام، درگذشت کیومرث یا فرزند کیومرث با سوگواری بزرگی وصف شده که به سوگ و مرگ و آداب آن به صورت کلی بازمی گردد. این قول ها و رسم ها پیوند کهن و دیرینه سال روز هرمزد از ماه فروردین را با بزرگداری فروهرها و حرمت به درگذشتگان تاکید می کند.
رسم و آیین های عید نوروز
رسم و آیین دیگری که به ویژه برسنت دیرپای پیوند عید نوروز با با بزرگداشت و حرمت درگذشتگان مهر تایید می زند، قرار داشتن گاهنبار ششم است در آخر ماه اسفند. ده روز پایان سال را در سنت قدیم، ده روز «فروردیان» می گفتند و «فرورد» که در نام ماه فروردین هم هست، صورت فارسی قدیم از همان واژه ای است که که با شکل «فروهر» و «فروشی» بیشتر آشناست و در نهایت، اشاره دارد به روان رفتگان و درگذشتگان. در ده زوز فروردیان، در دو پنج روز، یا «پنجه» یکی پنجه کوچک و دیگری پنجه بزرگ، برای درگذشتگان مراسم دینی برپا می شود. پنج روز آخر سال یا پنجه دزدیده و خمسه مسترقهرمان برگزاری گاهنبار هَمَسپَدمَیدیَم است که به پاس آفرینش «مردم»، یعنی انسان، و بزرگداری آدمی برگزار می شود. پس ناگزیر فانی و گذران بودن وجودِ «مرگمند» آدمی و مرگ رفتگان خاندان ها مدار اصلی در مراسم و آداب آن است. دو سنت و رسم بیگانه، با دقت و سنجیدگی تمام تلفیق شده است. خاندان شاهی هخامنشی و قبائل و کسان وابسته به آنان در کوشش و برنامه ریزی دقیق و سنجیده، آیین های سنتی خاندان های آریایی و اقوام خود را با سنتی دیگر تلفیق کرده و با این تلفیق، بزرگداشت درگذشتگان خاندان های فرمانروا با رسم ها و سوگواری های مردم بومی وساکنان قدیمی این سرزمین ها وحدت و هماهنگی می یافته است. بنابراین فرض، در تخت جمشید، همان خاندان های مهاجر و سلطنتی مراسم سنتی خود را به همان طرز دیرین هند و اروپایی برگزار می کردند. در کنار آن، دیگر مردمان نیز سوگواری های آیینی و رسم های خود را برپا می داشتند. این آیین ها قبل از جشن نوروز زندگان و نوروز ملی و همگانی اقوام و ملل گوناگون بوده است.
جشن ها و آداب نوروزی
این توجیه می تواند چگونگی جایگزینی ششمین گاهنبار را در حلقه جشن ها و آداب و پیدایش جشن نوروز بیان کند. در ایین صورت، هنگام جشن آفرینش انسان و بنابراین، زان تقویمی برگزاری مراسم بزرگداری کیومرث یعنی «زندگی میرا»، در حلقه جشن ها و آداب نوروزی معین می گردد و این دو سنت بیگانه با هم جفت و جور می شوند. گاهنبار به جامعه شبانی تعلق داشته است. این جامعه سخت تاکید می کند که خاستگاه اصلی او «ایرانویج» است و در ایرانویج، بنا بر فر گرد یکم وندیداد دو ماه تابستان بوده است و ده ماه زمستان. حال آن که حلقه پیدایش جشن نوروز در سرزمینی با همین عرض جغرافیایی، یعنی با داشتن چهار فصل سال به همین شکل این خطه می تواند شکل گیرد و اساطیر آن در این چارچوب تقویمی بگنجد. در سرآغاز سلسله جشن ها و مناسبت های عید نوروز در تقویم ، آغاز زمستان بزرگ یعنی اول آبان ماه جای دارد. پس از ماه آبان، که نام اردویسور آناهیتا، مادر و پدر آب های گیتی و مینو بر آن است و می دانیم که آناهیتا سخت از باورهای بومی تاثیر پذیرفته است، به ماه آذر می رسیم و با نام ایزد دیرینه سال هند و اروپایی. سپس جشن نامروزی هرمزدروز و دی ماه فرا می رسد که هم روز و هم ماه، هر دو، به نام دادار و آفریننده است و نام «خرم روز» را بر این جشن نهاده اند. این همان آغاز چله بزرگ است و شب پیش از این روز، شب یلدا و آغاز چله بزرگ زمستان هست. این شب انقلاب شتوی است و بلندترین شب سال. ازهمان دل شب یلدا خورشد یا مهر تولد می یابد و روزها رو به بلند شدن می گذرند. صد روز پس از آغاز زمستان بزرگ و در آخر چله بزگ زمستان، در دهم بهمن جشن سده و آتش افروزی است و چهل روز پس از آنکه در آن زمین به اصطلاح سومین نفس خود را می کشد و اصلاً احتمالاً همان را باید چلّه کوچک دانست و نه آخر بهمن یا پنجم اسفند ماه را، ده روز فروردیان می آید. با این حساب، پس از دو چله بزرگ و کوچک زمستان، روزها از بیستم اسفندماه تا آخر پنجه دزدیده و خمسه مسترقه به فروهرهای نیاکان و رفتگان و تجلیل از آنان پایان گاهنبار ششم و بزرگداری فروهرها بی درنگ به روز اورمزد و ماه فروردین می پیوندند که نام دیگرش «نوروز مردگان» هم هست.
نوروز سلطانی
از آنجا که فروردیان با گاهنبار ششم پیوسته است و نیز اسطیر بندهشی، درگذشت کیومرث را در روز هرمزد از ماه فروردین گفته و همچنین آداب قدیمی از «اورمزد روز مردگان» در این روز سخن می گوید، به یک قصه و روایت یا اسطوره دیگر هم باید اشاره کرد و آن داستان «نوروز سلطانی» است. «نوروز سلطانی» را در یزد باور داشتند، هم زرتشتیان و هم مسلمانان. بنابراین داستان، زنی به نام «سلطان» نه فرزند داشت. در نه روز نحستین سال، در هر روز یک فرزندش مرد و آخری آن ها در نهمین روز. به همین مناسبت است که نهمین روز سال را «نوروز سلطانی» می گویند و «نوروز سلطانی» روز شومی است که در آن به دید و بازدید نمی روند. به جای آن، مراسمی خاص در آن روز برپا می شود. این شومی در نوروز با داستان سیاوش و شهادت و سرنوشت او همانندی دارد و این آخری با نوروز در پیوند است. آنچه از اساطیر و داستان های سیاوشی و پیوند آن با عید نوروز در ایران می دانیم، یک قول معتبر ابوریحان بیرونی است که از آن چنین نسبتی استنباط می شود و می بینیم که «مردم خوارزم روز ششم نخستین ماه سال را ابتدا سال قرار می دادند و تاریخ خود را با "تورد" سیاوش آغاز می کردند». در ششمین روز سال و نوروز بزرگ است که کین سیاوش خواسته می شود. اطلاع دیگر در این باب آن است که به قول تاریخ بخارا: « هر سالی هر مردی آن جا یکی خروس بدو (برای سیاوش) بکشند پیش از برآمدن آفتاب روز نوروز؛ و مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحه ها است». کراهت کشتن و خوردن خروس و بودن چنین رسمی از یک سوی و ز سوی دیگر رسم خوردن خروس پلو بر سر سفره نوروزی مجموعه ای را می سازد که مشابه با سنت موسوم به توتم و تابو به نظر می رسد. آیا همه این ها پیوندی آیینی و اساطیری را در دورانی دیرین میان سیاوش و داستان های او با آداب و آیین های نوروزی بیان می کند؟
جشن شاه کیخسرو
پیوند دیگر و مهمتر سیاوش با نوروز به فرزندش، یعنی کیخسرو که شاه زنده و جاویدان است. در سنت زنده زرتشتی جشن روز خرداد ماه فروردین را «جشن شاه کیخسرو» می نامند. این جشن همان نوروز بزرگ است که نوشته های پهلوی و همچنین فارسی زرتشتی از آن یاد می کنند. کیخسرو که با تن زنده در این روز «زندهد نزد یزدان» رفته و زایش او نیز در همین روز یا شب این روز واقع شده است، هنوز در هر روز، هنگام خواندن نیایش «تندرستی» برایش آرزوی تندرستی می کنند. وی در رستاخیز در کنار سوشیانس نقش کیهانی دارد و سلطنت پایان زمان، در پنجاه و هفت سال با اوست تا حوادث آن به فرشکرد و معاد جسمانی بپیوندند. به نظر می رسد که در روز هرمزد از ماه فروردین، بنابر اساطیر دوران عتیق که بقایایی از آن برجای است، با دو روایت و یا صورت از اسطوره مرگ انسان قدیم روبه رو هستیم: یکی درگذشت کیومرث ابوالبشر و دیگری آیینی که قربانی کردن خروس استبه نماد یادکرد شهادت سیاوش. براین بنیاد است که هم درگذشت کیومرث بنابر اساطیر بندهشی آفرینش در روز هرمزد و ماه فروردین روی داده و هم آنکه بقایایی از انتساب شهادت سیاوش را در این روز، در آیین "آیان" در تاریخ بخارا می توان دید. در اینجا با مجموعه ای از تلفیقی آگاهانه و ظریف از چندین رشته اسطوره و آیین بیگانه، اما دارای یک سوی و جهت واحد رو به روییم. کشته شدن سیاوش "راد و آزاد و خامش" که سرش را در طشت طلا می برند و از خونش گیاه برسنگ می روید و این گیاهی است با ساقه سیاه و خاصیت دارویی و در قنات های کویر هم می روید، همه مقدمات و نشان های تشریفات و الزامات قربانی و شهادت را با خود دارد، اما هرگاه به اساطیر آفرینش انسان در بندهش نگاه کنیم، شکل دیگری از شهادت را می یابیم. در آنجا می آید که هنگام آفرینش انسان، هرمزد در آغاز با فروهر مردمان سگالش و مشورت کرد و به مردم اختیار داد که آیا میان رفتن به گیتی و جنگیدن در زندگانی با اهریمن و تحمل رنج های زادن و زیستن و مردن و یا ماندن در عالم مینو و همیشه پاسداری کردن در برابر گزند اهریمن کدام را برمی گزینند. فروهرهای مردمان به واسطه خرد همه آگاه برای رفتن به گیتی هم داستان شدند. این "گزیداری" است که زایش و مرگ ناگزیر را در پی دارد و هر زایشی را به شهادت بدل می سازد و نخستین آن ها از کیومرث است. شهادت کیومرث یا انسان قدیم در روز هرمزد از ماه فروردین با چند طیف گسترده در سراسر تاریخ داستانی و اساطیری و آیین های ایرانی انتشاری بنیادین دارد و به فرهنگ ایرانی گرهی ناگسستنی می خورد. یک جلوه آن را در تاریخ داستانی ایران و شاهنامه می بینیم که از داستان سیامک، فرزند کیومرث آغاز می شود و تا داستان سیاوش ادامه می یابد و نیز پس از آن وجهه دیگر آنکه در اساطیر آفرینش متون پهلوی می آید، اصل گزیداری میان نیک و بد را به صورت بنیاد اخلاقی خاص ثنویت بیان می کند و اختیاری که انسان در اختیار داشته، به او شکوهی برتر می بخشد و هر زایش و هر مرگ شهادتی دیگر است. طیف دیگر آن به پیدایش جشن نوروز بازمی گردد و شباهتی که دو موذی که به معنای لفظی نامش "پسر راستین" است و سیاوش دارد. همین مفهوم شهادت، در گونه متفاوتی اسطوره دو موذی و رفت و بازگشت هر ساله او را به زیر زمین می سازد که مستقیما به آیین ازدواج مقدس و عید اکیتو بازمی گردد. در داستان فرود دو موذی به جهان زیر زمین و عالم مردگان، مرگی آیینی در کار است و به فصول چهارگانه پیوند می خورد. دو موذی نیمی از سال را در زیر زمین به سر می برد و در این نیمه درختان بی برگ و بار و خشکیده وارند و زمستان حاکم است آن گاه با بازگشت بهاری اوست که رویش و زایش در گیاه و جانور سر می گیرد. جشن بازگشت بهاری او با اکیتو همراه است و در اکیتو، ازدواج آیینی شاه با کاهنه ای که تجسد الهه اینانا یا ایشتر است، انجام می شود. این آیین ازدواج مقدس است.
پیدایش جشن نوروز بزرگ و روز خرداد از ماه فروردین
پیدایش جشن نوروز بزرگ و روز خرداد از ماه فروردین، روز خواسته شدن کین سیاوش و جشن شاه کیخسرو و زایش و عروج او است. این جشن برابر می شود با بازگشت دو موذی در اساطیر بین النهرینی. روز اورمزد که 5 روزی بیش از آن است، بنابر آنچه عرض کردم، می تواند باشهادت سیاوش برابر باشد که نوعی قربانی انسان که شهادت انسان قدیم هم هست. مجموعه درهم پیچیده از مفاهیم و مناسک و داستان و آیین با کاربردهای بسیار متعدد را در داستان ها و باورهای پیرامون این دو می توان یافت و درباره هریک به تفسیر به جستجو و گفتگو پرداخت. نظائر متعددی را می توان برای چنین مجموعه ای در سراسر غرب آسیا و اساطیر و باورهای کهن دینی و حتی زنده آن نام برد. از میان اساطیر شهادت و بازگشت در این خطه از جهان، داستان سیاوش و کیخسرو و نمونه ایرانی آن است که اولا عناصر آمیخته و التقاط فرهنگی در آن فراوان است و ثانیا به شدت رنگ و طرح داستانی به خود گرفته است. یک صورت آن را در نوروز و باورها و مراسم و آداب نوروزی در دست داریم و صورت دیگری را در نوشته های قدیمی پهلوی و فارسی دری و نیز عربی. خلاف سیاوش که در این رشته از ماخذ از نوروز جدا گشته است، پیوند کیخسرو با این جشن به خوبی نشانه های دارد و همچنین با اساطیر رستاخیزی در رساله (ماه فروردین، روز خرداد) بندهای 28 تا 43، حوادث رستاخیزی مهمی به این روز نسبت داده شده است، مانند آمدن بهرام ورجاوند و پشوتن از کنگدژ و زایش مونجی و موعود زرتشتی و نابودی فرجامین اهریمن و کنده شدن شهر اهریمنی.
درباره عید نوروز در ایران و پیدایش جشن نوروز
توالی و پیوستگی فروردیان و بزرگداشت درگذشتگان در آن، به ویژه با نام جشن زایش و عروج کیخسرو در سنت بهدینان پدیدار می آید. این جشن را "هفده روز" یا شاید روز هفدهم می نامند، این نام را چنین می توان توجیه کرد که از روز اردوماه اسفند یعنی روز قبل از فروردیان تا روز خرداد از ماه فروردین هفده روز می شود. در غروب روز اردماه اسفند می سازند و با آن به استقبال فروهرهای درگذشتگان می روند. خشتی را با "گل سفید" سفید می کنند و برآن با تشریفات بوی خوش مخصوص می سوزانند و چراغ روغنی می افروزند با شمع روشن، سپس در بامداد روز هرمز و فروردین ماه آتش بربام روشن می کنند تا راه بازگشت بر فروهر درگذشتگان روشن گردد. چون روز هورمزد و ماه فروردین را همان روز شهادت انسان قدیم به شمار می آوریم، آنگاه بازایی و عروج وی پس از شش روز و هفده روز پس از روز ساختن هوروک خواهد بود. بندهای 25 تا 27 رساله «ماه فروردین روز خرداد» به بعثت زرتشت پیامبر در این روز و پذیرفتن گشتاسب کیانی دین را از او می پردازد. امروزه از همه حوادث دیگری که به این روز انتساب دارد، کمابیش چشم می پوشند و رایش و پیامبری زرتشت را در این جشن ارزش اصلی می دهند. این گونه نوآرایی و تازه گردانی خصیصه مهم و بارز باورهای ایرانی درباره عید نوروز در ایران و پیدایش جشن نوروزی است. البته در همه زمینه ها کارکرد صریح و روشن این روش تازه گردانی و نوآرایی را می بینیم که ضامن بقای کهنه های فرهنگی با شکل و شیوه نو است. به همین روال است که اساطیر کهنه و دیرینه سال سیاوشی در تحول دراز آهنگ و دیرپای خود رنگ داستانی به خود گرفته و بخشی شده از تاریخ باستانی ایران. گرچه کلام هنرمندانه و زیردستانه فردوسی بسا که گوشه های اساطیری کهنه را از ورای پوشش خودپذیر داستان باز می نماید و دیگر نویسندگان نیز عجایبی کهنه را باز می گویند، اما دیگر با داستانی با رنگ تاریخی سروکار داریم و نه اساطیری که قداستی داشته باشند. نشان هایی پراکنده را از بنیان اساطیری و تقویمی روایت های گوناگون از این داستان و داستان های وابسته به آن فقط با کندوکاو در آن می توان بازیافت و با دشواری بیان کرد. نوروز در شیراز، اصفهان، تبریز و تهران زیباست.
اکتیو در عید نوروز
به همین روال است که سنجیدن پیدایش جشن نوروز، عید نوروز در ایران، آداب نوروزی و همچنین اساطیر یا داستان های سیاوشی با اکتیو جای چون و چرای بسیاری را باز می گذارد. با توجه به اندک آگاهی ما درباره اکتیو، فقط در خطوط کلی می توان به این شباهت ها اشاره کرد و البته این نکته مهم را باید به یاد داشت که در هرمورد از شباهت، تفاوت های بسیار و چشمگیر نیز در کار است. در اینجا به معرفی آن ها می پردازیم
1) جشن اکتیو: اکتیو به هزاره سوم، یعنی پیش از سده بیست وچهارم و بیست وسوم پیش از میلاد باز می گردد و اصلا جشنی کشاورزی است. در آغاز از دو اکتیو خبر داریم: یکی در آغاز شخم زنی و تخم پاشی و دیگری هنگام درو. بعدا این دو باهم ادغام شده اند. در اکتیوی آغاز سال، آیین ویژه ازدواج مقدس در معبد برگزار می شده است. آیین ها اشیای خاص و کسانی با نقش هایی خاص در اکتیو شرکت می جسته اند. مشارکت شاه در اکتیو ضرورت تام داشته است. در تخت جمشید نیز حضور شاه با نقش اصلی کاملا پدیدار و به ویژه در تصاویر سنگی ثابت است.
2) محل اکتیو: اکتیو در خانه یا پرستشگاه اکتیو برگزار می شده است، در فراسوی دیوار شهر. برای برگزاری جشن های اکتیو تندیس خدای شهر را سوار بر زورق از راه رود به این پرستشگاه می آوردند و پس از پایان جشن آن را از همان راه به شهر و پرستشگاه اصلی باز می گرداندند. راه حرکت ایزد مردوک از پرستشگاه اکتیو در شهر بابل از خیابانی بوده که حفاران آلمانی بابل به آن نام «خیابان رژه» و خیابان حرکت دسته جمعی آیینی داده اند. تخت جمشید ود در مکانی با قداستی دیرین ساخته شده است. در آن بر تصاویر سنگی، گردآمدن تابعان شاهنشاهی را می بینیم به همراهی تصاویر شاه. در این تجمع البته هدفی سیاسی در کار است با برخورد و رویارویی فرهنگ هایی مختلف و متفاوت.
3) ازدواج مقدس: در آیین ازدواج مقدس در خانه یا پرستشگاه اکتیو مراسم ازدواج مقدس شاه با کاهنه نماینده اله اینانا یا ایشتر انجام می گرفت. در داستان سیاوش، بجز عشق سودابه به او، زنان دیگری هم بر گرد او هستند. نکته این است که مثل یوسف که در دیدارش «ملامت گوی بی حاصل ترنج از دست نشناسد»، هرکه او را می دید، عاشق و شیفته می شد:
ترا پاک یزدان چنان آفرید که مهر آورد بر تو هر کت بدید
یدیگر که گویی که از چهر تو ببارد همی بر زمین مهر تو
مرا دیده از خوب دیدار او بماندست دل خیره از کار او
و چنین بود که «سودابهء پرنگار»:
ز ناگاه روی سیاوش بدید پر اندیشه گشت و دلش بردمید
چنان گفتی که طراز نخ است و گر پیش آتش نهاده یخ است
در داستان های عید نوروز، فقط از عمو نوروز و زنی خبر داریم: ننه نوروز. او در انتظار عمو نوروز سفره نوروزی را می چیند و باغ نوروزی را برای دیدار او می آراید و اما سپس از خستگی به خواب می رود. وقتی عمونوروز آمد، ننه نوروز را در خواب می بیند. نقل و شیرینی به دهان می گذارد و شربتی می نوشد و اسفندی بر آتش می گذارد و می رود. ننه نوروز که بیدار شد، عمونوروز رفته است! این انتظار جاودانه اینک داستان است. با وجود این، احتمال دارد که صورت تحول یافته ای از یک اسطوره عتیق باشد. ارتباط عاشقانه و انتظاری جاودانه، پیوند با قصه عمونوروز دارند و اینها می تواند سایه ای از ازدواج مقدس در اکتیو باشد. در این صورت، اسطوره کهن تری دو گونه ایرانی و بین النهرینی را پدید آورده بوده است. شکل عید نوروز در ایران آن شباهت بیشتری با داستان سودابه و سیاوش دارد و عشق زنی است به مردی؛ گرچه در ازدواج آیینی اکتیو هم الهه بوده که به شاه عشق می ورزد. در نوروز ایرانی، از سوی دیگر فقط عشق است و ازدواجی در کار نیست. جز این تفاوت، شاید رنگ طبقاتی نیز در صورت قدیمی قصه عمو نوروز باشد و ازدواج مقدس با الهه یا خدا فقط موهبت و سهم شاه یا ملکه و کاهنه معبد باشد و نه رعایای عادی شاه.
4) میر نوروزی: در توصیف اکتیو به صورت روایتی که در روزگار سلوکیان باز نویسی شده است، در روز پنجم اکتیو، «عصای پاداهی و حلقه قدرت و شمشیر شاهی» را از شاه می گرفتند و در پیشگاه ایزد مردوک اظهار بندگی می کرد و می کوشید تا روشن کند و شرح دهد که در سال گذشته از عدل و داد پیروی کرده و حافظ بندگان مردوک بوده است. پریستاری از معبد از سوی مردوک قول و استدعای شاه را می پذیرفت و آنگاه عصای شاهی و حلقه قدرت و شمشیر او را باز پس می داد. سپس پریستار به گونه های شاه سیلی می زد. اگر شاه از این سیلی اشک به چشم می آورد، آن را نشانه عنایت مردوک و لطف خدا می شمردند و به فال نیک می گرفتند. این رسم با خلع موقت شاه از مقام خود و حتی نشستن شاهی موقت به جای او قرینه و معادل است. چنین شاه کاذبی را در جای هایی مختلف انتخاب می کردند و حتی می کنند و ابزار بای مراسم و یا حتی شوخی هایی است که سنتی است:«که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی.»
5) حاجی فیروز: شادروان استاد مهرداد بهار به شباهت حاجی فیروز با دوموزی به هنگام بازگشت از عالم مردگان اشاره کرده است. به نظر وی سیاخی بر چهره حاجی فیروز نماد ماندن وی در زیرزمین و جهان تاریکی است. با آمدن حاجی فیروز و بازگشت دوموزی بهار سر می رسد. خانم دکتر شیدا جلیلوند صدفی این را افزوده که بر تن دوموزی هنگام رفتنش به زیر زمین جامه سرخ می پوشاندند، مثل جامه حاجی فیروز. به دست دوموزی نیز نیلبکی می دادند. حاجی فیروز هم دف می زند و رقصان مژده بهار می دهد و در کنارش کسی نیلبک می نوازد.
6) تفأل نوروزی: در اکتیو، پس از آیین ازدواج مقدس، سرنوشت شاه و سرزمین برای آن سال رقم زده می شد. در بندهش نیز آمده که:«چنین گوید همه نیکی چون از اَبَرگران به گیتی آید، آن (به) خردادروز(که) نوروز است، آید». سپس می بینیم که جامه نو و نیکو و بوی خوش بوییدن و مراوای نیک زدن در این روز موجب نیکو شدن آن سال است. رسم تفأل زدن در عید نوروز در ایران به صورت های گوناگون هنوز برجای است، از گرفتن فال حافظ بر سر سفره هفت سین تا رسم گرفتن فال کوزه در نوروز بزرگ. بر سر سفره نوروزی هم خمیر بی خمیرمایه می نهادند و از روی آن فال می زدند.
7) باغ سیاوش: سبزه نوروزی و رویاندن آن به آنچه «به باغ آدونیس» خوانده می شود، شباهت دارد. این سبزه هارا می شود باغ سیاوش نامید و سبزه نوروزی به نوعی نماد شهادت و مرگ محتوم است، زیرا که در خاک رویانده نشده و امیدی برای رسیدن به ثمر ندارد. از پیشینه رویاندن انواع دانه ها در کتاب های قدیم عربی و فارسی در عید نوروز در ایران سخن رفته است.
8) سیزده بدر: جشن اکتیو یازده روز طول می کشیده و در روز دوازدهم، گمان می رود که خدایانی که برای شرکت در آیین جشن به بابل آمده بودند، به شهرها و پرستشگاه های خود باز می گشتند. دوازده روز در نوروز ایرانی نماد دوازده ماه سال باید باشد که پس از آن، در روز سیزدهم، جشن به پایان می رسد. پس از این دوازده، در روز سیزدهم، آشوب و درهم ریختگی و بی نظمی پیش می آید. از دل همین آشفتگی و بی نظمی است که نظام هستی و سال آینده نقش می بندد.
9) نقش مار و کژدم: در روز سوم از مراسم اکتیو، دو پیکرک را، یکی از چوب سرو آزاد و دیگر از گز می ساختند و آن هارا در جایگاهی از زر می گذاشتند. در دست یکی از این دو، ماری از چوب سرو آزاد می نهادند و در دست دیگری کژدمی را. بر این دو پیکرک جامه های سرخ می پوشاندند و کمرشان را با برگ خرما می بستند. در روز ششم، قصابی سر این دو را جدا می کرد و در آتشی در برابر ایزد نبو آن دو را می سوزاندند. کژدم و مار دو جانوری است که تصاویر آن ها فراوان بر اشیای باستانی جیرفت دیده می شود. کاربرد نمادین این نقوش معنایی اساطیری دارد و همچنین ارتباط فرهنگی میان دنیای آن روزگاران را در این مورد هم نشان می دهد.
10) شاهنامه و عید نوروز: جسارت بنده در آن است که پیوند شاهنامه را با نوروز می کوشم تا به اثبات رسانم. در اکتیو، در روز چهارم، چکامه انوماالیش را می خواندند و این افسانه آفرینش است. آیا می توان اثبات کرد که شاهنامه، در صورت پیشین و هسته نخستین و اصلی خود، در هزاره دوم پیش از میلاد، داستان آفرینش انسان قدیم را و سپس قربانی کردن اورا در جشنی کهن باز می گفته است؟ اگر بشود این را توجیه کرد و چنین فرضی را در چارچوبی پذیرفتنی گنجانید، آنگاه پیوند نوروز و شاهنامه به صورتی بنیادین پدیدار خواهد شد. اگر چنین بشود کرد، باز نقش داریوش بزرگ هخامنشی، هم در پیدایش جشن نوروز و هم در تاریخ داستانی عید نوروز در ایران، بیشتر روشن خواهد شد: این قصه سر دراز دارد. در پایان باید به این نکته تاکیید کرد که در عید نوروز بنیادهای بومی و متعلق به این خطه از جهان به خوبی آشکار است، اما باید روشن باشد که این به معنای اخذ و اقتباس ما از بین النهرین و یا دیگر ملل همسایه نیست. بلکه در پیدایش جشن نوروز و عید نوروز و بسیاری دیگر از مظاهر فرهنگی و ملی ما، تلفیقی از دو فرهنگ با دو سرچشمه و خاستگاه به چشم می خورد: یکی متعلق به مهاجران آریایی که در هزاره های دوم و یکم پیش از میلاد مسیح به این سرزمین مهاجرت کردند و دیگری ساکنان بومی پیشین آن. اگر رگه هایی از آداب و رسوم عید نوروز و پیدایش جشن نوروز درباری را فرمانروایان ماد از آشوریان گرفته باشند و به ارث به شهریاران هخامنشی سپرده باشند، در برابر انبوه آداب و رسوم مردم عادی در عید نوروز و جشن های حلقه نوروزی در سراسر منطقه وسیع حوزه فرهنگ نوروزی اندک است. چنان که گذشت، در همه موارد شباهت، تفاوت و اختلاف نیز با مراسم شناخته جشن های قدیم همسایگان بین النهرینی هست. فراوانی و گستردگی انبوه سنت های فرهنگ نوروزی گواهی و شاهدی گویاست بر اصالت و قدمت این آداب و رسوم دیرپای و شاداب. شایسته است که فرهنگنامه بزرگی از این تنوع پررونق به نگارش درآید تا آداب و رسوم و پیدایش جشن نوروز را در سراسر حوزه فرهنگی عید نوروز در ایران تصویر کند و یکی از شادترین و پرصفاترین مظاهر فرهنگ بشری را به توصیف درآورد. نکته اصلی درباره پیدایش جشن نوروز و عید نوروز در ایران آن است که مفاهیم و آداب و رسوم آن کاربرد هرروزه و روزمره در زندگانی مردم دارد: وابستگی و نسبت تام آن با تویم و گردش سالیانه زمان، اجزای کوچک و متعدد رسم های آن و جزئیاتی ظریف و آماده برای به عمل درآمدن، چندین ماه از زندگانی روزانه را شکل متمایز می دهد و خود در جریان آن تغییراتی تازه و متناسب می پذیرد. از این روی است که عناصر وابسته به آن در همه ابعاد حیات نافذ و پدیدار است.