وقتی شبنم مقدمی «ماه منیر» می شود + عکس
شبنم مقدمی با انتشار این عکس از خود نوشت:«آخرهای بهار بود خوب یادم هست یک چهارشنبه روزی طرف عصر،اردشیر تلفن کرد که محمد مسعود جمعه شب وعده مان گرفته برویم باغچه اش در آب ْکرج. گفت منورالفکرهای تهران خیلی هاشان حتمی آن شب جمعند آنجا.از جمالزاده و بزرگ علوی بگیر تا خانم قمر و بانو روح انگیز .دل توی دلم نبود از صبح ِجمعه.
خانم جانم را به هزار التماس و تمنا راضی کردم بگذارد بروم.نگفتم هم که عصر می روم لاله زار آرایشگاه ِ هتل سانترال پیش مادام که آراپیرا کنم برای مهمانی ِ شب. نگفتم هم که دوپیِس قشنگم را داده ام موسیو توتوانیان برایم دوخته برای یک همچو مهمانی ...اصلا نگفتم مهمانی،آن جور مهمانی ست !می گفتم، یقین که نمی گذاشت بروم.
اردشیر گفت جمعه غروب بیا عکاسخانه خادم،توی خیابان سپه.علی آقا خادم رفیق ِ دلْ جانی اش بود و آن شب هم دعوت بود و قرار بود با اتول ِ علی آقا برویم مهمانی ِ آقای مسعود.سه تایی.
زود رسیدم عکاسخانه بس که هول بودم. اردشیر نیامده بود هنوز .علی آقا گفت برایم چای آوردند.ایستادم توی ِ ایوان ِ طبقه بالا به چای خوردن و تماشای خیابان.
یکباره دیدم علی آقا گفته دوربین و دستگاهش را آورده اند گذاشته اند جلوی در ایوان...این عکس را همان وقت برداشت از من...
عکس اما نه همان وقت ها،که سال ها بعد رسید به دستم. وقتی اردشیر در پاریس مُرد و زنش این عکس را لای کتاب های قدیمی اش پیدا کرد و فرستاد برای خاله ام،که مادر اردشیر بود...
.
عادتم است برای شخصیت هایی که بازی می کنم یا می نویسم شان شناسنامه ای تهیه کنم. این بخشی از شرح ِ حال ِ «ماه منیر»ست. زنی که مدتی ست قصه اش را می نویسم.این جای ِقصه اش شد داستانک ِ این عکس.
چهره پردازی ِ خاص و به سبک ِ قدیم هنر ِ مریم رهنما ی عزیز و طراحی لباس و کلاه و اکسسوری هنر ِ الهام حیدری نازنین است و عکس را هم فاطمه جان رحمانی برداشت،در خرداد ماه یک هزاروچهارصد البته!
و ممنونم از دوست عزیزم سام گیوراد که در سفر به گذشته همیشه همراه من است و رمز و راز ِماشین ِجادویی ِزمان را خوب می داند.
پیشنهاد : جای ِ شما بودم درباره ی آدم ها و جاهایی که اسم شان توی داستان برده شده،می خواندم و می شناختم شان. قول می دهم پشیمان نشوید.»