خانه زرواس یکی از بناهای تاریخی در محله باقرآباد رشت است
ایسنا/ براساس آخرین اخبار و گزارش های منتشر شده، خانه زرواس یکی از بناهای تاریخی در محله باقرآباد رشت است.
تلار کشیده اش در طبقه دوم با آن نرده های تراش خورده آبی نیلی رو به خیابان اصلی یادآور معماری چند دهه پیش گیلان است. زمانی که بیشتر خانه های گیلان چنین سبک معماری داشت.
اگرچه درب چوبی عمارت را تعویض کرده و جایش آهنی گذاشته اند اما اهالی محله باقرآباد هنوز درب چوبی که گل های برجسته واژگونی داشت، از یاد نبرده اند.
خانه تاریخی زرواس درست در گذر اصلی خیابان باقرآباد، نبش کوچه فرعی شهید فرقان بین و روبروی مسجد صمدخان قرار گرفته است و هر کس از خیابان اصلی باقرآباد یا فرعی های این محله شلوغ می خواهد راه میانبری به محلات گلسار، سعدی، تختی و بوسار بیابد، حتما این خانه زیبا را می بیند.
اگرچه طبقه نخست روبه معبر اصلی واحدهای تجاری است، اما کرکره مغازه ها همیشه بسته است.
«ناصر زرواس» یکی از مالکان فعلی خانه سخاوتمندانه پذیرای ما در خانه پدری اش می شود. او تنها دو سال داشت که پدرش «کاظم زرواس» از دنیا می رود و تنها خاطرات محوی از پدری دارد که به او گفته بودند از مهاجران بادکوبه (همان باکو پایتخت فعلی کشور آذربایجان) بود که در جوانی به رشت مهاجرت کرده و در همین خانه ساکن شده است.
گفته می شود مالک نخست این خانه معلمی بنام «فرزانه کاری» بوده و بعدها به روسیه مهاجرت کرده است که بعدها کاظم زرواس این خانه را میخرد.
درب این خانه تاریخی که باز می شود، راهرویی را می بینیم که با نرده های چوبی به طبقه دوم می رود. انتهای راهرو به حیاط بزرگی باز می شود که کف آن هنوز سنگفرش است. دو سوی حیاط باغچه بندی است و دور باغچه ها خشت های مربعی به صورت زیگزاس، باغچه بندی های قدیم را تداعی می کند. درختان نارنج و پرتقال حیاط در این فصل لابه لای برگ های سبز مرکبات می درخشد.
بنا، کاملا قرینه ساخته شده و جز راه پله میانه، دو راه پله دیگر در ضلع شرقی و غربی حیاط، با نرده های چوبی تراش خورده به طبقه بالا می رود.
کف اتاق ها در هر دو طبقه پل کوبی (تخته پوش) است و کل بنا بر یک کرسی چینی قرار گرفته است.
طبقه دوم عمارت نیز تلاری کشیده دارد. اتاق های تودرتو، درب و پنجره های متعدد به رنگ آبی نیلی در تیررس است. راهروی طبقه دوم، به تلار روبه خیابان می رود. وقتی در وسط تلار می ایستید، گنبد مسجد صمدخان درست روبروی عمارت قرار می گیرد.
در یکی از طاق ها، عکس های خانواده زرواس نصب شده است. تصویری از کودکان قد و نیم قدی که در همان طفولیت پدر خود را از دست داده اند.
ناصر زرواس که کوچکترین پسر خانواده است، پیرامون اینکه خانه زرواس یکی از بناهای تاریخی در محله باقرآباد رشت است، می گوید: « آنگونه که مادرم، هاجر فرزانه تعریف میکرد، پدرم در جوانی از بادکوبه به رشت مهاجرت می کند. همان زمان هایی که روسیه افرادی را که تابعیت نداشتند، از منطقه قفقاز بیرون می کرد. بیشتر این مهاجران در محله باقرآباد رشت ساکن می شوند.
ترک های منطقه بادکوبه در کار نانوایی مهارت داشتند. پدرم نیز حرفه نانوایی پیشه کرد. او مرد بسیار کوشایی بود. نانوایی نبش همین کوچه را پدرم دایر کرد. در سبزه میدان و محله بیستون رشت هم نانوایی راه اندازی کرد و با تلاش زیاد توانست در همین راسته باقرآباد و زیرکوچه، چند مغازه بخرد. اما زندگی اش کوتاه بود.36 سالش بود که با مریضی آسم و مشکل قلبی از پا درآمد و بیشتر اموالش برای درمان او هزینه شد.
ما پنج خواهر و برادر هستیم، خواهر کوچکم بعد از فوت پدرم به دنیا آمد. من هم خاطره ای از پدرم به یاد ندارم و از اموال پدرم تنها همین خانه باقی مانده است.
مادرم سال 1380 فوت کرد. او حتی در زمان حیاطش تعداد زیادی سفال خرید تا اگر روزی سقف خانه مشکل پیدا کرد، برای تعویض سفال ها مشکل نداشته باشیم. آن سفال ها هنوز گوشه حیاط موجود هست.
این خانه هم با درایت مادرم باقی ماند. مادرم اتاق ها را اجاره می داد و هزینه زندگی ما را تامین می کرد. برخی از مستاجرها را یادم هست، خانمی بود که تا زمان فوت در همین خانه زندگی می کرد. بانوی دیگری همسایه ما بود. دختر آقای زردشت نامی که کمی جلوتر خانه اش هنوز هست و بعد از ازدواج مستاجر ما شد. زن ها توی حیاط جمع می شدند و از چاه حیاط آب برداشته و ظرف های خود را می شستند.
پدرم وقتی از بادکوبه مهاجرت کرده و به رشت آمد، در همین خانه ساکن شد. مجاور همین ملک، خانه مادربزرگم بود و در عالم همسایگی خاطرخواه مادرم شده و باهم ازدواج می کنند. بعدها پدرم هم این خانه و هم خانه پدربزرگم را میخرد. پدربزرگم اسب و ارابه داشت و مثل خیلی از اهالی باقرآباد در کار حمل کالا و بار و مسافر بود.
در حال حاضر فقط من در این خانه زندگی می کنم و بقیه در زمان اوقات فراغت اینجا می آیند. ما هم دوست داریم این خانه تا ابد سرپا بماند ولی تمکن مالی ما محدود است. اگر کسی پیدا شود و خانه را خریده و به همین شکل مرمت کند، ما هم خوشحال می شویم و گهگاه می توانیم خاطرات کودکی مان در حیاط خانه را زنده نگه داریم.
یادم هست، انتهای همین خیابان اصلی باقرآباد به سمت بوسار، بازار روز بود. چانچوکش ها وسایل خود را برای فروش می آوردند.
من راه آهن رشت را یادم هست، البته قطار را ندیدم، ریل هایش را یادم هست، از خیابان سعدی رد میشد. پل بوسار را هم یادم هست، یک دهنه قوسی داشت بعد از اینکه خراب کردند، پایه های بتنی اش مدتها در رودخانه افتاده بود.
از تلار طبقه دوم، خیابان اصلی باقرآباد را می نگرم. محله ای شلوع که روزگاری، مملو از اقوام ترک تباری بود که ناخواسته از خانه و زندگی خود در منطقه قفقاز بیرون رانده شده بودند. سرزمینی با سکوهای نفتی اش که در عهدنامه ترکمنچای از ایران جدا شد و ایرانی ها به عنوان کارگر در سکوهای نفتی منطقه قفقاز برای روسیه سالها کار کردند و با برافتادن روسیه تزاری، این بار بلشویک هایی که ندای حمایت از طبقه کارگر سر می داند، به بهانه نداشتن تابعیت آنها را از منطقه قفقاز بیرون کردند.
محله باقرآباد که روزگاری مرکز تولید گاری و ارابه و دیگر صنایع بود، به واسطه افول تجارت ابریشم، حالا مرکزی برای جمع آوری پسماندهای خشک رشت شده و برخی از خانه های تاریخی به جا مانده و گاراژهایی که اسب و ارابه نگه می داشتند، انبار ضایعات شده است.
با این حال خانه تاریخی زرواس با آن نرده های آبی رنگ و شمعدانی های به گل نشسته اش، همچون نگینی در محله باقرآباد معماری بومی از دست رفته گیلان را به رخ می کشد.