سفر دخترانه به جلفا؛ شهر بی کافه و بی گورستان
همیشه قبل از سفر کردن به یک شهر یا مکان جدید گردشگری که تا حالا به اونجا سفر نکردم، جستجوی خیلی کاملی توی اینترنت نمی کنم. علت این که قبل از سفر در اینترنت زیاد در مورد جایی که می خوام برم تحقیق نمی کنم اینه که تصویر و پیش فرضی از جایی که میخوام برم توی ذهنم شکل نگیره . به این ترتیب، ذهن و چشمام و برای مواجهه با موقعیت و فضای مکانی که می خوام به اونجا سفر کنم آزاد می گذارم. جستجو و کنجکاویم رو فقط در حد شرایط آب و هوایی و دمای هوا و مسیر رسیدن به مکان مورد نظر محدود می کنم.
ایده سفر به جلفا برای من مدتها پیش و از یک تصویر شروع شد. تصویری که از کتاب تاریخ دوران مدرسه از شهر جلفا توی سرم نقش بسته بود، اشتیاق برای سفر کردن به جلفا رو درونم ایجاد کرد؛
یک عکس از شهری با دیوارهای سنگی با پس زمینۀ سقف یک کلیسای !
وقتی اواخر مرداد ماه امسال - سال 97 - به جلفا رسیدم و پام و از ماشین بیرون گذاشتم در نظر اول این شهر به نظرم خیلی معمولی اومد. من مات و مبهوت مونده بودم که اینهمه راه اومدم که یک شهر مثل بقیۀ شهرهای دیگه رو ببینم؟!
اما اشتباه می کردم چون جلفا به عنوان یک شهر ساکت و آروم بین رشته کوه های زاگرس، شهری معمولی نبود. اگر بخوام به ساده ترین زبان ممکن جلفا رو توصیف کنم باید بگم جلفا پیرزنی ست، کهنسال و جاافتاده با اندامی بلند بالا و بسیار باریک که روی لبۀ مرزی ایران با آذربایجان و ارمنستان با پیراهنی ساده، آرام آرمیده و جوش و خروش رود ارس میان گیسوانش زیر چارقدی سبز و طلایی که روی کوه های زاگرس پهنشون کرده اونا رو نقره گون تر می کنه.
شهری زیبا با مردمانی خونگرم. سکوت و آرامشی که توی رفتار و کردار مردم این شهر وجود داره مهر و محبتشون رو پررنگ تر میکنه.
معمولا تو شهرهای کوچک وقتی هوا تاریک میشه کمتر پیش میاد که ساکنین خود شهر و توی خیابونا ببینید ولی در جلفا، شب ها هم شهر زنده س و پر رفت و آمد .
مردم شهر جلفا ترک زبان هستند و مسافر بودنتون به راحتی و موقع حرف زدن و معاشرت کردنتون مشخص میشه.
نکته جالب این که موقع گذر کردن از بازار مرزی جلفا که هم خوراکیای خوشمزه توش زیاده و هم اجناس توی بازار مدام بهتون چشمک میزنن، شاید نگران باشید که با توجه به این که همه شهر ترک زبان هستند و شما بین اونا غریب هستید، ممکنه کالاها رو با تصور توریست بودن بهتون با قیمت بیشتری بفروشند ولی در برخورد و موقع خرید از فروشنده های بازار مرزی جلفا این اتفاق براتون نمیفته و حتی اگر از خودشون خرید نکنید هم با روی خوش راهنمایی تون میکنن که کجا میتونید چه کالایی رو پیدا کنید.
جلفا شهر بزرگی نیست و اگر هوس یه قهوه به دلتون نشست باید دقت کنید که جلفا کافه نداره! ولی عجیبتر از نبودن کافه در شهر اینه که جلفا گورستان هم نداره! مسئله ایی که یه جورایی مردم شهر، خودشون باعثش شدند و حتی با افتخار هم درباره ش حرف میزنند و معتقدند که هر کس به جلفا سفر کنه صد و سی سال به عمرش اضافه میشه.
این حرفا، برای من غیر قابل باور بود ولی بعد از کمی کنجکاوی و پرس و جو علت رو متوجه شدم و برام باورپذیر شد. مردم جلفا بخاطر شرایط آب و هوایی این بخش از کشور، روحیۀ خوبی دارند و میانگین عمر اهالی اونجا بالاست و از اونجایی که ساکنان شهر مهاجر هستند و از شهرهای اطراف به اون منطقه اومدن، وقتی کسی توی شهر فوت میکنه اونو برای خاکسپاریش به شهر زادگاهش برمیگردونن. طبق گفتۀ یکی از اهالی، چند سال پیش شهرداری یک زمین رو برای احداث گورستان اختصاص میده و اعلام میکنن که هرکس اولین فرد از اقوامش رو که فوت کنه توی این زمین دفن کنه مبلغ قابل توجهی از طرف شهرداری اهدا میکنن ولی تا به امروز هیچکس برای گرفتن این جایزه پیش قدم نشده!
پس یادتون باشه جلفا گورستان نداره ولی جاهای دیدنی و تاریخی زیادی داره که همشون معمولا اطراف شهر قرار گرفتن.
اون تصویری که من از شهر جلفا توی کتاب تاریخ دوران مدرسه ام دیده بودم کلیسای سنت استپانوس بود که هفده کیلومتر تا جلفا فاصله داشت وبرای رسیدن بهش باید سفرم رو دقیقا به موازات رود ارس ادامه می دادم تا برسم به این کلیسا.
به موازات رود اردس یک جادۀ زیبا بین کوه هاست که آسفالت شده ولی اجازۀ عکاسی با دوربین حرفه ایی رو در این جاده و اطرافش ندارید چون اونجا یک منطقه مرزی محسوب میشه و عکاسی ممنوعه.
کلیسای سنت استپانوس و راهی که باید از پارکینگ تا ورودی کلیسا پیاده طی کنید و باغ های اطرافش و هوای دل انگیزش حس و حال بینظیری رو به همراه داره. این کلیسا قرن نهم میلادی برای یکی از شهیدان دین مسیحیت ساخته شده و از اونموقع چندین بار مورد مرمت و بازسازی قرار گرفته و یکی از کلیساهای مهم ارامنه محسوب میشه.
جالبه بدونین که این کلیسا در حال حاضر هم مورد استفاده قرار میگیره و روز شهادت این حواری مسیحیان زیادی از همۀ نقاط دنیا توی این کلیسا جمع میشن و مراسم مخصوصی رو برگزار میکنن، ولی روزای دیگه این کلیسا برای بازدید عموم بازه و توش یه موزه از وسایل و اشیاء مربوط به خود کلیسا و اشیاء بدست آمده از حفاری های باستان شناسی که اطراف اون منطقه انجام دادن، وجود داره.
قدم زدن توی راهروهای زیرزمینی کلیسا حس عجیبی داره مخصوصا وقتی که در بخش خوابگاه راهبه ها و خدمه های کلیسا - که البته الان دیگه خالی هستن و فقط در یکی از اتاق ها برای بازدید، بازه - قدم بزنید. این اتاق ها، اتاقهای خیلی کوچک هستن به اندازۀ یک نفر با یک دریچه توی دیوار نزدیک سقف برای تامین نور و قفسه های دیواری برای قرار دادن وسایل شخصی و کتابها و یک جایگاه کوچک و محراب مانند برای زانو زدن و دعا خوندن. وسط حیاط کلیسا یک باغچۀ کوچک وجود داشت که نمی دونم قبلا چه کاربردی داشته ولی الان نیمکت توش گذاشتن برای نشستن و استراحت کردن بازدیدکننده ها. بیرون کلیسا هم یک فروشگاه وجود داره که برای خریدن سوغاتی و یادگاری می تونید به این فروشگاه برید.در مسیری که از پارکینگ تا کلیسا باید پیاده ازش گذر کنید و البته مسافت زیادی هم نیست وهمین طور دور تا دور کلیسا، آبخوری های سنگی وجود داره که آبش از چشمه ای در اون اطراف تامین میشه. آبی که در این آبخوری ها هست، کاملا تمیز و خنکه و با خیال راحت میتونید از اون آب نوش جون کنید.تجربۀ سفر به جلفا علاوه بر همۀ مزیتهایی که برای من داشت یه تجربۀ خوشایند هم برای من به همراه داشت که برای درک بهتر این تجربه لازمه خاطره ای رو تعریف کنم.
چند سال پیش یکی از دوستام - که اهل کشور برزیل بود - برای سفر به ایران اومده بود. قبل ازاین که ایشون ایرانگردی شو شروع کنه ما یک ملاقات کوتاه با هم داشتیم. بعد از اتمام سفرش و در واقع روز آخری که توی ایران بود ایشون حرف قابل تاملی به من زد. ایشون گفت: شما ایرانیا خیلی مهربون و مهمون نوازید ولی یک خصلت عجیب دارید و اونم اینه که مدام دربارۀ خودتون به توریستا هشدار می دید!مثلا می گید: مراقب باش ایرانیا وقتی بفهمند توریستی ازت زیاد پول می گیرن یا مراقب باش ایرانیا با توریستا خوب رفتار میکنن چون میخوان بهشون نزدیک بشن و ازش سوء استفاده کنن!
من تمام این سال ها حرفای این دوست برزیلی توی سرم بود و مدام توی سفرهام یا توی زندگی روزانه ام به این نکته فکر می کردم و می دیدم که چقدر ما ایرانیا به هم بی اعتمادیم و مدام مردم این شهر و مردم اون شهر رو تخطئه می کنیم و شمالی و جنوبی و شرقی وغربی بودن یک فرد برامون اهمیت داره. در سفر به جلفا خیلی دلم می خواست اون دوست برزیلی با من بود و به ایشون می گفتم ببین همۀ مردم ایران اینطوری نیستند و اینجا توی جلفا ابدا از این حرفا نمی شنوی. امیدوارم شما هم – اگر تا امروز به جلفا سفر نکردید – یک روز همین زودی ها به این شهر سفر کنید.
با نصر شیوا و زیبایی که داشتید سفرنامه رو بسیار ملموس و زنده بیان کردید و خواننده خیلی راحت میتونه فضا رو تجسم کنه