امید زندگانی: سال 98 کاملا بیکار و اکنون کم کارم + عکس
خبرآنلاین/امید زندگانی که سال 1398 در گفت وگویی گفته بود «هنرمندی کاملا بیکار» است می گوید هر بار موجی می آید وضع زندگی هنرمندان را دگرگون می کند در حالی که عده ای سوار بر قایقک هایشان، همواره در صف نخستند. او ادامه می دهد قصد ندارد کلمه «مافیا» را به کار ببرد اما این مفهوم در چنین وضعیتی مستتر است.
نرگس کیانی: «هجده سالگی» نام نمایشی به نویسندگی محسن میرزاخانی و محمد کرمی، دراماتورژی میرزاخانی و امید زندگانی و کارگردانی فردین رحمانپور است. اثری در مورد کودکان کار که تا 12 خرداد هر روز به جز شنبه ها ساعت 18 در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه می رود.
امید زندگانی در این نمایش علاوه بر دراماتورژی متن، بازی هم می کند. بازیگر، مجری، گوینده و خواننده ای که نخستین تجربه اش از رفتن روی صحنه به 16 سالگی در نمایشی به کارگردانی هادی مرزبان برمی گردد.
حاصل گفت وگو با او را به بهانه روی صحنه رفتن در «هجده سالگی» در ادامه بخوانید.
موافقید با نمایشی که روی صحنه دارید آغاز کنیم؟ چه شد که به «هجده سالگی» پیوستید؟
آقای محسن میرزاخانی از دوستان خانوادگی من هستند. ایشان با من تماس گرفتند و گفتند اعضای گروه تئاتری که در حال تجربه کردن نخستین کارهایش هستند می خواهند نمایشی را روی صحنه ببرند و بازی در نقش مرد این نمایش را به من پیشنهاد داده اند. بعد از خواندن نمایشنامه متوجه شدم که نویسندگان آن از مسئولیت اجتماعی و فرهنگی ما مردم جامعه، در قبال معضلی اجتماعی صحبت کرده اند و در کنار آن، احساس کردم می توانم روی نقشی که به من پیشنهاد داده اند کار کنم.
این احساس اولیه در ادامه و طی صحبت با تهیه کننده کار، داود زارع گاریزی پُررنگ تر شد و متوجه شدم اگرچه «هجده سالگی» اولین کاری است که ایشان تهیه کنندگی آن را بر عهده گرفته اند اما دغدغه مندند و می دانند در چه مسیری گام گذاشته اند. در نتیجه دیدم همه چیز جفت وجور است و از خودم پرسیدم چرا قبول نکنم؟! در زمینه دراماتورژی نیز بخش اعظم کار بر عهده محسن میرزاخانی بود و بعد از بازبینی بود که به علت مشغله کاری ایشان، من روتوش های نهانی را انجام دادم.
در ادامه باز و بسته شدن های مکرر سالن های نمایش را نیز با عشق و علاقه ای که سرپا نگه مان می داشت، پشت سر گذاشتیم و حاصلش چیزی شد که روی صحنه دیدید.
یکی از نکات جالب توجه در مورد شما، آغاز حضورتان روی صحنه تئاتر در 14 سالگی، با نمایشی به کارگردانی هادی مرزبان است. این اتفاق چه طور رخ داد؟
آن زمان بیش از دو شبکه تلویزیونی و دو شبکه رادیویی وجود نداشت که من در همه شان حضور داشتم. هم در گروه کودک شبکه دو رادیو، هم در شبکه یک آن و هم در تلویزیون اما هادی مرزبان و نمایش او به نام «فریاد» بود که زمینه ساز ورودم به عرصه تئاتر شد. اثری که آتش تقی پور، خلیل موسوی، اکبر سنگی، حسین کسری، کاظم بلوچی، جلیل فرجاد و... بازیگرانش بودند و موجب شد من برای اولین بار در سال 61 در سالن قشقایی مجموعه تئاتر روی صحنه بروم.
سال 1396 در گفت وگویی، هنگامی که در نمایش «کابوس تلخ آدم» به کارگردانی حامد غنی بازی می کردید، گفته بودید بنا به دلایلی مدتی است تئاتر کار نکرده ام. ظاهرا در آن مقطع از صحنه تئاتر فاصله گرفته بودید. دلیلش را به خاطر دارید؟
بله. اشتباهی که من مرتکب شده بودم برداشتن چند هندوانه با یک دست بود. در کنار بازیگری و اجرا، آهنگسازی، نوازندگی و خوانندگی هم می کردم و این باعث شده بود آرام آرام احساس کنم هیچ کدام کیفیت مطلوبم را ندارند. در این گیرودار برای مدتی تئاتر که رشته تحصیلی و زمینه اصلی کاری ام بود مهجور ماند و من بیشتر به سمت وجه تجاری حرفه ام متمایل شدم تا بتوانم از این لحاظ موقعیت نسبتا ثابتی برای خود دست وپا کنم و بعد از آن دوباره به تئاتر برگشتم.
«اتفاق بد دیگری که در تئاتر افتاد ایجاد سالن های خصوصی در سطح شهر بود و این توقع مردمی که هنوز فرهنگ تئاتر را درک نکرده اند مختل کرد. زمانی که ما یک سالن تئاتر به نام تئاتر شهر داشتیم یا صرفا تالار وحدت بود، حضور افرادی که کاملا تئاتری بودند و برای امرار معاش از راه این هنر درس خوانده بودند در این فضاها بسیار بیشتر بود اما ایجاد سالن های کوچک باعث شد قشر زیادی از تجربی کارها با سنین کمتر و نوآوران همه با هم سر یک سفره بنشینند و این کیفیت این هنر و درآمدزایی از راه تئاتر را برای حرفه ای ها دچار اختلال کرد.» این بخشی از گفت وگوی شما در سال 1398 با خبرگزاری دیباچه است. هنگامی که در نمایش «خاتون» به کارگردانی حسین عالم بخش بازی می کردید. با توجه به روی صحنه رفتن تان در پردیس تئاتر شهرزاد، به عنوان تماشاخانه ای خصوصی، ظاهرا نظرتان در این خصوص تغییر کرده است.
نه، نظرم تغییر نکرده است. توجه داشته باشید که پردیس تئاتر شهرزاد از نظر من پردیسی دوطرفه محسوب می شود. توضیح می دهم که «دوطرفه» را در چه معنایی به کار می برم؛ جایی که هم از امکانات موردنظر اجرای تئاتر حرفه ای برخوردار است و هم سالنی برای کسب تجربه از سوی جوان ترها دارد.
ما سالن های نمایشی داریم که حداکثر ظرفیت شان 50 یا 60 نفر است و بلک باکس هایی هستند که بیش تر به درد تمرینات تجربی می خورند تا این که بتوانیم در آن ها از امکانات سمعی- بصری تکمیل کننده نمایش استفاده کنیم. پس این سالن ها، در شرایطی که هنوز تئاترمان را به خوبی به جامعه معرفی نکرده ایم، تصورات مخاطب را به هم می ریزند.
زنده یاد داوود رشیدی می گفتند سالن تئاتر شهر آینده شماست، سالن حرفه ای هاست و ما که معترض بودیم، می پرسیدیم حرفه ای یعنی چه؟! ما تحصیل کرده تئاتریم! و ایشان می گفتند حرفه ای یعنی کسی که از این راه سر سفره همسر و فرزندش نان می بَرَد
اجازه دهید مثالی بزنم. هنگامی که در مورد سینما صحبت می کنیم چه اتفاقی می افتد؟ به سینمایی می رویم و می گوییم سیستم پخش صدا با کیفیت دالبی ندارد، امکان پخش تصویر سه بعدی ندارد، صندلی هایش ناراحت است و... مدیران فرهنگی وقت چه می کنند؟ سینمای تجهیزشده ای را تحویل می دهند تا اقبال مخاطبان را با سالنی مجهز به امکانات مدرن به لحاظ نور، تصویر و صدا به دست آورند ولی ما نسبت به سالن های نمایش مان چه می کنیم؟ به جای آن که در جست وجوی حداکثرها باشیم، به حداقل ها قناعت و زمینه را فراهم می کنیم تا عزیزانی که در مرحله تجربه کردن هستند، کارشان را به عنوان اثری حرفه ای به مخاطبِ ناآشنا با تئاتر عرضه کنند. اتفاقی که به بازار حرفه ای تئاتر لطمه می زند.
خداوند داوود رشیدی را رحمت کند که جمله بسیار خوبی به ما گفتند. هنگامی که ما دانشجو بودیم، سالن های تئاتر شهر را از دانشجویان گرفتند. ما دور تئاتر شهر جمع شدیم و در حال اعتراض بودیم که چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟! و زنده یاد داوود رشیدی چیزی گفتند که ابتدا به ما بَرخورد اما وقتی به آن فکر کردیم به درستی اش پی بردیم.
آقای رشیدی گفتند سالن تئاتر شهر آینده شماست، سالن حرفه ای هاست. جواب دادیم حرفه ای یعنی چه؟! ما تحصیل کرده تئاتریم! و ایشان گفتند حرفه ای کسی است که از این راه سر سفره همسر و فرزندش نان می بَرَد. راست هم می گفتند. مگر ما در این شهر، چند تئاتر شهر داریم؟! این همه فارغ التحصیل تئاتر داریم و اگر همه بگویند ما حرفه ای هستیم، در کنار این که شک نداریم داوود رشیدی و دیگرانی مانند او هم حرفه ای هستند، تکلیف تئاتر شهر چیست؟! منِ نوعی باید مدینه فاضله ام، چشم اندازم، افق دیدم روی صحنه رفتن در سالن های حرفه ای باشد تا بتوانم خودم را برای آن آماده کنم.
هر بار موجی می آید وضع زندگی هنرمندان را بالا و پایین می کند در حالی که عده ای سوار بر قایقک هایشان، همواره در صف نخستند، نمی خواهم کلمه «مافیا» را به کار ببرم اما مفهوم آن در چنین وضعیتی مستتر است
در کنارش فراموش نکنیم تئاتر هنوز به درستی به آحاد جامعه معرفی نشده است. پس با آدرس غلط دادن به مخاطب و عرضه آن چه تمرینی برای کسب تجربه است به جای تئاتر حرفه ای، تصوراتش را به هم نریزیم.
سال 1398 در گفت وگویی، گفته بودید «هنرمندی کاملا بیکار هستم». اوضاع کارتان در سال 1400 تغییر کرده است؟
بله، اگر کرونا می گذاشت تغییر می کرد. در واقع هر بار موجی می آید و وضع زندگی هنرمندان شناگر در آب را بالا و پایین می کند در حالی که عده ای سوار بر قایقک هایشان، همواره برای روشن نگه داشتن چراغ تلویزیون، سینما یا تئاتر در صف نخست هستند. نمی خواستم کلمه «مافیا» را به کار ببرم اما گمان می کنم در جمله ای که گفتم مستتر است.
اگر اختیار داشتم تهران را به ترکیبی از شهرهای شمال کشور و اصفهان تبدیل می کردم. یعنی هم زمان هم به طبیعت و هم به معماری اش توجه می کردم تا جایی باشد که آدم ها در آن احساس خوشبختی کنند نه شهری که نام هرج ومرج حاکم بر آن را تمدن می گذاریم
آن ها سوار بر قایقک هایشان هستند و برای همین پیش می روند و من نمی دانم در چنین وضعیتی که بُرد با آن هاست چرا تلاش می کنیم هنرمند شناگر تربیت کنیم؟! وقتی فضایی برای کار وجود ندارد و نمی دانند برای امرار معاش از راه آن چه آموخته اند چه باید بکنند؟! من قریب به 5 سال عملا بیکار بودم و درآمد نداشتم. ورکشاپ برگزار می کردم یا جایی بود که تدریس کنم و میان پرده و تیزری که کارگردانی کنم اما آیا درآمد حاصل از این ها کفاف زندگی هنرمندی را که باید مطالعه و تحقیق کند و دغدغه مالی نداشته باشد تا بتواند کارش را به بهترین شکل عرضه کند، می دهد؟!
به همین خاطر بود که گفتم هنرمندی کاملا بیکار هستم و (با خنده) الان می توانم بگویم هنرمندی کم کار هستم.
سال 1392 برای حضور در چهارمین دوره انتخابات شورای شهر تهران ثبت نام کردید. قطعا ایده هایی برای شهری که در انتخابات شورایش ثبت نام کردید، داشتید. اگر این اختیار را داشتید که تغییری در این شهر ایجاد کنید یا اتفاقی را رقم بزنید، چه می کردید؟
به عقیده من، به عنوان یک شهروند، یکی از بزرگ ترین تصمیمات اشتباهی که برای تهران گرفته شد، یک طرفه کردن خیابان ولیعصر بود و ترافیکش که تغییر نکرد هیچ، شهروندان را هم ناچار کرد صرفا از روی آن رد شوند و بروند بدون آن که بتوانند واردش شوند.
البته که این مزاح بود اما معتقدم اتفاقات یک سویه ای که در تهران، به عنوان یک کلان شهر رخ داده، موجب اصلاح برخی امور و آسیب به برخی امور دیگر شده است. اگر اختیار داشتم می گفتم باید تهران را به ترکیبی از شهرهای شمال کشور و اصفهان تبدیل کرد. یعنی هم زمان هم به طبیعت و هم به معماری اش توجه کنیم، مردم را در طراحی مبلمان شهری در الویت قرار دهیم و هدف مان ایجاد فضایی آرام باشد که آدم ها در آن احساس خوشبختی کنند تا شهری که نام هرج ومرج حاکم بر آن را تمدن می گذاریم.
به این سوال اگر مایل بودید پاسخ دهید. شهریور 96 خبرهایی حول وحوش نام تان گشت که نادرست خواندیدشان و گفتید برای پیگیری منبعش به پلیس فتا مراجعه می کنید. می خواهم بدانم شکایت تان نتیجه داد؟
هنوز در جریان است و من این به تعویق افتادن را سبب خیر می دانم و ان شاالله که به نتیجه خواهد رسید.
در حال حاضر مشغول بازی در سریال «اسپینجر» به کارگردانی علیرضا کریم زاده هستید که در خبرها آمده بود برای انتشار در تابستان 1400 از طریق شبکه نمایش خانگی، آماده می شود. از نقش تان در این سریال می گویید؟
من در این سریال که در ژانر معمایی- کمدی است، نقش استاد دانشگاه باستان شناسی را بر عهده دارم که در روند داستان با تغییراتی در شخصیتش مواجه می شویم و لایه های مختلف کاراکترش گره های بسیاری در داستان ایجاد می کند.