ریسک باستان شناسان باعث کشف چشم اندازهای پارینه سنگی شد
ایلنا/ براساس آخرین خبرهای بدست رسیده، ریسک باستان شناسان باعث کشف چشم اندازهای پارینه سنگی شد.
سید میلاد هاشمی (باستان شناس) متولد 1367 و فارغ التحصیل رشته باستان شناسی با گرایش پارینه سنگی است و این روزها علاوه بر آنکه به عنوان عضو هیات علمی گروه باستان شناسی دانشگاه تربیت مدرس فعال است، فعالیت های میدانی نیز انجام می دهد که از جمله آنها سرپرستی هیات بررسی روشمند بخش ایوانکی گرمسار در استان سمنان را میتوان ذکر نمود.
او چندی پیش موفق شد تا نشانه هایی از حضور گروه های انسانی در دو دوره پارینه سنگی میانی و پارینه سنگی جدید را در منطقه ایوانکی بدست آورد و طی این بررسی تعداد قابل توجهی دست ساخته سنگی یافت شد.
هاشمی ابزارهای سنگی را با هدف شناخت سنتهای مختلف ابزارسازی که در گذشته وجود داشت بررسی می کند و در سطوح منطقه ای در جنوب غرب آسیا و حتی فراتر از آن به مقایسه میپردازد تا بتواند برهم کنش های جمعیتی و پراکنش های گروه های انسانی را تشخیص دهد. حتی سعی دارد با گروه های بین المللی فعال در فلات ایران همکاری هایی داشته باشد، چرا که محوطه هایی از دوره پارینه سنگی در سراسر ایران یافت شده است.
بررسی های مقدماتی در ایوانکی گرمسار نشان می دهد که براساس فنون ساخت دست ساخته های سنگی و گونه شناسی آنها، احتمالا گروه های انسانی دست کم در دوره پارینه سنگی میانی و جدید در این منطقه حضور داشته اند. این بررسی باستان شناختی، احتمال دیرینگی حضور انسان در منطقه ای که امروزه شهرستان گرمسار نامیده می شود را نشان می دهد. درخصوص آخرین یافته ها در بررسی های اخیر برایمان بگویید.
براساس مقاله ریسک باستان شناسان باعث کشف چشم اندازهای پارینه سنگی شد باید بدانید که نکته نخست آنکه هرچند در بررسی ها با چشم انداز بسیار وسیعی از دوره پارینه سنگی میانی و جدید روبرو شده ایم اما از آنجا که لایه و نهشته باستانی نداریم و کاوش انجام نشده، نمیتوان تاریخ دقیق ارائه داد و تنها می توانیم بگوییم در چه بازه زمانی احتمال حضور انسانها در این منطقه وجود داشته است. به عبارت دیگر، در حال حاضر تنها میتوان گفت که گروه های انسانی در دوره های پارینه سنگی میانی و جدید در منطقه ای که امروزه ایوانکی نامیده می شود حضور داشته اند اما تاریخ دقیق قدیمی ترین حضور انسان در این منطقه را نمیدانیم.
براساس بررسی های مقدماتی انجام شده، دست کم با دو نوع سنت عمده ابزارسازی روبرو شده ایم که یکی از این سنت ها به دوره پارینه سنگی میانی و دیگری به پارینه سنگی جدید تعلق دارد. مجموعه دست ساخته های منتسب به سنت پارینه سنگی میانی شامل سنگ مادرهای با ابعاد نسبتاً بزرگ است که از روی آنها به کمک چکش های سنگی و با ضربه، قطعات سنگی با لبه های نسبتاً تیز و با ضخامت کم برداشت میشد که به آنها تراشه می گوییم. از این تراشه ها که با ابعاد گوناگونی برداشت میشده است، برای انجام کارهای مختلفی استفاده میشد. گاهی به کمک شاخ یا استخوان جانوران، لبه های تراشه ها را مضرس و تیز میکردند که در اصطلاح باستان شناسی بدان روتوش می گوییم. نوع، ویژگی ها و موقعیت روتوش ها بر روی سطح تراشه ها موجب نامگذاری ابزارهای سنگی و طبقه بندی آنها به دسته های گوناگون می شود. در بررسی های ما، ابزارهای سنگی دارای روتوش در منطقه یافت شد.
براساس مقاله ریسک باستان شناسان باعث کشف چشم اندازهای پارینه سنگی شد باید بدانید که از جمله این ابزارها، خراشنده های جانبی، خراشنده های انتهایی، ابزارهای دندانه دار، ابزارهای کنگره دار است که در بررسی های ما یافت شدند که بر روی آنها شواهد روتوش وجود دارد. همچنین نشانه هایی از تکنیک موسوم به لوآلوآ را در ابزارهای سنگی بدست آوردیم. ابزارهای ساخته شده با تکنیک لوآلوآ در عرض های جغرافیایی میانه معمولاً نشان از حضور انسان نئاندرتال دارد. چنین تکنیکی در عرض های جغرافیایی مشابه در اروپا، غرب آسیا و آسیای مرکزی دیده شده که عموماً به نئاندرتال ها منتسب می شود.
در حال حاضر، تعداد زیادی از ابزارهای سنگی در بررسی ما در منطقه ایوانکی بدست آمده که نیازمند مطالعات آزمایشگاهی فراوان است و پس از این مطالعات است که میتوان در مورد دیرینگی حضور گروه های انسانی در این منطقه اعلام نظر کرد. اما در حال حاضر احتمال وجود دو گروه انسانی یعنی نئاندرتال ها و انسان خردمند در دوران پلیئستوسن در منطقه وجود دارد.
براساس مقاله ریسک باستان شناسان باعث کشف چشم اندازهای پارینه سنگی شد باید بدانید که بر روی بیشتر دست ساخته های سنگی یافت شده در ایوانکی لایه ای براق به رنگ قهوه ای سوخته تا مشکی دیده می شود که به آن جلای بیابانی گفته می شود. ابزارهای سنگی پراکنده در منطقه در حالت عادی رنگ خاکستری روشن یا خاکستری روشن مایل به سبز دارند، اما به دلیل فرآیندهای طبیعی که در بیابان رخ می دهد برق بسیار زیبا و گهگاه عجیبی پیدا کرده اند که به آن اصطلاحا جلای بیابانی گفته می شود. همین امر در زمان تابش خورشید می تواند به باستان شناسان در یافتن ابزارهای سنگی کمک کند، البته اگر سایر قطعه سنگهای طبیعی موجود در سطح چشم انداز چنین جلا و خاصیتی را دارا نباشند.
با توجه به آنکه در فلات ایران، بیشترین آثار از وجود نئاندرتال ها در مناطق غربی کشور و کردستان عراق بدست آمده، آیا باز هم میتوان این فرضیه را مطرح کرد که نئاندرتال ها در بخشهای مرکزی ایران مانند سمنان و گرمسار نیز حضور داشتند؟ این امر نشان از طی کردن مسیری در گستره ای طولانی دارد. آیا این احتمال وجود دارد که نئاندرتال ها طی مسیر کرده باشند و از مسیرهای مختلف جابجا شده باشند و در سایر نقاط ایران نیز بتوان آثاری از وجود نئاندرتال ها بدست آورد؟
براساس مقاله ریسک باستان شناسان باعث کشف چشم اندازهای پارینه سنگی شد باید بدانید که در سال 2013 دو باستان شناس و انسان شناس، دکتر حامد وحدتی نسب و دکتر جفری کلارک پیشنهاد کردند که حاشیه شمالی دشت کویر مرکزی ایران میتوانسته گذرگاهی برای پراکنش گروه های انسانی بویژه نئاندرتال ها در دوران پلیئستوسن باشد. این گذرگاه، کوریدور حاشیه شمالی دشت کویر مرکزی نام گرفت. کشف محوطه های پارینه سنگی میانی در بخش های گوناگون از این منطقه، از دشت قزوین در غرب تا منتهی الیه شرق استان سمنان امروزی این فرضیه را تقویت میکند که انسان نئاندرتال در بخشهای مرکزی از ایران نیز حضور داشته است.
فراوانی قابل توجه دست ساخته های سنگی با تکنیک لوآلوآ در محوطه های حاشیه شمالی دشت کویر مرکزی از جمله در ایوانکی و یافت شدن بقایای دندان و استخوان های منتسب به انسان نئاندرتال در غار قلعه کرد در آوج از استان قزوین و بقایای مشابه از زاگرس در غارها و پناهگاه های سنگی وزمه، باوه یوان و غار شکارچیان و نیز یافته های استثنایی غار شانه در در استان اربیل عراق و گسترش حضور بقایای مشابه در آسیای مرکزی در ازبکستان و تاجیکستان می تواند حرکت ها و جابجایی جمعیتی نئاندرتال ها را در سطح وسیع نشان دهد.
تکنیک لوآلوآ چیست و چرا آن را به نئاندرتال ها منسوب می دانند؟
تا پیش از ابداع این تکنیک، اینگونه بود که برای ساخت ابزار سنگی، سنگ مادر یا تکه سنگی با کیفیت مناسب را انتخاب و از آن تراشه ها را برداشت می کردند و این تراشه ها میتوانست به شکل های گوناگونی از سنگ مادر جدا شود و ابعاد و ویژگی های بسیار متنوعی داشته باشد، اما لوآلوآ نوعی تکنیک ابزارسازی است که برای ساخت ابزارهای سنگی، انسان باید سنگ مادرهای با شکل خاصی را انتخاب میکرد و سپس، با ضربه زدن از جهات گوناگون به سنگ مادر، شکل آن را برای برداشت تراشه مورد نظر آماده می نمود.
آماده سازی اولیه موجب میشد که تراشه ها تنها به اشکال مطلوب یا مورد نظر انسان تولید شوند و به نوعی، استانداردسازی در شکل ها نیز پدید آمد. این کنترل بر شکل تراشه ها و تصور کردن ذهنی شکل مطلوب آنها در دل سنگ مادر، نشان دهنده توانایی ادراکی بالای نئاندرتال ها و مهارت بالای آنها در ابزارسازی بود. دلیل اینکه چرا آن را به نئاندرتال ها منتسب می کنند آن است که بیش از هر کجا در اروپا، بقایای انسان نئاندرتال در کنار دست ساخته هایی بدست آمده که با تکنیک لوآلوآ ساخته شده اند.
ابزارهای سنگی مختلف چون خراشنده های جانبی دندانه دار و کنگره دارها عموما به چه منظورهایی ساخته میشد؟ آیا بیشترین هدف ساخت این ابزارها، شکار بود یا کاربردهای دیگری هم داشتند؟ عموما چه حیواناتی را شکار می کردند؟
کاربرد این ابزارها متنوع و گوناگون بود؛ چراکه اغلب ابزارهای مورد نیاز زندگی روزمره گروه های انسانی در دوران پارینه سنگی بر روی سنگ ها ساخته می شد و این گروه ها تمامی فعالیت های روزمره را به کمک همین ابزارها انجام میدادند. البته احتمالاً ابزارهای دیگری از جنس چوب و الیاف گیاهی و گاهی از استخوان جانوران هم ساخته میشد که به دلیل تجزیه و نابودی در طول زمان، در مدارک باستان شناسی باقی نمی مانند. از جمله فعالیت های معیشتی که به کمک ابزارهای سنگی انجام میشد، شکار جانوران بزرگ و کوچک، قصابی و پردازش لاشه و دباغی، برداشت، پردازش و آماده سازی بخشهای گوناگون گیاهان و حتی قطع درختان بوده است.
ضمن آنکه گاهی پژوهشگران ساخت ابزارهای سنگی با ابعاد بسیار بزرگ و با تقارن چشم نواز با وزن سنگین را به دلیل انتخاب جنسی و نمایش مردها جلوی زن ها و به دلیل انتخاب زوج اصلح می دانند. به عبارت دیگر، مهارت بالا در ساخت ابزارهای سنگی بدان معنا بود که چنین مردی می تواند از پس گذران زندگی در زمان دشواری های گوناگون برآید و خانواده خود را از نظر معیشتی تامین کند. نظر به این گفته ها میتوان گفت که عموماً ابزارهای سنگی برای برطرف کردن نیازهای گوناگون معیشتی و گاهی، فرامعیشتی استفاده میشدند.
از بررسی و تحلیل ابزارها و دست ساخته های سنگی به چه نتایجی دست پیدا می کنیم و این ابزارها چه چیزهایی برای گفتن به ما دارند؟
به کمک آنالیز یا تحلیل دست ساخته های سنگی در مرحله نخست، سنت های ابزارسازی مشخص می شود. سنت های متفاوت ابزارسازی پارینه سنگی در بخشهای مختلف کره زمین می تواند نشانی از وجود گروه های جمعیتی متفاوت و حتی گاهی، گونه های مختلف انسانی باشد. همچنین، شباهت های میان سنن ابزارسازی می تواند برهم کنش ها و ارتباطات جمعیتی را به ما نشان می دهد. بطور مثال، ممکن است در جنوب ایران ابزارهای سنگی مشابه آنچه در شبه جزیره عربستان و شرق آفریقا بدست آمده را پیدا کنیم و این موضوع می تواند بیانگر ارتباطات بین منطقه ای و حرکات جمعیتی در مقیاس بسیار گسترده باشد.
آنچه که در مرحله تحلیل اهمیت دارد آن است که بررسی دقیق این ابزارها مستلزم یافت شدن آنها در لایه ها و نهشته هایی است که تاریخ دقیق آنها را بدانیم؛ در چنین حالتی است که میتوان شباهت ها و تفاوت ها میان سنن ابزارسازی را تفسیر نمود و مثلاً در صورت شباهت شرق آفریقا با عربستان و جنوب ایران و تقدم زمانی آفریقا نسبت به فلات ایران، مسیر حرکتی غرب به شرق را برای گروههای انسانی میتوان در نظر گرفت.
با توجه به کشف انواع ابزارهای سنگی از دوره پارینه سنگی آیا تاکنون شی یا ابزار خاصی که ویژگی خاصی داشته باشد و منحصر بفرد باشد که بطور مثال اندیشه، تفکر و آیین خاصی را در پس خود نهفته باشد بدست آورده اید؟
در منطقه ایوانکی از شهرستان گرمسار، چند سرپیکان که بسیار متقارن و کشیده بودند را یافتیم که با هنرمندی بسیار زیادی ساخته شده اند و این نوع سرپیکان ها در منطقه لوانت در شرق دریای مدیترانه به دوران گذار از پارینه سنگی میانی به پارینه سنگی جدید نسبت داده می شود. چنین سرپیکان هایی در خوزستان نیز یافت شدند. علاوه بر این، تعداد زیادی از سرپیکان های یافت شده، شواهد قرارگیری در دسته های چوبی را نشان می دهند. غیر از این موارد جالب توجه که بیشتر به مسایل روزمره معیشتی مربوط هستند، یافته های مرتبط با اندیشه و آیین ها در دوران پارینه سنگی بسیار کمیاب و نادرند و در بررسی میدانی ما نیز یافت نشدند. این دسته از یافته ها که بطور کلی بدانها شواهد رفتار نمادین گویند، اگر هم یافت شوند، در اغلب موارد به دوره های متأخرتر، چون دوره پارینه سنگی جدید و فراپارینه سنگی تعلق دارند.
مدارک مادی از رفتار نمادین یا آیینی در سطح وسیع عموماً از دوره نوسنگی ظاهر می شوند. البته در دوره پارینه سنگی جدید در زاگرس تعداد قلیلی از مدارک مرتبط با رفتارهای نمادین به شکل صدف ها یا دندان های سوراخ شده و یا قطعات گل اُخرا در نتیجه کاوش محوطه هایی مانند غار یافته و غار بوف یافت شده است، اما در محوطه های سطحی و بررسی های سطحی مانند آنچه ما در ایوانکی انجام دادیم چنین چیزهایی بدست نمی آیند.
آیا از طریق ابزارهای سنگی بدست آمده در ایوانکی می توانیم متوجه شویم که انسانها در دوره پارینه سنگی چه می خوردند؟
تقریبا می توان گفت در تمام چشم انداز منطقه در دوره پارینه سنگی میانی و جدید و خصوصا در پارینه سنگی جدید، جانورانی که هم اکنون هم وجود دارند، کم و بیش وجود داشتند؛ البته ترکیب های جمعیتی آنها متفاوت از امروز بوده است. تقریباً گیاهان هم احتمالاً کم و بیش همین گیاهان خشکی و شورپسند امروزی اما با تراکم و سطح پوشش متفاوت در دوره های مختلف از دوران پلیئستوسن بوده اند. بنابراین، به نظر می رسد کم و بیش همین گیاهان و جانوران امروزی حاضر در منطقه، عمده رژیم غذایی گروه های انسانی را در دوره های پارینه سنگی میانی و جدید تشکیل میداد.
یعنی احتمالاً پستاندارانی چون کل و بز، قوچ و میش، اسب سانان، گاوسانان، جبیر، جوندگان کوچک و حتی خزندگان و پرندگان و از طرفی، گیاهان مختلف در جیره غذایی ساکنان منطقه در دوره های پارینه سنگی میانی و جدید وجود داشت. البته درجه دشواری تأمین معیشت و سرپناه در زیردوره های مختلف، متفاوت بود و همین موضوع موجب میشد که گهگاه گروه های انسانی از چشم انداز منطقه خارج شده و به دنبال مأمن و مناطق قابل اتکاتر بروند. از جمله شواهد خروج موقت گروه های انسانی از چشم اندازهای گوناگون شمال دشت کویر مرکزی در دوره های دشوار، وجود وقفه در لایه های باستانی محوطه های پارینه سنگی در منطقه است که مثلاً چنین شواهدی در لایه نگاری محوطه پارینه سنگی میانی و جدید میرک در جنوب شهر سمنان دیده می شود.
به هرحال، بررسی دقیق تر رژیم غذایی گروه های انسانی در دوران پلیئستوسن در منطقه نیازمند آن است که ابتدا بقایای جانوری بدست آمده در نهشته های فرهنگی متعلق به دوران پارینه سنگی در منطقه مطالعه شوند و علاوه بر آن، شواهد احتمالی موجود بر روی لبه های دست ساخته های سنگی نیز بررسی کردند؛ شواهدی مانند لکه های مرتبط با خون و یا چربی های جانوری و نیز بررسی الگوهای سایش لبه های دست ساخته های سنگی که می تواند نشانگر فعالیت های مختلف چون ضربه به استخوان، حرکات رفت و برگشتیِ ارّه مانند بر روی استخوان یا ساقه گیاه و مواردی از این دست باشد.
برآیند چنین مطالعاتی در سطح منطقه می تواند به شناسایی رژیم غذایی ساکنان شمال دشت کویر مرکزی در دوران پلیئستوسن بینجامد. در بررسی ما در منطقه ایوانکی، تعدد سرپیکان های یافت شده و شواهد قرارگیری این سرپیکان ها در دسته های چوبی می تواند شاهد خوبی برای اهمیت شکار جانوران در رژیم غذایی ساکنین منطقه باشد.
با توجه به آنکه براساس این یافته ها میتوان از حرکات جمعیتی انسان گفت، آیا انسانهای دوره پارینه سنگی کوچ یا مهاجرت می کردند یا مهاجرت در آن دوره معنایی ندارد؟
در دوران پارینه سنگی تقریباً چیزی به نام مهاجرت گسترده آن هم از نوع آگاهانه نداریم. شاید براساس شواهد، شاهد آن باشیم که چند گروه انسانی در یک منطقه زندگی می کردند که در طول زمان به دلیل آنکه منطقه دستخوش تغییراتی از جمله تغییرات اقلیمی محیطی و تغییر در پوشش گیاهی و جانوری شده، ناچار شده اند منطقه را ترک کنند و به دنبال چشم اندازهای جدید بروند. اما باید توجه داشت که آنها درکی از آنچه که در چشم اندازهای مقصد می گذرد نداشتند و به نوعی، تنها به دنبال منابع در جستجو بودند و هرکجا که چنین شرایطی وجود داشت، مدتی را در آنجا زندگی میکردند.
این حرکاتِ در راستای آذوقه جویی و نیاز به تامین معیشت موجب می شد که در طی چندین نسل و شاید حتی چند هزاره، گروه های انسانی که مثلاً در ابتدا منشأ در زاگرس مرکزی داشتند، سر از شمال دشت کویر مرکزی در آورند و دقیقاً به دلیل همین سرعت کم در پراکنش و گذر چند نسل و هزاره و نداشتن تصویر ذهنی از پیش در مورد چشم اندازهای جدید، نمیتوان نام چنین حرکاتی را مهاجرت نهاد. ما در باستان شناسی پارینه سنگی به چنین تحرکاتی، پراکنش، گسترش یا کاهش قلمرو زیستی می گوییم. حتی روند اولین ورود گروه های انسانی یا انسان ریخت به فلات ایران هم به صورت مشابهی بوده است.
به گونه های مختلف انسانی اشاره کردید. براساس تحقیقات و مطالعاتی که داشتید در ایران با چند گونه انسانی روبرو هستیم و نمونه هایی از آنها در کشفیات باستان شناسی بدست آمده اند؟
شواهد مستقیم اسکلتی و سنگواره ای که تاکنون در فلات ایران یافت شده تنها به دو گونه انسان خردمند و نئاندرتال ها تعلق دارد. اما با توجه به حضور انسان مشابه با هموارکتوس یا انسان راست قامت در محوطه دمانیسی در گرجستان امروزی در شمال غرب ایران با دیرینگی 1.8 تا 1.9 میلیون سال پیش و نمونه های انسان راست قامت از شرق و جنوب شرق آسیا در چین و مجمع الجزایر اندونزی با دیرینگی 1.7 میلیون سال پیش، به نظر میرسد بتوان در آینده رد پای انسان راست قامت را نیز در ایران یافت. البته یافتن چنین شواهدی معمولاً اتفاقی است و نیاز به شانس بالایی دارد و امکان دارد پس از دهه ها تلاش و بررسی بخش های گوناگون از ایران نیز به چنین مهمی نایل نشویم.
بطور کلی در ایران با کمبود کارهای میدانی و کمبود بودجه های پژوهشی و دپارتمانهای علوم میان رشته ای روبرو هستیم، اما اصلاً بعید نیست که بتوانیم در آینده شواهدی از انسان راست قامت را در کشورمان بیابیم. چه بسا بتوانیم شواهدی از گونه ها یا زیرگونه های دیگر از انسان ها را نیز بدست آوریم. به طور مثال در تبت و در جنوب سیبری گونه ای از انسان به نام «انسان دنیسووا» اخیراً یافت شده که اتفاقاً ارتباطاتی با انسان خردمند و نئاندرتال ها هم داشته است.
به بحث کمبود کارهای میدانی در حوزه باستان شناسی اشاره داشتید، ارزیابی شما از آنچه که این روزها در حوزه باستان شناسی بخصوص در دوره پارینه سنگی در جریان است چیست؟ آیا باستان شناسی امروز ایران قابل دفاع است یا باز هم کم کاری هایی در این حوزه صورت میگیرد؟
وضعیت باستان شناسی ایران بخصوص در حوزه پارینه سنگی رو به بهبود است. ما تا سالها تنها در منطقه زاگرس فعالیت داشتیم و این روند تا حدود دو دهه پیش ادامه داشت. اما به مرور باستان شناسان بر آن شدند تا به دنبال ناشناخته ها بروند و ریسک کاوش و بررسی در مناطق کمتر شناخته شده و ناشناخته را بپذیرند و به دنبال محوطه های باز و سطحی علاوه بر غارها یا پناهگاه های صخره ای نیز باشند. محوطه هایی که در حالت عادی احتمالاً نشانه های بارزی ندارند و گزارشی حتی از سوی مردم محلی در خصوص آنها وجود ندارد. بدین صورت بود که تعداد قابل توجهی محوطه و چشم اندازهای سطحی و اصطلاحاً «روباز» پارینه سنگی در بخش شمالی از دشت کویر مرکزی ایران یافت شد که چشم انداز وسیع یافت شده در منطقه ایوانکی هم در زمره همین یافته هاست.
آینده باستان شناسی پارینه سنگی ایران را مشروط به تأمین بودجه های پژوهشی و امکانات مورد نیاز و تسهیل ارتباطات علمی فرامرزی، روشن و امیدبخش می بینم. ضمن آنکه دانشجویان زیادی هستند که به دوره پارینه سنگی علاقمند شده اند و همین موضوع، مسئولیت ما باستان شناسان را دوچندان می کند.
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، نیازمند دپارتمان های علوم میان رشته ای هستیم تا بتوانیم تا حدودی از پژوهشگران غربی در این زمینه بی نیاز شویم. باستان شناسی مدرن وابسته به علوم میان رشته ای است و بدون کمک این علوم، در مرحله تفسیر و برهم نهی نتایج دچار مشکل می شویم و نتایج ما شکل علمی پیدا نمی کند، بلکه تنها حدس و گمانی خواهد بود که بی شباهت به شهود هم نیست! اکنون ناچار هستیم بسیاری از پژوهش ها را یا به صورت مشترک با خارجی ها انجام دهیم و یا آنکه نمونه های آزمایشگاهی را به کشورهای غربی بفرستیم. اگر بخواهیم به صورت انفرادی نمونه ای برای آزمایش بفرستیم، هزینه های آن بسیار سرسام آور خواهد شد که از عهده پژوهشگران و اساتید دانشگاه خارج است.
در واقع میتوان گفت هرچند در بعد علمی در حوزه باستان شناسی کمبود نداریم اما در بحث مطالعات میان رشته ای با کمبودهایی چه در حوزه متخصص و چه در حوزه امکانات و آزمایشگاه و تجهیزات مواجه هستیم که همین مشکلات، ما را به خارجی ها تا حدودی محتاج کرده است. اما بطور کلی باستا ن شناسی پارینه سنگی ایران نسبت به دهه های قبل با کیفیت تر شده است و امیدواریم این روند رو به رشد ادامه پیدا کند.
یکی از مباحث مهم در حوزه میان رشته ای تحقیق در خصوص استخوان شناسی انسانی در باستان شناسی است. مطالعه استخوان های باستانی چه اطلاعاتی را در اختیار ما قرار می دهد؟
امروزه تعداد زیادی از دانشجویان به این حوزه علاقمند شده اند. اما استخوان شناسی انسانی در باستان شناسی ایران همانند مطالعات دوره پارینه سنگی مورد غفلت واقع شده بود. مثلاً بارها شاهد بودیم که گورستان های باستانی برای فصول متعدد کاوش می شدند، بدون اینکه مقاله و انتشارات درخوری درباره اسکلت های انسانی یافت شده به چاپ برسد و این بقایا به دلیل اینکه از مواد آلی هستند، در بایگانی های موزه ها یا انبارهای میراث از بین می رفتند. اما روند توجه به بقایای انسانی در ایران امروزه رو به رشد است. در دوره هایی مانند نوسنگی در حدود 11 هزار سال پیش تا 4500 پیش از میلاد که یکی از دوره های پیش از تاریخ است، با بررسی استخوان های انسانی می توانیم به بیماری هایی که در جامعه رواج داشت پی ببریم.
شواهد نبرد و خشونت و حتا روابط اجتماعی و خویشاوندی ها را در جوامع دوران پیش از تاریخ نیز به ما نشان می دهد. شواهد اسکلتی می تواند حتی به تشریفات و مراسم تدفین اشاره کند و باورها و اعتقادات گروه های انسانی را نشان دهد. به طور مثال در دوره نوسنگی، آیین های گوناگونی برای تدفین وجود داشت و مثلاً اموات را در زیر خانه های محل زندگی اقوام درجه یک دفن میکردند و گاهی نه تمامی بدن، بلکه تنها قسمت سر فرد در زیر منزل دفن میشد و پیش از تدفین جمجمه و فک، این بخش ها را با گل و گچ اندود کرده و روی آن را رنگ آمیزی می کردند و در داخل حدقه چشم ها، صدف های خاصی قرار می دادند.
اما در مورد دوران پارینه سنگی، عنوان بهتر برای «استخوان شناسی انسانی در باستان شناسی پارینه سنگی»، عنوان «دیرین انسان شناسی» است. این عنوان در باستان شناسی پارینه سنگی بیشتر درباره کشف سنگواره و بقایای استخوانی انسانی است که برخلاف باستان شناسی دوره های متأخرتر، در دوران پارینه سنگی چنین یافته هایی بسیار نادرتر و هیجان انگیزتر است و نیاز به شانس بالایی هم دارد! با کشف بقایای انسان و انسان ریخت متعلق به دوران پارینه سنگی، ما می توانیم بطور قطع در خصوص حضور گونه های انسانی در منطقه محل کشف صحبت کنیم و این درحالی است که بررسی ابزارهای سنگی اطلاعات قطعی و مستقیم در این خصوص در اختیار ما نمیگذارد؛ زیرا امکان دارد که گونه های مختلف از انسان بتوانند ابزارهای مشابهی بسازند و ما در تفسیر دچار مشکل شویم.
در تحقیقاتتان به بررسی نخستین گونه های انسانی در ایران پرداختید. براساس صحبت های شما تاکنون بطور قطع دو گونه انسانی که شامل انسان خردمند و نئاندرتال است در ایران پیدا شد. آیا با توجه به تحقیقات انجام شده و قطعیت بدست آمده میتوان گفت نئاندرتال ها نخستین گونه های انسانی در ایران هستند یا آنکه گونه دیگری به عنوان نخستین انسان هایی که در سرزمین ایران امروزی زندگی می کردند، وجود دارند؟
همانطور که در بالا گفته شد، با توجه به تایید شدن حضور نوعی از انسان راست قامت در گرجستان و شرق و جنوب شرق آسیا و اینکه راه دیگری جز فلات پهناور ایران، بدون توجه به مرزهای سیاسی فعلی، برای حرکت از آفریقا به سمت شرق آسیا یا قفقاز متصور نیست، منطقی است که بپنداریم گونه های مختلف انسانی از فلات ایران عبور کرده باشند. اگر شانس بیاوریم و رد پای گونه هایی چون انسان راست قامت را در ایران بیابیم، می توانیم بگوییم که جای نئاندرتال ها به عنوان نخستین انسانهای ایران با انسان راست قامت عوض می شود.
ضمن آنکه شاید بتوانیم در محوطه های متعلق به دوران پلیئستوسن میانی، از حدود 800 هزار تا 125 هزار سال پیش، رد پای انسان هایدلبرگ که دارای ویژگی های ظاهری بسیار مشابه با نئاندرتال و انسان خردمند است را نیز در ایران پیدا کنیم. این انسان حاصل پیوند میان نئاندرتال و انسان خردمند نبود، بلکه احتمالاً رابطه اجدادی با آنها دارد. البته گروهی از همین انسانها، همزمان با انسان نئاندرتال نیز زندگی میکردند؛ به عبارت دیگر، این گونه نیست که ضرورتاً یک گونه انسانی منقرض شود تا جا برای گونه دیگر باز شود.
سالهاست که در حوزه پارینه سنگی بخصوص در استان سمنان فعال هستید. از بازسازی وضعیت این منطقه در دوران پلیئستوسن بگویید.
براساس تحقیقات می دانیم که در زیردوره های مختلف از دوران پلیئستوسن در دشت کویر مرکزی، دریاچه های کوچک و بزرگی وجود داشت که از آنها میتوان به عنوان کهن دریاچه یا پلایا یاد کرد که در دوره های مختلف پر آب شده و یا گاهی کاملاً خشک میشدند. اکنون نیز تمام مناطق شمالی دشت کویر مرکزی، کم و بیش دشتهای سیلابی هستند. در آن زمان هنگامیکه بارندگی بیشتر میشد یا رواناب های سطحی زیاد میشدند، چاله های ریز و درشت آبگیری شده و دریاچه های کوچک و بزرگی شکل می گرفت.
دریاچه نمک قم، کویر مرنجاب و یا دریاچه نمک چاه جم از جمله بازمانده های همین کهن دریاچه ها هستند. زمانی که آب در منطقه فراوان میشد و این دریاچه ها وجود داشتند، گونه های مختلف زیستی از جمله انسانها در منطقه زندگی میکردند و قلمرو زیستی گسترده ای داشتند. اما هنگامی که این دریاچه ها و رواناب های سطحی، خشک یا کم آب میشدند، زندگی در حاشیه شمالی دشت کویر مرکزی دشوار میشد و در چنین دوره های خشکی، معمولاً بادهای شدید به همراه گرد و غبار بیشتر جوی نیز زندگی را دشوارتر میکرد.
این موضوع سبب تغییر مکان یا اصطلاحاً عقب نشینی برخی گونه های زیستی، از جمله جمعیت های انسانی در منطقه میشد و این گروه ها به دنبال مناطق با وضعیت اقلیمی محیطی بهتر، از منطقه مورد بحث ما خارج می شدند. میتوان تصور کرد که عدم توجه به این موضوع، هزینه های سنگینی چون مرگ و میر بالا و یا انقراض گروه های جمعیتی را به دنبال داشته باشد. بنابراین به نظر می رسد الگوی کلی زندگی در دوران پلیئستوسن در چشم انداز حاشیه شمالی دشت کویر مرکزی، حضور گسترده گروههای انسانی در منطقه در دوره های پرآب و عقب نشینی و کاهش اندازه محدوده زیستی انسانها در دوره های کم آب و خشک تر بوده است.
چنین شواهدی از عقب نشینی و بازگشت مجدد به محل زندگی در این منطقه در محوطه هایی چون میرک نشان داده شده است و اهمیت وجود آب را در چشم اندازهای بیابانی و نیمه بیابانی نشان می دهد. رابطه میان حضور انسان و دیرین دریاچه ها در بیابان های واقع شده در سرزمین های همسایه، چون شبه جزیره عربستان هم بارز است.
بطور مثال، در دوره ای حول و حوش 124 هزار تا 119 هزار سال پیش که به آن اوج دوران گرم و مرطوب در آخرین میان یخبندان گفته می شود، دریاچه های کوچک و بزرگ متعددی در شبه جزیره عربستان وجود داشت که سبب می شد گروه های انسانی بتوانند حتی به داخلی ترین بخش های شبه جزیره که امروزه بسیار خشک و بی آب و علف است نیز دست پیدا کنند. همزمان با آغاز روند خشک شدن و کم آب شدن این دریاچه ها، گروه های انسانی از بیابان های عربستان خارج شدند و به سمت مناطق حاشیه ای چون حواشی دریای سرخ و سواحل یمن امروزی حرکت کردند و چه بسا دسته ای هم به جنوب و جنوب غرب ایران وارد شدند.
دلیل آنکه شاهد بدست آمدن تعداد زیادی از محوطه های دوران پارینه سنگی در استان سمنان هستیم نیز می تواند همین الگوی دوره های سرد و خشک و گرم و مرطوب باشد. چنانکه در دوره های پر آب گروه های انسانی در سرتاسر این منطقه زندگی می کردند و در دوره هایی که دریاچه ها خشک می شدند، نقل مکان میکردند. شهرهای امروزی در حاشیه شمال دشت کویر مرکزی از مرزهای خراسان تا دشت قزوین هم کم و بیش در عرض های قابل مقایسه با محوطه های پارینه سنگی شکل گرفته اند و با همین مشکل وابستگی شدید به آب دست و پنجه نرم می کنند. محوطه هایی هم که ما یافتیم، فاصله چندانی با شهر ایوانکی و روستاهای موجود در این منطقه ندارند.