دلنوشته علی اوجی برای احوالات این روزهایش + عکس
علی اوجی با انتشار این عکس نوشت:
همینجوری یک روز ، یک روز معمولی مثل همه روزهای دیگه ، نشستی توی هواپیما از پنجره یک نهال کوچک رو می بینی که اون دور باد داره تکونش میده ، دلت یهو می لرزه ، چشمت رو از نهال برمی داری میگی بذار برم یک چرخی تو اینترنت بزنم موبایل باز می کنی می بینی بهترین رفیقت رفت ...علی معلم رفت ...می فهمی امروز مثل همه روزها نیست ... چهل روز بعد از خواب بیدار میشی ساعت 9 صبح می بینی صد و هشتاد تا میس کال داری ، زنگ می زنی به اون که باهاش از همه این صد و هشتاد نفر رفیق تری ... میگی الو عارف جان چی شده ...؟همسرش پشت تلفن با اشک و فریاد میگه عارف رفت ... عارف دیگه نیست ... ! عارف رفت ...ساعت شش صبح می بینی خشایار الوند داره رو گوشیت زنگ می زنه ... تعجب می کنی که چرا 6صبح ، خشایار هیچ وقت 6 صبح زنگ نمی زنه ...! گوشی رو برمی داری میگی جونم خشایار ... پسرش دیاکو از پشت تلفن میگه عمو، بابام دیگه نفس نمی کشه ... خشایار رفت ، رفیقت زنگ می زنه حالت رو می پرسه ، چهار هفته بعد شماره (25)پرسپولیس ،
مهرداد با تعصب مهردادِ درجه یک و باحال و با معرفت دیگه نیست . مهرداد میناوند رفت ، علی ... علی انصاریان بامعرفت و خوش انرژی ... خوش خنده ... رفت !!!
چقدر سینما رو دوست داشتی، چقدر بازیگری رو دوست داشتی با چه عشقی عکس تست
گریم هات رو برام می فرستادی با چه عشقی از نقش هات برام
می گفتی ، امروز نیستی که ببینی فیلمت در جشنواره با بازی تو داره اکران میشه ... ظهر شد زمان رفتن تو ... تو رفتی و تنهامون گذاشتی مرد خوش قلب ...
ای وای به حال دل ما ،مگه چقدر جا داره ... مگه چقدر توان داره ... دلمون پوکید ... دلمون خون شد ...خدا به مادرت صبر بده و به خانواده و دوستات آرامش .
علی خیلی زود بود ...فقط می دونم قدر هم رو بیشتر بدونیم ...که این جهان در گذر است.