آشنایی با تفاوت هایی که باعث تعجب گردشگران می شوند

شوک فرهنگی، اتفاقی است که برای بسیاری از گردشگران رخ می دهد؛ از کمپوت کرم خاکی تا موانع زبانی، سفر تکنفره در سرزمین های خارجی تا فروش گوشت سگ در جلوی چشمانتان. داستان های متعددی از شوک های فرهنگی وجود دارند که گردشگران مختلف از سرتاسر جهان آنها را تجربه کرده اند. شوک فرهنگی یا تفاوت هایی که باعث تعجب گردشگران می شوند همیشه هم منفی نیست؛ گاهی نشانه ای هستند که شما به عنوان یک گردشگر و به عنوان یک انسان در حال رشد هستید. این تجربیات جدید و غافلگیر کننده ذهن شما را نسبت به جهانی که در آن زندگی می کنید، بازتر می کنند؛ شوک های فرهنگی به دلایل مختلف از جمله زبان های گوناگون و تفاوت های فرهنگی جالب و عجیب در کشورها بوجود می آیند. در این نوشتار داستان های واقعی از شوک های فرهنگی یا تفاوت های فرهنگی در سفر که گردشگران مختلف با آنها روبرو شده اند را برایتان بازگو می کنیم.

شوک های فرهنگی

داستانی از آرون چین Aaron Chin

آرون چین Aaron Chin پیرامون تفاوت های فرهنگی در سفر می نویسد: قبل از اینکه به ایران سفر کنم، پیش فرضم این بود که این کشور یک کشور اسلامی بسیار محافظه کار است؛ اما دقیقا برعکس آن به من ثابت شد، بزرگترین شوک فرهنگی یا تفاوت هایی که باعث تعجب گردشگران می شوند، موردی بود که در ایران با آن روبرو شدم. مردم ایران در مورد بسیاری از موضوعات حساس مانند سیاست، جنسیت، مذهب و سایر چیزهایی که به نظر ممنوع می آیند، ذهنی باز دارند. آنها فوق العاده روشنفکر و نسبت به گردشگران بسیار صمیمی و مهربان هستند. حتی، نمی توانم به یاد بیاورم که چندین میلیون بار توسط مردم این کشور برای صرف چای و شام به یک مکان عمومی دعوت شده ام. وقتی بهمراه مادرم از محل اقامت بیرون می آمدیم و قدم به خیابان می گذاشتیم، مردم به ما نان و شیرینی داغ و تازه تعارف می کردند. در بسیاری از نقاط، وقتی می خواستیم پول غذایی را که خوردیم بپردازیم، حتی با وجود اصرار فراوان ما، پولی از ما قبول نمی کردند. مردم ایران تنها از روی مهربانی و گاهی اشتیاق به تمرین زبان انگلیسی، به ما اصرار می کردند که ما را به مقصد برسانند. این شوک های فرهنگی خوشایند که ما در ایران آن را تجربه کردیم، سفر ما به این کشور را به سفری فوق العاده بی نظیر تبدیل کرد. من بارها و بارها به ایران بازخواهم گشت، زیرا این مورد از تفاوت های فرهنگی جالب و عجیب در کشورها هر چقدر رخ دهد، باز هم کم است. توصیه می کنم حتما به این کشور زیبا و تماشایی با مردمی مهربان سفر کنید.

بلیط دبی
داستانی از آرون چین Aaron Chin

داستانی از شان لاو Sean Lau

شان لاو Sean Lau می نویسد: همه در مورد این می گفتند که فرهنگ ژاپن با فرهنگ سایر نقاط جهان بسیار تفاوت دارد. اما، من آن را باور نمی کردم. چطور کشوری آنچنان مدرن می تواند اعتقادات فرهنگی و سبک زندگی چنین متفاوتی با بخش های غربی جهان داشته باشد؟! بنابراین، تصمیم گرفتم به این کشور سفر و پاسخ این سوال را پیدا کنم؛ اینگونه بود که در عرض 24 ساعت پس از رسیدن به توکیو متوجه شدم همه چیزهایی که پیرامون تفاوت های فرهنگی در سفر شنیده بودم، حقیقت داشتند. بیاد می آورم که به فرودگاه توکیو رسیدم و مجبور بودم از قطار برای رفتن به داخل شهر استفاده کنم. مطمئن نبودم چطور این کار را انجام دهم و کجا می بایست سوار قطار شوم. پس، به مردی که یونیفرم رسمی پوشیده بود، نزدیک شدم و از او سوال کردم: "کجا باید سوار قطار شوم؟!" در کمال غافلگیری، او حتی یک کلمه هم انگلیسی صحبت نکرد. چیزهایی به سرعت به زبان ژاپنی گفت و وقتی چهره گیج و متعجب مرا دید، تنها لبخند زد و تعظیم کرد؛ کاری که در آن لحظه به نظرم بسیار عجیب آمد. چطور امکان دارد در کشوری این چنین مدرن، مردم به زبان انگلیسی صحبت نکنند؟! در نهایت، توانستم کسی را پیدا کنم که مرا راهنمایی کرده و به آن نقطه که می خواهم، برساند. بلیط قطار را خریدم و به سمت جدول برنامه ریزی حرکت قطارها رفتم و با بررسی آن متوجه شدم که قطار تا پنج دقیقه دیگر به ایستگاه نخواهد رسید. با خود فکر کردم این پنج دقیقه به ده دقیقه تبدیل خواهد شد؛ اما در کمال تعجب، در عرض دقیقا پنج دقیقه قطار از راه رسید. در کدام گوشه دیگر جهان، قطارها این چنین سر وقت هستند؟! سوار قطار شدم و این مسیر طولانی را تا شهر توکیو طی کردم. اما، در طول راه حتی یک کلمه نیز از کسی نشنیدم. نه مکالمه، نه تماس تلفنی، نه صدای موسیقی و نه هیچگونه صدای دیگر. تنها صدای قطار را می شنیدم که با سرعت زیاد حرکت می کرد و البته صدای رادیو که در قطار پخش می شد. بعدها پیرامون تفاوت های فرهنگی جالب و عجیب در کشورها متوجه شدم در این کشور صحبت کردن در قطار، بویژه بوسیله تلفن همراه کاری گستاخانه بشمار می رود.

داستانی از شان لاو Sean Lau

داستانی از وندی ورنث Wendy Werneth

وندی ورنث Wendy Werneth پیرامون تفاوت های فرهنگی در سفر می نویسد: در سال 1995، به مدت 6 ماه در شهر ریو دو ژانیرو Rio de Janeiro در رشته زبان و فرهنگ درس می خواندم. در آن زمان تنها 19 سال داشتم و قبل از آن هرگز از کشور زادگاهم خارج نشده بودم. در همان حال که عاشق برزیل شدم، چیزهای خاصی در مورد نحوه زندگی خانواده میزبانم که برزیلی بودند، مرا شوکه می کرد. برای مثال، آنها دو دختر داشتند که دختر بزرگتر تقریبا با من همسن و سال بود و در یک فروشگاه لباس شنا کار می کرد. او به عنوان هدیه، یک لباس شنای برزیلی به من تقدیم کرد. اما، این لباس شنا آنچنان پارچه کمی داشت که خجالت می کشیدم آن را در ساحل کوپاکابانا Copacabana بپوشم. نکته دیگری که مرا شگفت زده کرد، این بود که خانواده میزبان من یک مستخدم داشتند که هر روز به خانه شان می آمد تا برای آنها غذا بپزد و خانه را تمیز کند و با این وجود، وقتی زندگی آنها را با استانداردهای زندگی خودمان در آمریکا مقایسه می کردم، آنها اصلا خانواده ثروتمندی نبودند. آنها اصلا دستگاه ویدیو یا تلویزیون ماهواره ای نداشتند؛ چیزهایی که از نظر من و بسیاری از جوانان دیگر در دیگر کشورها جز واجبات بشمار می روند. البته، الان با بررسی تفاوت هایی که باعث تعجب گردشگران می شوند متوجه می شوم که چقدر طرز فکرم در آن زمان خنده دار بوده است. در سال های بعد فرهنگ مصرف گرایی را کنار گذاشتم و سعی کردم سبک زندگی ساده ای را پیش بگیرم. همچنین، دوباره به برزیل بازگشتم تا این کشور را بهتر و کاملتر ببینم؛ نه فقط شهر ریو دو ژانیرو Rio de Janeiro، بلکه سائو پائولو São Paulo و بسیاری دیگر از شهرها و نقاط این کشور. در ابتدا می ترسیدم این سفر با خاطراتی که از این کشور داشتم، مطابقت نداشته باشد و به اندازه کافی برایم جالب نباشد؛ اما، هر لحظه سفر دوم به برزیل را دوست داشتم و از آن لذت بردم.

داستانی از وندی ورنث Wendy Werneth

داستانی از آهلان مانیکا Ahlan Monica

آهلان مانیکا Ahlan Monica می نویسد: وقتی برای اولین بار به مصر سفر کردم، این کشور اولین کشور اسلامی بود که به آن سفر کرده بودم و واقعا نمی دانستم انتظار چه چیزهایی را باید داشته باشم. تمام چیزی که می دانستم این بود که در حال سفر به یک کشور جهان سوم هستم؛ کشوری که در اخبار می گویند نباید به بازدید از آن بروم و کاملا از نظر فرهنگی و مذهبی محافظه کار است. وقتی به این کشور رسیدم، واقعا احساس کردم به جهانی دیگر منتقل شده ام. نبودن قوانین در جاده ها، الاغ هایی که در کنار جاده به حمل کالا مشغول بودند، سوار شدن سه نفر بر یک موتورسیکلت یک نفره، جاده های چهار لاینه ای که اتومبیل ها در پنج لاین در آن جمع می شدند و بسیاری نکات عجیب دیگر از شوک های فرهنگی من یا تفاوت های فرهنگی در سفر بودند. در اولین شب اقامت با وجود نیاز فراوانی که به خواب و استراحت داشتم، نتوانستم روی تشک های سفت و سخت مورد علاقه مصری ها احساس راحتی کنم. سپس، در کمال شگفتی چند ساعت بعد از نیمه شب با صدای بسیار بلندی از خواب بیدار شدم و چندین ثانیه در شوک و وحشت فرو رفتم تا اینکه بالاخره متوجه شدم این صدای اذان است که برای فراخواندن نمازگزاران استفاده می شود. بعد از مدتی به صدای اذان و زمان برآمدن آن عادت کردم و حتی از آن خوشم آمد. به عنوان یک زن، ترس دیگر من این بود که قوانین لباس پوشیدن مصری ها را رعایت کنم و با لباس پوشیدنم به آنها بی احترامی نکنم؛ و در عین حال چیزهایی بپوشم که گرمای این کشور برایم قابل تحمل باشد. اما هرچقدر هم که سعی کردم، باز هم به چشم می آمدم؛ بخصوص با موهای روشن قهوه ای رنگ. اما با اینکه توجه بسیاری را به خود جلب می کردم، سفر کردن با همسر مصری ام تجربه فرهنگی متفاوتی را برایم فراهم آورد. از آن زمان تاکنون چندین بار دیگر به مصر سفر کرده ام و همیشه نکته ای برای غافلگیر کردن وجود دارد؛ اما دوست دارم به طور مداوم توسط این بخش از تفاوت های فرهنگی جالب و عجیب در کشورها غافلگیر شوم.

داستانی از آهلان مانیکا Ahlan Monica

داستانی از جما Gemma

جما Gemma می نویسد: هیچ چیز مانند چیزهای خجالت آور نمی تواند باعث شوک فرهنگی یا تفاوت هایی که باعث تعجب گردشگران می شوند شود. در طول اولین سفر با کوله پشتی که به اروپای شرقی داشتم، از مشهورترین اسپای شهر بوداپست که سچنیی Széchenyi نام دارد، بازدید کردیم. بعد از یک هفته پر از خستگی، با هیجانی که نسب به یک ماساژ ارزان داشتیم، به سمت غرفه های مخصوص خودمان رفتیم و منتظر کارکنان مجارستانی اسپا شدیم. تصور کنید چقدر شوکه و شگفت زده شدم وقتی دیدم یک پیرزن مجارستانی وارد غرفه ام شد. وقتی خواستم به روی تخت بروم، پیرزن به من گفت که می بایست کاملا برهنه شوم. من اسکاتلندی هستم و ما اسکاتلندی ها باحیا و محتاط هستیم. همچنین، پوست بسیار روشن و شفافی داریم که بخاطر نبود آفتاب به این حالت در آمده است؛ همین درخواست باعث شد که ماساژ آرامش بخش من به یک تجربه پر استرس و اعصاب خردکن تبدیل شود. وقتی ماساژ به پایان رسید و با دوستانم بیرون رفتیم، آنها گفتند باور نمی کنی چه اتفاقی افتاد! و من پاسخ دادم: می دانم و همگی با هم خندیدیم؛ آن زمان اصلا نمی دانستم که قرار است در جلسه ماساژم در تایلند نیز یک شوک فرهنگی یا تفاوت هایی که باعث تعجب گردشگران می شوند را تجربه کنم.

داستانی از جما Gemma

داستانی از دنیل جیمز Daniel James

دنیل جیمز Daniel James می نویسد: وقتی برای اولین بار به آمریکای لاتین سفر کردم، به بازدید از مکزیک رفتم. دعوت شده بودم که در خانه یکی از دوستان خانوادگیمان اقامت کنم. در آن زمان اصلا نمی دانستم چه سفر پر چالشی در پیش خواهم داشت. سفر تکنفره و سفر با کوله پشتی هنوز برایم جدید بودند و حتی خود سفر کردن هم بزرگترین ترس من بود. اما، چند روز بعد از اینکه به مکزیکو سیتی رسیدم، دچار شوک فرهنگی شدم. درک این نکته که زبان مادری ام، انگلیسی برای آنها هیچ معنی و ارزشی نداشت و نمی توانستم از آن برای آسایش خودم استفاده کنم، بسیار شوک آور بود. درک این حقیقت که هیچکس مرا نمی فهمید، مرا بسیار احساساتی کرده و حس بیهودگی و پوچی داشتم. حس یک نوزاد که مجبور است همه چیزهایی را که می داند دوباره از آغاز یاد بگیرد. مغز من به طور رسمی دچار شوک و شگفتی شده بود. خوشبختانه، بعد از آن دو هفته تجربه شوک فرهنگی یا تفاوت های فرهنگی جالب و عجیب در کشورها، توانستم خودم را به بودن در میان مردم، گوش دادن به آنها و لذت بردن از زبان اسپانیایی عادت دهم. اکنون خیلی بیشتر این زبان را می فهمم و احساس می کنم که شوک فرهنگی یا تفاوت هایی که باعث تعجب گردشگران می شوند، باعث باز شدن ذهنم شد.

داستانی از دنیل جیمز Daniel James

داستانی از الوآز Eloise

الوآز Eloise می نویسد: من فرانسوی هستم و پنیر بخش اساسی بسیاری از وعده های غذایی من بشمار می رود. با اینکه در دوران کودکی ام، غذاهای گرانقیمتی نمی خوردیم، اما همیشه یک سینی مملو از انواع پنیر در هر وعده غذاییمان وجود داشت. قبل از سفر به استرالیا، می دانستم که آنها عاشق پنیر هستند؛ بنابراین برای شوک فرهنگی که بعدها در سفر به این کشور تجربه کردم، آماده نبودم. این شوک در سه بخش برایم اتفاق افتاد. اولین نکته قیمت پنیر بود. با دیدن قیمت پنیر تصور کردم آن قیمت برای یک کیلوگرم از آن نوشته شده و سپس متوجه شدم مربوطه به 250 گرم پنیر است. شاید اکنون پیدا کردن پنیر در سوپرمارکت های استرالیایی آسان باشد؛ اما چندین سال پیش که من به این کشور سفر کردم، مجبور شدم فروشگاه مربوط به آن را پیدا کنم و این تجربه مرا به یاد خرید از فروشگاه های جواهرات انداخت. از فروشگاه بیرون آمدم، در حالیکه بسته بندی کوچکی از پنیر در دست داشتم و همین بسته کوچک، با ارزش ترین چیزی بود که در طول سفر خریده بودم. بیاد پنیر بز و انواع پنیرهای دیگری که از سوپرمارکت های فرانسه می خریدم، افتادم. دومین نکته که باعث غافلگیری من شد، مزه پنیر بود. پنیر استرالیایی مزه ای شبیه به پنیرهای تازه فرانسوی داشت. بنابراین، اگر می خواهید پنیری که از فروشگاه های استرالیا خریده اید، مزه ای شبیه به پنیر فرانسوی پیدا کند، می بایست صبر کنید چند روز بگذرد و از تازگی در بیاید. آخرین نکته غافلگیری یا تفاوت های فرهنگی در سفر، مقدار مصرف استرالیایی ها بود. آنها تکه بسیار کوچکی از پنیر را روی نان خود قرار می دهند؛ در حالیکه من فرانسوی به پر کردن نان باگت با پنیر عادت دارم. تکه پنیری که استرالیایی ها برای همه میهمانان خود سرو می کنند، اندازه پنیری است که من روزانه به تنهایی می خورم و همه این شوک های فرهنگی یا تفاوت های فرهنگی در سفر باعث شدند تا قدر پنیر را بیشتر بدانم.

داستانی از الوآز Eloise

داستانی از جی جی میلکوویچ Gigi Milkovic

جی جی میلکوویچ Gigi Milkovic می نویسد: یکی از شوک های فرهنگی یا تفاوت های فرهنگی در سفر که تجربه کرده ایم، در طول سفرمان به بولیوی اتفاق افتاد. ما پنج ماه را به سفر کردن در آمریکای جنوبی گذراندیم؛ اما بولیوی بیشتر از سایر کشورها ما را شگفت زده کرد. صنعت توریسم و راه و روش خدمات آن در بولیوی اصلا پیشرفته نیست. ممکن است در سفر به این کشور احساس کنید که مردم از حضور شما در کشورشان خوششان نمی آید. گاهی پیش می آمد که ما اصلا احساس نمی کردیم مورد استقبال آنها قرار داریم. مردم بولیوی به شما خیره می شوند، نگاه های عصبانی به شما حواله می دهند و اغلب وقتی وارد فروشگاه یا رستورانشان می شوید به شما سلام نمی گویند. اما، بعد از مکالماتی که با مردم محلی داشتیم، آنها برایمان توضیح دادند که این رفتار منفی ربطی به ما ندارد؛ بلکه مردم بولیوی به خارجی ها عادت ندارند و نمی دانند چگونه می بایست با آنها رفتار کنند. البته، نمی توان آنها را سرزنش کرد. بعد از دوره طولانی و سختی که به عنوان مستعمره اسپانیا داشته اند، مردم هنوز هم نسبت به خارجی های سفیدپوست بدبین هستند. یکی از نکاتی که بیشتر از همه دوست داشتیم و ما را شگفت زده کرد، دیدن این بود که چطور مردم بولیوی رسم و رسوم و سنت های خود را زنده نگاه می داشتند. دیدن اینکه مردم لباس های سنتی خود را به تن داشتند، داروهای خودساخته را در بازار به فروش می رساندند، لاما ها را برای مادر زمین قربانی می کردند و سنت های خود را حفظ می کردند. لباس های آنها آنچنان زیبا بود که من یکی از آنها را قرض گرفتم تا مرز بین مردم و گردشگران را بردارم و به آنها نشان دهم که ما عاشق فرهنگ آنها هستیم و آن را ستایش می کنیم. این تجربه واقعا فوق العاده بود. وقتی با آن لباس قدم می زدیم، مردم به ما لبخند می زدند و برایمان دست تکان می دادند و ما را تشویق می کردند و من آن لحظه ارتباط مثبت را احساس کردم. با وجود آن شوک فرهنگی یا تفاوت هایی که باعث تعجب گردشگران می شوند، می بایست بگوییم که هرگز سفر خود به این کشور خاص را فراموش نخواهیم کرد.

داستانی از جی جی میلکوویچ Gigi Milkovic

داستانی از سارا کارتر Sarah Carter

سارا کارتر Sarah Carter می نویسد: هیچ چیز مانند شوکی که از سرو صدا و هماهنگی پر آشوب جاده های شهر هو شی مین تجربه می کنید، نیست. پیاده شدن از هواپیما بعد از یک پرواز بین المللی و قدم گذاشتن به جایی که مملو از یک دیوانگی کنترل نشده است با هیچ شوک دیگری قابل مقایسه نیست. وقتی برای اولین بار می خواهید از خیابان عبور کنید، با یکی از ترسناک ترین تجربیات سفر خود روبرو می شوید؛ بویژه وقتی مانند من از یک کشور اروپایی منظم آمده باشید، آشفتگی و شلوغی و سر و صدا همراه با رطوبت تجربه ای عجیب به نظر می رسد و این تنها مشاهده این موارد نیست که باعث شگفتی می شود؛ بلکه تجربه کردن آن و تبدیل به بخشی از آن شدن نیز عجیب و شوک آور است. فضای شخصی در ویتنام متفاوت است؛ کافیست در این کشور سوار اتوبوس شوید؛ فرقی نمی کند که چند بار در لندن سوار مترو شده باشید. این منطق که اگر من بخواهم چیزی از تو بخرم، نزدت می آیم نیز در این کشور اصلا کاربرد ندارد؛ بلکه هرجا باشید، کسی جلوی شما ظاهر می شود و از شما سوال می کند که "چه می خواهید؟!" اما، با وجود شوک فرهنگی یا این بخش از تفاوت های فرهنگی جالب و عجیب در کشورها مشتاق هستم به ویتنام بازگردم. دلم می خواهد از پیرزنی در جاده شیرینی بگیرم؛ روی چهارپایه های کوتاه پلاستیکی بنشینم و نوشیدنی بخورم. دلم می خواهد از جانم بگذرم و از خیابان عبور کنم و تصور کرده که وسایل نقلیه همانطور که من به سمت دیگر خیابان قدم بر می دارم، مانند دریایی که بر سر راه موسی باز شد، راه مرا باز کنند. ویتنام همیشه فوق العاده است.

داستانی از سارا کارتر Sarah Carter

داستانی از جاش Josh و سارا Sarah

جاش Josh و سارا Sarah می نویسند: تجربه تغییرات بزرگ فرهنگی، یکی از چیزهایی است که ما را به سوی کاوش و گردشگری در جهان فرا می خواند. کافیست به نقطه درستی از این جهان بروید تا تمامی جنبه های زندگیتان جدید، هیجان انگیز و کاملا نو شوند. جایی که می توانید بنشینید و اطرافتان را نگاه کنید و این حقیقت که چقدر همه چیز با آنچه قبلا تجربه کرده اید متفاوت است را تحسین نمایید. برای ما، ویتنام یک نمونه ایده آل از این مسئله بود. با اینکه به نقاط متعددی در آسیا سفر کرده بودیم، در سفر به ویتنام هر روز غافلگیر می شدیم. بیشتر غافلگیری ها خوشایند بودند؛ گاهی بسیار عجیب و گاهی هم یک شوک کامل به سیستم همیشگی ما بشمار می آمدند. یکی از شوک های بزرگ این بود که وقتی به یک آپارتمان اسباب کشی کردیم، متوجه شدیم در نزدیکی خیابانی قرار داریم که در آن گوشت سگ به فروش می رسد؛ این حقیقت بخصوص برای دو گیاهخوار کاملا شوک آور و وحشتناک بود. الان می دانم که کشور ویتنام در مورد گوشت حیواناتی که برای خوردن به فروش می رسند، آوازه خوبی ندارد؛ اما آن زمان که از یک خیابان پر از گوشت کباب شده سگ عبور می کردم تا به محل کارم برسم، اصلا نمی توانستم خودم را به این حقیقت شوک دهنده عادت دهم. حتی اگر گیاهخوار هم نبودیم، باور این مسئله بسیار سخت بود. اما از نظر ما، سفر همین است؛ شما خوبی و بدی ها را با هم می بینید و از تجربیات خود درس های بزرگ می گیرید.

داستانی از جاش Josh و سارا Sarah

داستانی از الیس وین Ellis Veen

الیس وین Ellis Veen می نویسد: این اولین سفرم به آسیای جنوبی نبود. سفر به هند یک سفر رویایی بود که ماه ها برای آن برنامه ریزی کرده بودم. اما، همچنین اولین باری بود که به تنهایی سفر می کردم و هیچ چیز نمی توانست مرا برای شوک فرهنگی که قرار بود در هند تجربه کنم آماده کند. با اینکه این جریان ده سال پیش اتفاق افتاد، هنوز هم به یاد می آورم که صبح خیلی زود به فرودگاه دهلی رسیدم. از همان لحظه ای که از فرودگاه خارج شدم، احساس کردم تمامی حس های پنج گانه ام مورد حمله قرار گرفته اند. دهلی اصلا اجازه نمی دهد آرام آرام به آن عادت کنید و شما را فورا و مستقیما به درون خود می کشد. در همان دقایق اول تحت تاثیر ترافیک دیوانه وار، فقر، توجه مردم و خیره شدن های آنها قرار گرفتم. هند کشوری است که هیچ چیز در آن آسان و منطقی نیست. کار کوچکی مانند رزرو کردن بلیط قطار در ایستگاه نیز توسط مردمی که سعی داشتند مرا از دفتر فروش بلیط بیرون بکشانند و بلیط های گران قیمت ترشان را به من بفروشند، غیرممکن به نظر می رسید. وقتی که بالاخره توانستم در صف خرید بلیط بمانم، آماده بودم که بلیطی برای بازگشت به خانه ام بخرم یا حداقل سوار اولین قطار شوم و خودم را از دهلی دور کنم. اما خوشحالم که این کار را نکردم. چند روز طول کشید تا من فوق العاده عاشق هند شوم. در آن سفر اول، زمان زیادی را در دهلی سپری نکردم؛ اما بعدها دوبار دیگر به این شهر آمدم و این شهر به یکی از محبوب ترین شهرها برایم تبدیل شد. نمی توانم به طور قطعی به زنان گردشگری که تکنفره سفر می کنند توصیه کنم هند را به عنوان اولین مقصد گردشگریشان انتخاب کنند؛ اما براساس مقاله تفاوت های فرهنگی در سفر باید بگویم سفر به هند به من آموخت که اگر بتوانم در هند از پس خودم و سفر تکنفره ام بر بیایم، می توانم به هر نقطه دیگری در جهان سفر کنم.

داستانی از الیس وین Ellis Veen

داستانی از کال وینبرگ Cal Wienburg

کال وینبرگ Cal Wienburg می نویسد: اولین باری که برای زندگی به سئول آمدم، سال 2009 بود. آمده بودم که به آموزش زبان انگلیسی مشغول شوم. از همان لحظه ای که از هواپیما پیاده شدم، تصمیم گرفتم برای شام به یک رستوران بروم. از آنجایی که در آن زمان یک ماهی خوار بودم، در مورد رستورانی که ماهی و غذاهای دریایی سرو کند، سوال کردم. رستوران های کره ای برخلاف رستوران های سایر کشورها که انواع غذاها برای انواع سلیقه ها در یک منو وجود دارد، تنها مختص به یک نوع غذای خاص هستند. من با خانواده میزبانم که شامل دو فرزند و مادر پیرشان می شد، به رستوران رفته بودم؛ بنابراین به من منویی داده نشد که غذا را انتخاب کنم؛ چرا که معمولا پیرترین فرد جمع برای همه غذا سفارش می دهد. اولین غافلگیری من، غذاهای فرعی متعددی بودند که در یک وعده غذایی وجود داشتند. تحت تاثیر تمامی بوها، مزه ها و بافت های عجیب غذاهایی که چیده شده بودند، قرار گرفتم؛ اما تاثیرگذارترین بخش غذا، غذای اصلی بود. گارسن چند پای اختاپوس روی میز گذاشت. وقتی با دقت بیشتر و از نزدیک نگاه کردم، دیدم که پاهای اختاپوس هنوز در حال تکان خوردن هستند و انگار آن جانور قصد داشت از آنجا فرار کند. آنجا بود که شوک فرهنگی بزرگ یا یکی از تفاوت های فرهنگی جالب و عجیب در کشورها را تجربه کردم. مادربزرگ خانواده دائما پاهای اختاپوس را جمع می کرد تا آن را لای یک برگ کاهو بگذارد و سعی می کرد آن را در دهان من فشار دهد. در سئول شما می آموزید که سن و موقعیت اهمیت بسیار زیادی دارند؛ بنابراین من مجبور شدم آنچه را در دهانم گذاشته بودند، قورت دهم. بعد از غذا، به یک فروشگاه زنجیره ای رفتیم تا برای روز بعد صبحانه بخریم. من بدنبال شیر می گشتم؛ اما میزبانم پیشنهاد کرد رامن و تن ماهی بخرم. من همیشه صبحانه سرد می خوردم؛ اما، او اصرار داشت که باید این بار غذایی گرم بخورم. حتی، با وجود اینکه در اواسط تابستان بسر می بردیم. این اولین تجربه ای بود که چشم مرا به روی تفاوت های فرهنگی در سفر باز کرد. چیزی که در نقطه ای از جهان عجیب بشمار می رود، در نقطه دیگری یک مسئله کاملا معمول و عادی است. پس، آموختم که دهانم را باز کنم و گازی بزرگ از این تفاوت بگیرم.

داستانی از کال وینبرگ Cal Wienburg

داستانی از ماری Marie

ماری Marie می نویسد: کره جنوبی در مقایسه با برخی از کشورهای اطرافش، کشوری مدرن و پیشرفته است. قبل از سفر به این کشور، فکر نمی کردم اصلا دچار شوک فرهنگی شوم و این در مورد بیشتر تجربیاتی که در کره کسب کردم صدق می کرد؛ بجز غذا. بیشتر غذاهای کره ای بسیار خوش طعم هستند و اصلا عجیب نیستند؛ اما برخی از آنها واقعا برایم شوک آور بودند و هنوز هم بعد از سه سال شوک آور هستند. به بیشتر غذاهای کره ای عادت کرده بودم؛ اما چیزهای خاصی هستند که آنها را نمی خورم، زیرا عجیب هستند یا به مزه شان نمی توانم عادت کنم. برای مثال، پای مرغ، روده، کرم قاشقی، چهارگوش ماهی تخمیر شده و کرم ابریشم. آخرین مورد عجیب ترین آنها نیز هست. کرم ابریشم آبپز شده یک نوع غذای خیابانی بوده که می توان آن را از سوپرمارکت ها هم خرید. این غذا دارای مواد غذایی با ارزش است و در زمان هایی که قطحی غذا وجود داشت، به طور گسترده ای در دسترس مردم بود. بازدید از یک بازار خیابانی غذا و خوراکی کاریست که می بایست حتما انجام دهید؛ اگر هم شجاعت دارید، غذای خیابانی کرم ابریشم را امتحان کنید.

داستانی از ماری Marie

داستانی از جسیکا Jessica

جسیکا Jessica می نویسد: یکی از اصلی ترین شوک های فرهنگی را زمانیکه با همسرم برای آموزش زبان انگلیسی به کره جنوبی اسباب کشی کردیم، تجربه کردم. ما یک قرارداد یک ساله بسته بودیم تا در شهری به نام چانگوان Changwon به آموزش زبان انگلیسی مشغول شویم. وقتی به کره جنوبی رفتیم، برای همسرم اولین باری بود که از کشورمان خارج می شد و برای من دومین بار. ما اصلا خبر نداشتیم وارد چه ماجراهایی می شویم. اما، برای ماجراجویی آماده بودیم. هنگامیکه رسیدیم، با مدیر مدرسه ای که ما را استخدام کرده بود، ملاقات کردیم و خیلی سریع متوجه شدیم موانع زبانی بسیار زیادی بین ما وجود خواهند داشت. به ما سه روز فرصت دادند تا با معلم های قبلی وقت بگذرانیم و از آنها در مورد مدرسه، چگونگی تدریس، فرهنگ کره ای، مکان غذا خوردن و غذاهای این کشور و چگونگی رفت و آمد در این کشور بیاموزیم. دو هفته اول، با طوفانی از چیزهای جدید، گیج کننده و هیجان انگیز مواجه شدیم. یکی از موقعیت هایی که برای من سخت بود، غذا خوردن بود، چرا که به چوب های غذاخوری آنها عادت نداشتم و هیچ جا چنگال پیدا نمی شد. الان در استفاده از این چوب های غذاخوری حرفه ای هستم و حتی می توانم دستنوشته های کره ای را بخوانم. اسباب کشی به کره جنوبی یکی از بهترین انتخاب هایی بود که من و همسرم در زندگیمان انجام دادیم و بسیار خوشحال هستیم که چنین تجربه جالبی را از تفاوت های فرهنگی در سفر داشته ایم.

داستانی از جسیکا Jessica

داستانی از میشل دلا جیووانا Michelle Della Giovanna

میشل دلا جیووانا Michelle Della Giovanna می نویسد: اولین باری که به آسیا سفر کردم، بیاد می آورم که کاملا تحت تاثیر ترافیک آنجا قرار گرفتم. در کاتماندو جایی که چندین ماه زندگی کردم، تنها دو یا سه چراغ راهنمایی وجود دارد. به جز آن، همه راه ها برای همه آزاد است. هیچ خطی در بزرگراه ها برای جدا کردن لاین های مختلف کشیده نشده است. اتومبیل ها بدون توجه از کنار یکدیگر می گذرند. به نظر یک آشفتگی کامل می آید. گاهی برای رد شدن از خیابان منتظر می ماندم و مجبور می شدم صبر کنم تا یکی از مردم محلی از خیابان رد شود تا او را دنبال کنم، چرا که نمی دانستم واقعا چه کار باید بکنم. یکبار هیچکس در اطرافم نبود؛ اما دیدم که یک سگ خیابانی در حال رد شدن از خیابان است و او را دنبال کردم. بعد از مدت ها زندگی کردن در این شهر، هم اکنون می دانم که ترافیک این شهر دارای یک جریان خاص است. هرکسی مراقب فرد جلویی هست. از بوق زدن برای علامت دادن به دیگران برای عوض کردن لاین ها استفاده می شود. مردم اغلب در هنگام رانندگی عصبانی نیستند و نسبت به یکدیگر با ادب رفتار می کنند. برای مثال، اگر در حال رانندگی هستید و می خواهید در اتوبان از یک کامیون سبقت بگیرید، تنها لازم است بوق خود را به صدا در بیاورید و کامیون با چراغش به شما علامت می دهد که آیا می توانید از کنارش عبور کنید یا خیر. این ترافیک دیوانه وار دارای نظم و روش مخصوص به خود است؛ اما قطعا زمان می برد تا به آن عادت کنید.

داستانی از میشل دلا جیووانا Michelle Della Giovanna

داستانی از تالک نانتس Talek Nantes

تالک نانتس Talek Nantes می نویسد: من سالها در پکن زندگی کرده ام. من عاشق این شهر، مردم آن و فرهنگ آن هستم. در این شهر محلی به نام دراگن فلای Dragonfly وجود دارد که من به طور مداوم برای ماساژ به آنجا مراجعه می کردم. ماساژ در این مکان فوق العاده بوده و هزینه آن نیز منطقی به نظر می رسد. یک روز مجبور شدم به بخشی از شهر که با آن آشنایی نداشتم، بروم. در نهایت، آخر هفته را در آن مکان سپری کردم و تصمیم گرفتم برای ماساژ به جایی بروم. سعی کردم شعبه دراگن فلای Dragonfly را پیدا کنم؛ اما متوجه شدم که شعبه آن بسیار دور و رفتن به آن کاری بسیار پیچیده است؛ بنابراین به یک مرکز ماساژ در همان نزدیکی رفتم. وقتی به آنجا رسیدم، به نظرم کمی عجیب آمد. در قسمت جلویی آن، نورپردازی بسیار زیاد و عکس هایی از ماساژورها دیده می شد و هیچ کدام از کارمندان این مرکز نمی توانستند به زبان انگلیسی صحبت کنند. به سختی و با ایما و اشاره به آنها فهماندم که برای ماساژ آمده ام. این کار بسیار طول کشید و در نهایت ماساژ مورد نظرم را دریافت کردم و به هتلم بازگشتم. صبح روز بعد، همکارانم که همه چینی بودند به من گفتند که آنجا یک مرکز ماساژ محلی بوده و اصلا برای غیر چینی ها این کار را انجام نمی دهد. آنها تا چند روز به من و شوک فرهنگی که تجربه کرده بودم، می خندیدند.

داستانی از تالک نانتس Talek Nantes

داستانی از لسلی Lesley

لسلی Lesley می نویسد: اولین سفر به آسیا شوک فرهنگی بزرگی برای من بود. از قبل می دانستم که می بایست انتظار تفاوت های فرهنگی بزرگی را داشته باشم؛ اما با وجود این، تجربه گمراه کننده و عجیبی داشتم. اولین چیزی که باعث شد واقعا متوجه شوم در مکان متفاوتی هستم، دیدن مردم چین بود که آب دهان خود را بر زمین می انداختند. بیاد دارم که در خیابان های شلوغ راه می رفتم و به طور مداوم صدای این حرکت را می شنیدم. با اینکه متوجه شدم دلیل این کار چینی ها این است که این عمل را مایه خوش شانسی می دانند، نمی توانستم به صدای آن عادت کنم. توالت های بدون صندلی چینی نیز برایم عجیب بودند؛ بیشتر مردم چین با آنها راحت تر هستند و بنابراین آنها را همه جا می توان دید. یاد گرفتن طرز استفاده کردن از آنها تجربه فرهنگی واقعا جالبی بود. البته توالت های عمومی مخصوص گردشگران هر دو نوع توالت غربی و چینی را دارند.

داستانی از لسلی Lesley
شما هم رای بدهید
رزرو آنلاین اقامتگاه
تور ها
فلای تودی

درباره نویسنده

بیشتر بخوانید

آشنایی با مهمترین ترس هایی که مانع از سفر می شوند

z.v ، دوشنبه 10 مرداد 1401

با ما در مقاله مهمترین ترس هایی که مانع از سفر می شوند همراه شوید تا شما را با انواع ترس هایی که مانع از سفر می شوند آشنا نماییم.

نظرت چیه
0 دیدگاه و 0 رای ثبت شده است .
مرتب سازی :