آیا روستای هیبت آباد واقعا وجود دارد؟
یکی از تفریحات ما خصوصا در ایام تعطیل و زمانی که هیچ کار بهتری برای انجام دادن پیدا نمی کنیم، تماشای فیلم است. ژانر کمدی یکی از آن دست ژانرهایی بوده که به گروه خاصی تعلق نداشته و همه افراد در هر سنی، برای اینکه ساعاتی را بدور از مشکلات زندگی شاد باشند و بخندند، به تماشای این قبیل فیلم ها می نشینند. یکی از فیلم های طنز ایرانی که از زمان اکران فوق العاده سر و صدا کرد، فیلمی با نام خجالت نکش بود؛ فیلمی که نه تنها بخاطر داستان و بازی بی نظیر بازیگرانش، بلکه به سبب لوکیشنی که در آن فیلمبرداری شد، معروف گشت. اگر تاکید ما بر لوکیشن فیلم خجالت نکش نظر شما را نیز جلب کرده است، همراهمان بمانید تا از فیلم خجالت نکش و لوکیشن جنجالیش یعنی روستای هیبت آباد برایتان بگوییم.
داستان قنبر خان و شیرین کاریهایش
فیلم خجالت نکش که با کارگردانی رضا مقصودی و بازی درخشان شبنم مقدمی، احمد مهرانفر، لیندا کیانی، سام درخشانی و ...... در سال 1396 بر پرده نقره ای سینماها رفت و اکران شد، یکی از موضوعات اجتماعی را که ممکن است شماری از خانواده ها آن را در واقعیت لمس کرده باشند، به تصویر کشید؛ موضوعی تحت نام خجالت کشیدن از صاحب فرزند شدن در سنین بالا که البته، به نظر من اصلا خجالت آور نیست بلکه اگر افراد طرز نگاه خود را نسبت به موضوعات کمی متعادل تر کنند، این مسئله هم کاملا عادی جلوه می کند.
قنبر و صنم زوج ساده دل و مهربانی بودند که در روستای هیبت آباد زندگی می کردند و سه فرزند داشتند. داستان در لوکیشن فیلم خجالت نکش از اینجا شروع شد که صنم بخاطر اینکه 3 پسر داشت و به قولی، گریه کن نداشت، همیشه ناراحت بود و از طرفی، قنبر ساده دل ما هم که تنها دلخوشیش تماشای تلویزیون یا گوش دادن به رادیو بود، از اخبار شنید که فرزند زیاد برای کشور ایجاد مشکل می کند. لازم هست بگوییم در ابتدای فیلم شعار فرزند کمتر مدنظر بود که بعد با بالا رفتن سن قنبر و صنم، تغییر کرد و مردم را به فرزندآوری تشویق کردند.
قنبر بخاطر اینکه ناخواسته صاحب فرزند نشود، تن به تیغ جراحی داد و هم خیال خود و هم خیال صنم را راحت کرد؛ یعنی دیگر از بچه خبری نبود. بعد از این کار، قنبر با روی خندان و شیرینی به خانه خود در لوکیشن فیلم خجالت نکش رفت و خبر را به صنم از همه جا بی خبر داد. صنم هم چون دلش دختر می خواست، حسابی از خجالت قنبر خان درآمد و با دمپایی به خدمتش رسید.
سالها گذشت و صنم و قنبر پیر شدند، بچه ها بزرگ شده و ازدواج کردند و هر کدام برای گذراندن زندگی به شهر رفتند. حال که قنبر و صنم تنها شده بودند، قنبر خان با شنیدن حرف های احمدی نژاد که در آن دوران رئیس جمهور بود و خانواده ها را به فرزندآوری تشویق می کرد، برای بار دوم و بی آنکه به صنم بیچاره خبر دهد، تن به تیغ جراحی داد تا بتواند بچه دار شود.
خلاصه، بعد از مدتی صنم بخاطر اینکه احساس ناراحتی در شکمش می کرد، به پزشک مراجعه کرده و فهمید باردار است ولی، به خیال اینکه قنبر بچه دار نمی شود، فکر کرد که پزشکان اشتباه کرده اند. به خانه برگشت و موضوع را با همسرش در میان گذاشت و تازه آنجا بود که فهمید قنبر باز هم بدون اطلاع وارد عمل شده و بارداریش واقعی هست. قنبر باز هم کتک مفصلی نوش جان کرد تا بفهمد که کارش اشتباه بوده است.
بعد از این ماجرا، صنم که از مردم و فرزندانش خجالت می کشید، چندین بار تصمیم گرفت که بچه را از بین ببرد ولی، با دخالت مقبوله (زنی که پیش صنم کار می کرد) و قنبر موفق نشد. تا اینکه بالاخره راضی شد تا بچه را نگه دارد.
دوران بارداری تمام شد. درست در شبی که قرار بود بچه بدنیا بیاید، پسران و عروسها که شنیده بودند صنم ناخوش احوال است، خود را به خانه پدری در روستای هیبت آباد رساندند. صنم و قنبر هم برای اینکه آنان متوجه نشوند، طوری وانمود کردند که صنم بیماری مسری دارد و باید استراحت کند. بالاخره، نیمه های شب دختر صنم و قنبر بدنیا آمد ولی، به صورت مخفیانه.
قنبر تصمیم گرفت که برای اینکه بچه ها چیزی نفهمند، بچه را در سبد بگذارد و پشت در قرار دهد و بگوید بچه سر راهی است. وقتی این کار را کرد و برگشت که بچه را بردارد، دید که بچه نیست. صنم گریان و قنبر نگران در کوچه های روستا بدنبال بچه می گشتند، بی خبر از اینکه بچه کجاست. سرانجام، به سبب بیقراری های صنم، پسران و عروس ها متوجه قضیه شده و آنها هم در پیدا کردن خواهرشان کمک کردند.
برادر صنم که پلیس بود و از وجود خواهرزاده اش بیخبر، اتفاقی به همراه نیروهایش بچه ای را پیدا کرد و زمانیکه پی به اصل ماجرا برد، بچه را آورد و به صنم داد. کل اهالی روستا از جریان باخبر شده و به شادی پرداختند و آنجا بود که صنم فهمید ترسش از عکس العمل مردم بیهوده بوده و نباید نعمت خدا را پنهان می کرد.
کلام پایانی
این فیلم طنز برای آگاه سازی جامعه ساخته شد و سعی کرد تا در کنار خلق لحظاتی شاد برای خانواده های ایرانی، به آنان نشان دهد که باید قدردان تمامی نعمت هایی که به آنها داده شده اند، باشند و از قضاوت کردن یکدیگر بپرهیزند. لازم است در پایان برایتان بگوییم، روستای هیبت آباد که از اول عنوان کردیم که یکی از دلایل معروف شدن این فیلم بود، در اصل وجود خارجی ندارد و صرفا برای ایجاد فضایی مناسب جهت فیلمبرداری خلق شده است. با این وجود، در اخبار و رسانه های مختلف به اشتباه این روستا را واقعی جلوه داده اند. خجالت نکش سبب شد تا هیبت آباد ناخواسته به معروفیت دست یابد.
روستای کندر از توابع کرج واقع در جاده ی چالوس هستش . انتهای فیلم هم اگه دقت کرده باشید پایان تیتراژ نوشته بود با تشکر از اهالی روستای کندر . دشت لاله های رنگارنگ کندر بسیار عالی و دیدنی هستش ، حتما از دستش ندین .✋
هزار بار هم نبست که ببینم نام خدا چقدر زیبا بوده است 👍👍👍😂😂😂😂😂
کاری به هیبت ابادش میگیم نداریم ولی ام خدا یکی بگوید این روستایی که توش این فیلم و ساختن کدوم روستا بوده و کجاست اصلا اسشو بگین ممنو میشم
روستای کندر ، واقع در جاده چالوس
عالی بود ی لوکیشین از بزارید لطفا
خوب دقیقا کجا هست این روستا
روستای کندر از تو ابع کرج هست
اقا این یا چهار محال بختیاریه یا روستای آبعلی قبل جاده هراز اونجا هم همینطوره
این روستا مازندران هست ولی داخل نقشه نمیاره بالا
یه مقاله کامل نوشتی آخرش نگفتی این روستا کجاست به مخاطب ارزش نمیدین به خودتون ارزش بدین
ایا کسی میدونه دقیقا این روستا کجاست چون هیچ کجا تو گوگل مپ و بقیه برنامه های مکان یابی نیست این روستا
خب این چه ربطی به لوکیشن اش داشت حالا :|