بازدید از بناهای تاریخی هندوستان | سفرنامه هند ( قسمت پنجم )
شب عازم آگرا هستیم و باید بلیط قطار تهیه کنیم. باجه بلیط فروشی شلوغ است. در واقع باجه جداگانه ای برای توریست ها در نظر گرفته اند، ولی مسئله این است که این باجه اختصاص به افراد خاص دیگری هم دارد: مجروحین جنگی، معلولین، شهروندان ممتاز، روزنانه نگاران و .. . و همین باعث شده این شلوغ ترین صف باشد و یکی دو ساعت بلیط خریدنمان طول بکشد. (در هند تقریبا امکانات رفاهی عمومی معنایی ندارد و حسنش این است که بعد از هر موفقیت در رزرو یا تهیه چیزی چنان حس موفقیت و رضایتی به آدم دست می دهد که خستگی اعمال شاقه آن را فراموش می کند!) امروز تا عصر روز شلوغی داریم. دیروز یک بلیط ترکیبی بازدید از 7-8 جای معروف جیپور خریدیم (یا بهتر بگویم در پاچه مان رفت!) و تا الان فقط دوتای آنها را دیده ایم. درواقع در گیت بلیط فروشی جنترمنتر تصور کردیم همه این دیدنی ها در یک جا قرار دارند، نگو هرکدام کیلومترها با دیگری فاصله دارد. حالا باید حداقل 5 جا از این 8 جا را میدیدم تا هزینه ترکیب با جمع تک تک هرکدام یر به یر شود! از محل هاستل مان توک توک گرفتیم تا ما را به محلی که چند جا از 8 محلی که بلیطش را دیروز گرفته ایم برساند. می دانستیم که بر فراز بلندی های جیپور قرار دارد، همانجا که دیوار و دژ و باروهایی را از وسط شهر میشد دید.
قلعه ناهارگراه (Nahargrah Fort )
توک توک ما را تا پارکینگی رساند که از آنجا می باید یا جیپ کرایه می کردیم و با سه، چهار نفر دیگر نفری 1500 روپیه می پرداختیم و یا راه ارزان تر و خب بنظر خودمان هیجان انگیزتر و بی دردسر ترِ کرایه موتور سیکلت با راننده را انتخاب می کردیم. چون محوطه ی قلعه ها و محل های توریستی در منطقه ای با وسعت 7 کیلومتر و پراکنده از هم قرار داشتند برای بازدید از آنها باید با توک پ توک خداحافظی می کردیم و قید پیاده رفتن و ازین قبیل کارها را هم خط می کشیدیم. به قلعه ناهارگراه (Nahargrah Fort ) می رسیم (پدرم درمی آمد تا این کلمه را برای توک توک ها طوری تلفظ کنم تا بفهمند و ما را به آنجا ببرند). این قلعه با شکوه بر فراز تپه ای قرار داشت که بر کل شهر مشرف بود. محمد افسر هم راننده موتورمان بود و هم راهنمایمان، در بناها و دیدنی هایی که اغلب اثری از توضیحات انگلیسی نیست. به کل با هرکه تا الان دیده بودیم فرق داشت. دو سه ساعت تمام در گرما تا توانست همراهمان بود، نه زیاد از حد معاشرت می کرد، و نه آخرش درخواست مبلغ بیشتری کرد، انگلیسی صحبت کردنش هم قابل فهم و روان تر بود. ناهارگراه به معنای محل سکونت ببر است و جالب است که بنابر باور عموم این اسم از شخصی بر روی این بنا مانده است که می گویند روحش مانع از ساخت قلعه شده و تنها با ساختن معبدی به یادش در این دژ آرام گرفته است. از سال ساخت و نام مهاراجه ای که جیپور را کشف کرد که بگذریم به ساختمان اصلی و شگفتی معماری آن می رسیم. حیاطی به شکل مستطیل که دور تا دورش را 9 خانه ی یکسان با راهروها و تراس و بامِ مشترک در بر گرفته و هر خانه به یکی از فرزندان مهاراجه اختصاص داشته است. عجیب منظره ای به شهر کنونی دارد این بام ها.
جال ماحال (Jam Mahal)
اما "جال ماحال" (Jam Mahal) که به قصر آب می شناسندش را فقط از بیرون و فاصله چند متری می شد دید که با وجود زباله های زیاد در حاشیه ی دریاچه ی مان ساگار "Maan Sagar" هم آنطور که باید عظمتش را به رخ می کشید موفق به این کار نشد! اما از حق نگذریم اگر به روبرو و خودش خیره شوید بدون شک این شاهکار زیبای معماری راجاستان را تحسین خواهید کرد.
آمر فورت (Amer Fort)
فوق العاده ترین قسمت بازدید از جایپور اما به دیدار آمر فورت (Amer Fort) تعلق دارد. قلعه ای که در آنسوی تپه های سرسبز جایپور پایتخت زیبای راجاستان جا خوش کرده است. شهرِ اولیه ی جیپور در زمان فرمانروایی میناس "meenas" به نام شهر آمر ساخته و بعدتر بوسیله "مان سیک اول" با ساختن دژ و دیوار بلندی به طول دوازده کیلومتر مرکز قدرتمند فروانروایی راجاستان بوده است.
قلعه از 4 قسمت اصلی تشکیل شده و دارای حمام و مطبخ خانه و باغ و کاخ محارم است. چشم انداز قصر از یک سو به باغ زعفران (باغی که علیرغم تلاش های مکرر هرگز موفق به دادن محصول طلایی رنگ زعفران نشد اما نام زعفران بر آن باقی ماند) و از سوی دیگر به تپه ها و کاخ ها و بقایای ویران شده شهر باستانی آمر حکایت های ناگفته ی زیادی برای روح تشنه ما دارد.
خداحافظی با راجستان
حالا وقت دیدار با هنرمندان راجستان است. همان استادهای رنگ و نقش و طرح و گره. فرش دستباف، نقاشی مینیاتوری بر روی پارچه و کاغذ و سنگ و چوب، شال پ های ابریشمی و پشمی رنگارنگ که دلبرانه می برندمان به رویاهای شاهزاده های دیار موسیقی و عشق، مجسمه های با ظرافت نقش گرفته از دل چوب و سنگ مرمر، ساری های خوشرنگ. دلمان را جا می گذاریم در مرکز هنرمندان و برای بستن کوله ها و راهی شدن به ایستگاه قطار با راهنمای مهربان و دوست داشتنی مان عکس یادگاری می گیریم و به خدا می سپاریمش.