سفر به واستو ایتالیا | شهر ایتالیایی که من را تغییر داد
در اولین روز های ماه عسلم، به سفر به ایتالیای مرکزی داشتم تا پا جای قدم های مادر مادربزرگم "فیلومنا" Filomena بگذارم که دقیقا در همین منطقه، روز های بعد از ازدواج خود را گذرانده بود؛ البته 100 سال قبل. هر جا قدم می گذاشتم، انگار جای پای او بود. او هم روی این سنگ ها قدم برداشته بود، از کنار حمام های چشمه آب گرم رومی گذر کرده بود، از کنار کلیسا نیز گذشته بود و به سمت قلعه قرن پانزدهمی در قلب شهر رفته بود. وقتی او را مجسم می کردم، او دیگر یک پیرزن هشتاد ساله مو سفیدی که از کودکی می شناختم نبود، بلکه یک زن تازه ازدواج کرده 25 ساله بود که کل زندگی اش پیش رویش قرار داشت. در اولین روز های ماه عسلم، به منطقه ابروتزو Abruzzo در ایتالیای مرکزی سفر کردم تا پا جای قدم های مادر مادربزرگم "فیلومنا" Filomena بگذارم که صد سال قبل، دقیقا در همین منطقه، روز های بعد از ازدواج خود را گذرانده بود. در دو سال قبل از آن، آنچنان مشغول برنامه ریزی مراسم عروسی ام بودم که خیلی وقت نداشتم به این که متاهل بودن دقیقا به چه معنی است فکر کنم. اما سفر به واستو Vasto شهری که فیلومنا Filomena ازدواج 50 ساله خود را از آن شروع کرد، به نظر مکان خوبی برای شروع فکر کردن بود.
سفر به واستو زادگاه فیلومنا
فیلومنا Filomena در شهر مرتفع واستو Vasto که بالای یک تپه قرار داشت بزرگ شده بود؛ شهری که در ابروتزو Abruzzo بخاطر مرکز قرون وسطایی و چشم انداز های دریای آدریاتیک مشهور است. ابروتزو Abruzzo که بین منطقه های مارچ Marche و مولیس Molise قرار گرفته است، از مقاصد گردشگری شناخته شده ایتالیا کمی جدا افتاده است. او که در واستو Vasto بزرگ شده بود، هرگز تصور نمی کرد تمامی آن اتفاقات تاثیرگذار در زندگی اش اتفاق بیفتند؛ از روز های خوب و شاد زندگی خانوادگی تا روز های سخت و غم انگیز جنگ و بیماری. داستان خانواده من، آن طور که می دانستم و تصور می کردم، بعد از واستو Vasto شروع شده بود. فیلومنا اسمارگیاتسی Filomena Smargiassi از کشتی پیاده شد و در اول سپتامبر 1922 در حالی که پسر نوزادش را در آغوش داشت در جزیره الیس Ellis Island در نیویورک New York پیاده شد. اما بعد سفر به ایتالیای مرکزی و واستو، نقطه شروع داستان او برایم تغییر کرد. شروع کردم به فکر کردن در مورد فیلومنا Filomena به عنوان یک زن جوان و ماجراجو که برای یک زندگی دور از خانه و سرزمینش برنامه ریزی کرده است. همسرش دومنیکو Domenico خیلی قبل تر از او به آمریکا رفته بود تا کاری به عنوان یک بنا پیدا کند. فیلومنا Filomena هیچ فامیلی در آمریکا نداشت و با این وجود آماده بود تا در ناپل سوار یک کشتی شود و به سوی ناشناخته ها حرکت کند. این تمایل او به دیدن و تجربه کردن آنچه که ممکن بود در آینده اتفاق بیفتد مرا به یاد ازدواج انداخت. لازم نیست بدانی چه چیزی قرار است اتفاق بیفتد؛ فقط لازم است که بخواهی و ادامه بدهی.
تصمیم به بازدید از شهر در سفر به واستو
شهر واستو Vasto در اولین روزهایی که در حال برنامه ریزی ماه عسلم برای سفر به ایتالیای مرکزی بودم جزو برنامه ام نبود. تا این که یک روز با نگاه کردن به نقشه متوجه شدم که واستو Vastoاز مسیر مورد نظر ما که از رم شروع می شود و به سمت جنوب تا پولیا Puglia پیش می رود خیلی دور نیست.همسرم پیتر، بخاطر این که در دوره دانشگاهی خود در ایتالیا، زبان ایتالیایی را یاد گرفته بود، می توانست به عنوان یک مترجم عمل کند. چطور امکان داشت اینقدر نزدیک این شهر باشم و جایی که فیلومنا Filomena از آنجا میامد نبینم. فیلومنا Filomena با این که در سن 26 سالگی مهاجرت کرد، هرگز یاد نگرفت به انگلیسی روان صحبت کند. در نتیجه همیشه برای من الگویی در سایه بود؛ یک حضور گرم و دلنشین. اما هیچ گاه اینطور نبود که در کودکی در آشپزخانه بنشینم و به داستان هایش در مورد زندگی در ایتالیا گوش بدهم. او در خانه کار می کرد، هشت بچه را بزرگ می کرد و آشپزی می کرد؛ و تنها یکی دو بار در طول سال های طولانی به واستو Vasto بازگشت. در نتیجه، شهر واستو برای این خانواده بزرگ ایتالیایی آمریکایی ناشناخته ماند و تنها تعداد کمی از اعضای خانواده برای بازدید از این شهر موطن به ایتالیا سفر کردند. اما زمانی که یکی از فرزندان عمو هایم در مورد نقشه من برای بازدید از واستو Vasto شنید، پیامی در یک خط برایم فرستاد : "تو باید با مائوریتزیو Maurizio ملاقات کنی!"
ملاقات با مائوریتزیو در سفر به واستو
من مطمئن نبودم که آیا هنوز هم فامیلی در ابروتزو Abruzzo داریم یا خیر؛ اما این فرزند عمویم به تازگی سفر به ایتالیا و شهر واستو Vasto داشت و با یکی از خویشاوندان دور در ارتباط بود. مائوریتزیو Maurizio که یک معمار محلی و علاقمند به تاریخ بود، یک راهنمای ایده آل به نظر می رسید. و البته من خیلی خوش شانس بودم؛ زیرا با وجود این که در فصل محبوب سفر کردن، تابستان، به سر می بردیم، مائوریتزیو Maurizio در شهر بود و قبول کرد که راهنمای سفر من و همسرم باشد. قرار گذاشتیم که در بیرون هتلمان در مرکز تاریخی شهر واستو که مملو از ساختمان های قرن دوازدهمی تا قرن هجدهمی بود با او ملاقات کنیم. با این که قبلا هیچ تصویری از مائوریتزیو Maurizio ندیده بودم، به محض این که او را از فاصله دور دیدم شناختم. چیزی در او وجود داشت که خیلی به خانواده اسمارگیاتسی Smargiassi شبیه بود. او همان اندام لاغر و بلند پدربزرگم و همان استخوان بندی را داشت. وقتی به خیابان ویا بوچی Via Bucci رسیدیم، مائوریتزیو Maurizio خانه سنگی که مادر مادربزرگم فیلومنا Filomena در آن به دنیا آمده بود را نشانمان داد. آن خانه یک درب سنگین سنگی داشت و یک بالکن آهنی با درب های شیشه ای و پرده های کرکره ای که برای بیرون نگاه داشتن گرمای روز مناسب بودند. سعی کردم فیلومنا Filomena را روی بالکن مجسم کنم؛ اما به جای آن یک تصویر از پنجاهمین سالگرد عروسی اش به ذهنم آمد. با به یاد آوردن این تصویر، سنگینی تصمیمات اخیرم به ذهنم هجوم آورد. درست است که من در دوبلین، شهر زادگاه همسرم با او ازدواج کرده بودم؛ اما مفهوم متاهل بودن در شهر واستو Vasto برایم جا افتاد.
بازدید از کلیسای شهر در سفر به واستو
سپس جلوی کلیسایی که فیلومنا Filomena و دومنیکو Domenico در آن با هم ازدواج کرده بودند ایستادیم. آیا زمانی که روی سکوی این کلیسا با داماد ایستاده بود، تصورش را هم می کرد که روزی 18 نوه داشته باشد و حتی یکی از پسر هایش را برای شرکت در جنگ دوم جهانی به اروپا بفرستد!؟ بعد از آن، در کناره مسیلی در نزدیکی خانه فیلومنا Filomena کلمه la frana را از مائوریتزیو Maurizio شنیدیم. کلمه ای که بعد از کلی بحث به معنی درست آن یعنی "رانش زمین" رسیدیم. در سال 1956 بخش شرقی شهر که جایگاه یکی از قدیمی ترین بخش های این منطقه بود، بر اثر رانش زمین به داخل یک دره سقوط کرد. انگار بخشی از دنیایی که فیلومنا Filomena در آن بزرگ شده بود نیز بعد از رفتنش سقوط کرده باشد. زمانی که او بعد ها بازگشت و در کناره این مسیل ایستاد، منظره متفاوتی از آنچه که در زمان رفتنش دیده بود جلوی چشمش قرار داشت.
بازدید از فانوس دریایی در سفر واستو
مائوریتزیو Maurizio نمی خواست ما در سفر به ایتالیا و واستویمان فقط از شهر بازدید کنیم؛ بلکه می خواست تمام چیز هایی که باعث شکل گرفتن مردم واستو شده بود را ببینیم. از آنجایی که این شهر یک بندر رومی بود، بازدید از آن بدون دیدن دریا کامل نمی شد. او ما را به فانوس دریایی پونتا پننا Punta Penna که در سال 1906 ساخته شده بود و دومین فانوس دریایی مرتفع ایتالیا به شمار می رفت برد. سپس ما از یک مجموعه از پله های متزلزل بالا رفتیم و قدم به درون یک ترابوکو سنتی (ماشین مخصوص ماهی گیری) گذاشتیم. زمانی که آنجا بودم مدام به این فکر می کردم که آیا فیلومنا Filomena به این دلیل، زندگی در ساحل شرقی آمریکا را انتخاب کرد تا بتواند مانند زمانی که در روستایش بود، نزدیک دریا زندگی کند.
پایان سفر به ایتالیا و نگاه به آینده
در تمام طول سفر به ایتالیای مرکزی و واستو، همسرم بلند بلند به جوک ها و شوخی های مائوریتزیو Maurizio می خندید و سپس آنها را برای من ترجمه می کرد. او با این کار باعث می شد بتوانم با این مرد که فامیل دورم محسوب می شد ارتباط برقرار کنم هر چند که خودم زبان او را بلد نبودم. همانطور که ایتالیایی صحبت کردن آنها را تماشا می کردم به ذهنم رسید که هیچ گاه تا آن زمان، یک نفر را به عنوان یک عضو خانواده ام انتخاب نکرده بودم. اما حلقه ای که در انگشتم بود به من یادآوری کرد که این کار را در مورد پیتر (همسرم) انجام داده ام. چند روز قدم زدن در جای پاهای فیلومنا Filomena و شناختن تمام چیز هایی که او در طول زندگی اش و پنج دهه زندگی مشترکش تجربه کرده بود، این ایده که هرگز نمی توان به طور دقیق برای زندگی برنامه ریزی کرد را در ذهنم محکم تر می کرد. رانش زمین می تواند شهر ها را به مسیل های رودخانه تبدیل کند و تور های ماهی گیری می توانند گاهی خالی به ساحل بازگردند. بعد از سفر به واستو Vasto، دیگر هرگز برای آینده لحظه شماری نکردم. اگر باز هم روزی این اضطراب برای آینده به ذهنم باز گردد، به فیلومنا Filomena فکر خواهم کرد که روی عرشه یک کشتی بخار ایستاده است و از هیچ چیز آینده مطمئن نیست؛ اما با این حال به سمت جلو پیش می رود.