آشنایی با گردشگران شجاع و چالش تبدیل کردن دنیا به جایی بهتر
این نوشتار، خلاصه داستان سه فرد شجاع است که تصمیم گرفتند به موج غلبه بر ترس بپیوندند و علایق خود را دنبال کنند و مهمتر از همه، رویاهایشان را به حقیقت برسانند. آنها قرار بود به عنوان راهنمای مسیرگردی به استخدام یک شرکت تورهای طبیعتگردی دربیایند و پس از مدت کوتاهی، رابطه زیبای برادری بین آنها شکل گرفت که آنها را به نقاط خارق العاده ای رساند؛ هم از نظر لغوی و هم از نظر مفهومی. پس، این مطلب را بخوانید تا با این گردشگران شجاع و مجنون که دست به ماجراجویی های هیجان انگیز و دیوانه وار می زنند، آشنا شوید.
اوشنک و چالش پشت سر گذاشتن محدوده آسایش
اوشنک Oshank که از بردگی اداری و کار کردن در شرکت های مختلف خسته شده بود، تصمیم گرفت که دست به سفرهای تکنفره بزند. او تمام شلوغی و استرس زندگی اداری را پشت سر گذاشت و به سمت آرامش درونی قدم برداشت. در سال 2014 او چمدانش را بست و یک بلیط یکطرفه به شهر کلکته Kolkata رزرو کرد. این سفر کوتاه به یک سفر بلند یک ماهه تبدیل شد و او نه تنها از کلکته Kolkata بلکه از سیکیم Sikkim و دارجیلینگ Darjeeling نیز بازدید کرد. و سپس تصمیمی گرفت که اولین نقطه عطف زندگیش محسوب می شد. او برای مسیرگردی و فتح قله گوئه چالا Goechala برنامه ریزی کرد؛ با اینکه می دانست این مسیر از سخت ترین و پر چالش ترین مسیرهای طبیعی در کشور هند است. این اولین ماجراجویی او بود و با شلوار جین و کت چرمی پاره اش به سختی توانست از آن جان سالم به در ببرد؛ اما خودش می گوید: آن لحظه اولین بار در زندگیش بود که احساس زنده بودن می کرد. بعد از بازگشت از سفر، دیگر نتوانست با هیچ سبک زندگی دیگری بویژه سبک زندگی قبلیش کنار بیاید. او از یک شرکت ویژه تورهای طبیعتگردی درخواست شغل کرد و چمدانش را بست تا به ریشیکش Rishikesh برود.
هارشیت و چالش فرا رفتن از محدوده توانایی ها
در حالیکه اوشنک Oshank در بزرگسالی متوجه اشتیاقش به سفر شده بود، هارشیت Harshit از زمان کودکی یک گردشگر مشتاق و علاقمند بشمار می رفت. او که در این مسیر دنباله روی پدرش بود، در سن نوزده سالگی شروع به انجام سفرهای تکنفره با دوچرخه کرد. او هرگز به کسب مدرک و داشتن یک شغل دائمی فکر نمی کرد و همیشه رویای دوچرخه سواری در کوهستان و به سمت غروب آفتاب را در سر می پروراند. در سپتامبر سال 2014 هارشیت Harshit در حالیکه در امتداد سواحل کرلا دوچرخه سواری می کرد، دچار یک تصادف وحشتناک شد که بخاطر آن دو استخوان اصلی پایش شکسته شد. پزشکان به او گفتند که دیگر هرگز توانایی دویدن را نخواهد داشت؛ اما اشتیاق او بیش از اندازه عمیق بود و رویاهایش بیش از اندازه بلندپروازانه بودند که اجازه دهند مانعی در مسیرش به سوی سرنوشت قرار بگیرد. بعد از سه ماه استراحت مطلق افسرده کننده، او از جایش بلند شد، شروع به راه رفتن کرد و در عرض چند ماه، دوباره دویدن را شروع کرد و سپس، چند ماه بعد قله استوک کانگری را در زمان باورنکردنی 51 ساعت فتح نمود. بعد از آن، دیگر نتوانست با هیچ چیزی کمتر از آن کنار بیاید. او نیز از یک شرکت ویژه تورهای طبیعتگردی درخواست شغل کرد و چمدانش را بست تا به ریشیکش Rishikesh برود.
موهیت و چالش شناخت نهایی از خود
موهیت Mohit کمی متفاوت بود. او در موسسه فناوری هند کاراگپور Indian Institute of Technology Kharagpur که یک موسسه آموزشی مهندسی معتبر است، قبول شده بود و والدین او بسیار به او افتخار می کردند. با اینکه موهیت Mohit در موسسه ای که همه دانشجویان آرزوی آن را داشتند درس می خواند، همیشه احساس می کرد چیزی کم دارد. بعد از فارغ التحصیل شدن، او در عرض یک دوره هشت ماهه، چهار شغل عوض کرد؛ اما همچنان از زندگیش راضی نبود. بنابراین، در یک لحظه همه چیز را پشت سر گذاشت، در میانه زمستان یک بلیط به له رزرو کرد و تصمیمی گرفت که هنوز هم وقتی به یادش می افتد خنده اش می گیرد. او تصمیم گرفت در مسیر چادار Chadar و در دمای منفی 35 درجه به طبیعتگردی مشغول شود و این کار را به تنهایی انجام دهد. بله، این کار او بسیار شجاعانه و مجنون وار بود؛ اما شور و شوق او برای سفر کردن و نیاز فوق العاده اش به ماجراجویی در آغاز این عمل دیوانه وار رشد کرد. او نیز دیگر نمی توانست با هیچ نوع سبک دیگر زندگی کنار بیاید. او نیز از یک شرکت ویژه تورهای طبیعتگردی درخواست شغل کرد و چمدانش را بست تا به ریشیکش Rishikesh برود.
شروع ماجراجویی های شجاعانه و دیوانه وار
هر سه آنها در شرکتی در ریشیکش Rishikesh با هم ملاقات کردند و بلافاصله بخاطر شور و اشتیاق و حس طنزی که داشتند با هم ارتباط برقرار کردند. مسیرشان به سمت اردوگاه طولانی بود و بنابراین زمان بسیار زیادی داشتند که در مورد گذشته و چیزهایی که باعث شده بودند سر از این شرکت در بیاورند، با هم صحبت کنند. وقتی متوجه شدند که در بیشتر علایق و افکار با هم مشترک هستند، هر سه کار خودشان را به عنوان راهنمای مسیرگردی آغاز کردند و با هم در برخی از زیباترین دامنه های اوتاراکند Uttrakhand به طبیعتگردی مشغول شدند. بعد از اینکه مدت چهار ماه در شغلی که فکر می کردند شغل رویاییشان است کار کردند، احساس کردند که آن شرکت از کارکنان خود سواستفاده می کند و یکی پس از دیگری استعفا دادند. از یک سو اوشنک Oshank به اسپیتی Spiti سفر کرد تا در سرتاسر آن سرزمین با کوله پشتی به سفر مشغول شود. از سوی دیگر، هارشیت Harshit و موهیت Mohit نیز به خانه بازگشتند و در مورد اینکه قرار است با زندگیشان چه کنند، فکر می کردند. یک شب خوب تابستانی، اوشنک Oshank تماسی از هارشیت Harshit دریافت کرد و هر دو تصمیم گرفتند یک سفر با دوچرخه را شروع کنند و طی آن، نواحی ساحلی هند را در کوتاهترین زمان ممکن بپیمایند. در عرض سی روز بعد، دوستی آنها رشد بیشتری پیدا کرد؛ همچنین شور و اشتیاق آنها برای سفر کردن و اینجا بود که ایده تاسیس شرکت ترک مانک و گردشگران مجنون Trekmunk and Insane Traveller به ذهنشان خطور کرد. آنها در جزیره گوآ Goa توقف کردند؛ با موهیت Mohit تماس گرفتند و او را دعوت کردند که به ایده آنها بپیوندد. سپس، کارت های تجاری خود را چاپ نمودند. اینگونه بود که سخت کوشی، اشتیاق و جنون این گردشگران مجنون به نتیجه رسید.
شروع به کار شرکت ترک مانک و گردشگران مجنون
در طی چند ماه بعد، آنها به سیکیم Sikkim، مگالایا Meghalaya، دارجیلینگ Darjeeling، ناگالند Nagaland، راجستان Rajasthan و کوچ Kutch سفر کردند و در حین سفرهایشان، در مورد تجربیاتشان نوشتند. آنها داستان های کوتاه از سفرهایشان، شعرها را در فضای مجازی زیر عنوان گردشگران مجنون پست می کردند. عکس العملی که آنها بخاطر این پست ها دریافت کردند، باعث شد این سه نفر متوجه شوند که مردم می خواهند به داستان هایشان گوش دهند و آنها را بخوانند؛ بنابراین شروع به نوشتن در وبلاگی کردند که در آن داستان ها و اطلاعات فراوان از کسانی که می خواستند مانند آنها سفر کنند، ارائه می شد. در همان حال که در سرتاسر هند سفر می کردند، ثبت نام هایی از مردم انجام دادند تا اولین تور طبیعتگردی خود را به عنوان موسسان شرکت ترک مانک و گردشگران مجنون Trekmunk and Insane Traveller به انجام برسانند. دو تور اولیه آنها به طور کامل پر شدند و همین موفقیت باعث گشت تا آنها سر از پا نشناسند. آنها روی رودخانه منجمد مسیرگردی کردند و از هوای منفی 35 درجه سانتیگراد جان سالم بدر بردند. بعدها، شرکت آنها سبک خاص خود در مسیرگردی را براساس نیاز طبیعتگردان انتخاب کرد و توسط برگزاری تورهای طبیعتگردی خیریه، به شدت روی پیشرفت روستاهای کوهستانی تمرکز نمود.
چالشی متفاوت و خاص
بعد از طبیعتگردی در منطقه هیمالیا برای مدت طولانی، اوشنک Oshank، هارشیت Harshit و موهیت Mohit متوجه شدند که مردم کوهستان از نبود امکانات ساده ای که در شهرها بسیار پیش پا افتاده به نظر می رسند، رنج می برند. در اعماق کوه های هیمالیا، روستاهایی وجود دارند که نه تنها از تحصیلات، بلکه از چیزهای بسیار ساده مثل امکانات پزشکی نیز محروم هستند. بنابراین، اوشنک Oshank، هارشیت Harshit و موهیت Mohit گروهی از پزشکان طبیعتگرد را تشکیل دادند که مایل بودند به سوی این روستاها مسیرگردی کنند و به معالجه و درمان انسان های آن منطقه بپردازند. آنها می گویند: "در تمام زندگیمان هرگز اینقدر احساس خوبی نداشتیم. دیدن مردمی که از خوشحالی گریه می کردند ما را تحت تاثیر قرار داد و ما به خودمان قول دادیم که دفعه بعدی با پزشکان بیشتر و داروهای بهتر بازگردیم. هر سه آنها خواننده های مطالب خود را به سفر کردن تشویق می کنند. هدف آنها این است که همه را با سفر آشنا کنند. در دنیای پر سرعت ما که تمرکز از سفر کردن به کلیک کردن روی تصاویر و پست کردن آنها در اینترنت منتقل شده، آنها می خواهند خود جوش بودن و تمایل به هیجان را به گردشگران بازگردانند. به همین دلیل، مردم را تشویق می کنند که در سفرهایشان با کوله پشتی یا همان "سفرهای گردشگران مجنون" به آنها بپیوندند. در این سفرها، آنها بدون هیچ گونه رزرو کردن پیشاپیش یا برنامه ریزی قبلی، مسیر جاده را در پیش می گیرند و هرچه را که زندگی در مسیرشان قرار می دهد با عشق و آغوش باز می پذیرند. آنها همچنین می خواهند سفرهای خیریه بیشتری در آینده انجام دهند و بتوانند از این راه به هر چند نفر که امکان آن وجود دارد، کمک کنند؛ کمک هایی از قبیل فراهم آوردن فرصت تحصیلات و درمان بیماری ها از طریق داوطلبان علاقمند. به همین دلیل، ترک مانک و گردشگران مجنون Trekmunk and Insane Traveller بدنبال کسانی که علاقه دارند بدون هیچ انتظار و توقعی به دیگران کمک کنند، می گردند. اوشنک Oshank، هارشیت Harshit و موهیت Mohit دائما به دنبال راه هایی هستند که با سفر علاقه خود را دنبال کنند، آرزوهای خود را به حقیقت برسانند و به هرجا که می روند، آن را به عنوان جایی بهتر و کاملتر ترک کنند.