محمدرضا داوودنژاد دلش برای روزهایی تنگ شد که خلع سلاح ساخته می شد + عکس
تسنیم/ محمدرضا داوودنژاد بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون، دلش برای روزهایی تنگ شده که "خلع سلاح" ساخته می شد و به گفته خودش نمی خواهد به هر قیمتی باشد و به هر چیزی تن دهد.
بعد از مدت ها که گفت وگویی از او ندیدیم، کم پیدا شده و به تازگی هم جراحی کرده است؛ به سراغ او رفتیم. بخش هایی از صحبت های او را مرور می کنیم.
* امروز برخی از بازیگران در مواجهه با پیشنهاد فیلم کودک یا برنامه کودک، طوری رفتار می کنند انگار کسر شأن شان است. در حالی که بازیگرهای حرفه ای مثل شما، در کارنامه شان کارهای کودک ماندگاری دارند. دلیش چیست؟
چون نمی توانند خودشان را در قالبی به غیر از آن قالبی که در آن گیر کرده اند، قرار دهند. سیستم بازیگری یعنی نقش را زندگی کردن و وقتی این اتفاق می افتد همواره بازیگر می تواند نقش های متفاوتی تجربه کند. اما انگار این بچه های ما در قالب سیستم پیش نمی روند و همواره یک قالب ظاهری پیدا می کنند و بر این باورند از آن قالب ظاهری هم نباید خارج شوند؛ چون اصطلاحاً برایشان افت دارد.
تهیه کننده ای غیرحرفه ای هم به آن بازیگر می گویند "عین همان فیلمت باش!" عین همان فیلمت باش این تکرار شدن ها را برای بازیگر به وجود آورده است. به همین خاطر این شکستن قالب های تکراری و قدیمی در ایفای شخصیتی که بچه ها دوستش داشته باشند، برای آن ها خیلی سخت است.
* آقای داوودنژاد؛ یک مدتی مریض احوال شدید و خبر جراحی و بیمارستان شما منتشر شد...
آسیب دیدگی شدید زانوهایم باعث شد جراحی کنم و پروتز بگذارم. بالأخره یادگاری های جنگ است دیگر...
* یادگاری های کدام عملیات؟
عملیات های مختلف؛ هرکدام برای یک جا است. فاو، مجنون و...
* اما هیچ کجا درباره اش حرف نزدید؟
کل جبهه ام فی سبیل الله بوده؛ دنبال جانبازی بروم و یا کارت ایثارگری بگیرم هیچ چیز در این زمینه ندارم. جنگ که تمام شد گفتم خداحافظ. من برای این جنگ رفتم چون دلم حکم داد که بروم.
* این روزها چه چیزهایی در سینما و تلویزیون شما را ناراحت می کند؟
نبودنِ کار خوب. معمولاً وقتی همه چیز سر جای خودش نباشد هیچ چیز بازدهی ندارد. نه بیمه ام و نه دستمزد مشخصی دارم! یعنی در اکثر اوقات بین دو کار 6 ماه تا یک سال بیکارم. از کجا باید زندگی ام را بگذارنم و معیشت و اجاره و مایحتاج یک خانواده را تأمین کنم؟ این نکته باعث می شود ما هیچ وقت با آن آسودگی خیالی که بازیگران خارج از ایران زندگی می کنند زندگی نکنیم. من هیچ وقت ذهنم راحت نیست و به صورت مدام نگران آینده ام؛ در صورتی که نباید این قدر نگران باشم و اتفاقاً باید در کارم غرق باشم و با نقشم زندگی کنم و نهایتاً کار خوبی را به یادگار بگذارم.
نگرانی های مختلف، نه تنها من را بلکه اکثر بازیگران را اذیت می کند. من خیلی قدیمی ام؛ وقتی 16 ساله بودم در همان دهه 1350 کمک کارگردان فیلم "شاهرگ" بودم. از آن موقع تا الان در سینما، تلویزیون و تئاتر، هیچ گونه آسودگی خیالی ندارم. این بچه هایی که عشق این را دارند بازیگر بشوند، باید این ها را بدانند. قدیمی ای که منم این وضعیت را دارم، هیچ وقت نمی توانم بگویم وسیله ای را قسطی بخرم چون درآمد ماهیانه ای ندارم.
* اما بازیگرانی هم دستمزدهای آنچنانی می گیرند و یا در اینستاگرام و تلویزیون و خیلی جاهای دیگر کارهای تبلیغی می کنند...
این دستمزدهای آنچنانی، مستلزم یکسری چیزهایی است که باید به آن تن بدهی که من ندادم. من نمی توانم، چون تربیت نشدم برای این کارها. بحث مسئله آگهی تبلیغ کردن و کار تبلیغاتی نیست. امکان دارد کار تبلیغاتی خوبی به من هم بخورد، در آن بازی کنم. من تربیت شده 60 سال پیش هستم؛ ما راحت دروغ نمی گوییم و نمی توانم بگویم و از طرفی دیگر به طور ذاتی خیلی از کارها را نمی توانم بکنم.
الان این را می دانم، ممکن است به سراغ کارهای جنگی بروم، وضعیتم تغییر کند. اما چون برای این چیزها جنگ نرفتم؛ سه سال لبنان، داوطلب مردمی سازمان الفتح بودم. ما را شناختند و گفتند ایران بیایید جنگ شده و نیرو نیاز داریم. می گفتند ما در جبهه کسی را نداریم که به اندازه شما دوره دیده باشند. ما آمدیم ایران از آن اول در خط مقدم و تا آخر همان جا ماندیم. هیچ وقت به این فکر نکرده بودم اگر این طور بشود آن طوری می شود. برای تیر و تخته جبهه نرفتیم، برای دل مان رفتیم. نمی توانستیم فکر این را بکنیم در ازای این صدمات یک چیزی را دریافت کنیم و حتی فکر آن را نکردیم و نمی کنیم.
* در این وضعیتی که خیلی ها دارند تن می دهند و به هر قیمتی کار می کنند حتی برخی از پیشکسوتان...
مسئله آن تربیت است. اشاره کردم باید به برخی از کارها تن داد که من نمی توانم. یعنی اصلاً تصور هم نمی توانم بکنم که این کارها را انجام بدهم. واقعیت این است برای پول هیچ وقت کار نکردم. هنوز هم قرارداد می بندم تا به حال بازاری برخورد نکردم که چانه بزنم. وقتی قصه ای را دوست داشته باشم مسئله ام دیگر آن قصه است.
* یک زمانی محمدرضا داوودنژاد بازیگر معرفی می کرد و برخی می گفتند این ها مافیا هستند؛ همان طور که امروز هم این نام را بر روی عده ای دیگر می گذارند. البته امروز بسیاری از بازیگران می گویند که نقش ها در میهمانی ها تقسیم می شود و یا پول می گیرند فلان بازیگر در فلان فیلم و سریال باشد؛ شما بگویید ماجرا چیست؟
من ممکن است در جریان ارتباطاتی که دارم، تئاتر و کارهایی که می کنم با بچه هایی روبرو شوم که واقعاً استعداد دارند، ممکن است آن فرد مستعد را به برادرم و یا به کارگردانانی که می دانم دلی کار می کنند، معرفی کنم؛ اما اینکه در ازایش این را بگیرم، هیچ وقت نه من و نه علیرضا برادرم این شکلی نبوده ایم و فکرش هم به ذهن مان خطور نکرده است.
* کدام از کارهایی که در آن ایفای نقش کرده اید را بیشتر از همه دوست دارید؟
"خلع سلاح". دلم برای همان دوران که "خلع سلاح" ساخته می شد واقعاً تنگ شده است. البته در میان کارهای تلویزیونی هم کار با محمدحسین لطیفی را دوست داشتم و آن کار "نردبام آسمان".
* دوست دارید با چه کسانی کار کنید؟
شاید چون من با برادرم علیرضا داوودنژاد کار کردم، کارگردانی نباشد که خیلی دلم بخواهد با او کار کنم. شما پرسیدید چه چیزهایی شما را ناراحت می کند؛ واقعاً کارهای ضعیف و بد و بی کیفیت ناراحتم می کند. آمدند فیلم "چ" را ساختند، یکسری چیزهایی که جزو خصوصیات دکتر چمران نبود، در این فیلم دیده شد. چه کسی بیشتر از من دکتر چمران را می شناخت. دکتر را جنگجو نشان دادند در صورتی که او واقعاً عارف بود. نمی شد یک مسیری را با او بروی از حافظ و یا مولانا نگوید.
* چرا در نسل جدید بازیگری فضایی ایجاد شد که به آن سلبریتی می گویند. درباره هرچیزی اظهارنظر می کنند و شأن و جایگاه هنری را بعضاً پایین می آورند...
من اصلاً پیج هایی که می گویند نمی روم. چون آنی که در واقعیت باید باشد نیست؛ ترجیح می دهم در وادی اش نروم. هیچ چیز سر جایش نیست؛ وقتی آقایی که راننده آژانس است بازیگر می شود و ادعای بالایی هم دارد. چهار سؤال هنری می پرسیم سردرگم می شود و نمی داند چه پاسخی بدهد، چه انتظاری می توان داشت. در ادعاهای برخی از این ها می مانم؛ هنوز راننده نشده اند اما از رانندگی شوماخر هم ایراد می گیرند.