دلنوشته غم انگیز صابر ابر از حال این روزهای مردم + عکس
صابر ابر در پستش نوشت:
از خانه بیرون می رویم که زندگی کنیم؟
یا از خانه بیرون می رویم و همین؟!
همین چند وقت پیش بود که به دوستی می گفتم، عجیب شده، منتظریم تا خرخره ها را بِجَویم!
بی حوصله و خسته و تنها و زخمی و نا امید...
شبیه به پارکینگِ متروکی که اتوموبیل هایش سال هاست خاک خورده اند و تکه و پاره و بی حرکت ایستاده اند!
بی رفت و آمدی...
هر از گاهی هم یکی را می برند به قبرستان .
چه شُد، یادمان رفت «زندگی» !
قبل تر ها اینقدر ماشینی و سخت نبودیم! نگاه می کردیم به هم، لبخند های پراکنده ای بود که در شهر دهان به دهان می چرخید.
حالا اما، هیچکس صورت ِ دیگری را نمی بیند ، مگر برای «سیلی»!
چه شُد، یادمان رفت «مهر»!
اصلن قرارِ ما این نبود که «خشم» را بر داریم و صبح ها با خودمان به شهر ببریم.
چه شُد، یادمان رفت «آغوش» و «بوسیدن» را!
هیچ بیماری سخت تر از این نیست که در سلامت باشیم و شبیه به درندگان ، تن و روانِ خود و دیگران را پاره کنیم.
بی حوصله ی «هَم» شُدیم!
همین، تیکِ آبی واتس آپ!
چه ساده تظاهر می کنیم که همدیگر را نمی بینیم! چه عجیب، که میبینیم و می خوانیم و انکار می کنیم.
بعدتر هم چشم در چشم هم می گوییم ببخشید ندیدم!نخواندم! شاهد هم همان تیکِ خاموش است و بس!
چقدر چِرک که همدیگر را حذف کنیم و این نه از روی خواست و نگاه و نظرمان باشَد، اینکه به دروغ ، ببینیم و نبینیم هزار برابر بدتر از این است که نخواهیم ببینیم، که ایراد هم ندارد!
چه عاطفه ها از هم می دزدیم!
یادمان باشد، ما فقط «هَم» را داریم!
فقط خودمان، خودمان را داریم.
سهمِ خودمان را به شَهر بدهیم، به هَم بدهیم،به این شهرِ خسته!
از گوشه چشم ببینیم و پلک ها را بکوبیم روی هم که انگار«باکَت نباشد عزیزم، همه چیز درست خواهد شُد» زیبایی را پخش کنیم...
تیکِ آبی خودمان را روشن کنیم، شهر به آدم های واقعی نیاز دارد.
واکنش ودلنوشته از کار این مردم گذشته.