راویان موزه دفاع مقدس تهران راز مقاومت رزمندگان را فاش کردند
ایرنا/ براساس آخرین اخبار منتشر گشته، راویان موزه دفاع مقدس تهران راز مقاومت رزمندگان را فاش کردند.
«خیابان ایران»، معبری با پلاکهایی آبی، مزین به نام شهیدان دفاع مقدس. سرت را که بلند میکنی، استان به استان، شهر به شهر، کوچه به کوچه، انگار همه اسامی آشنا هستند، حس غربت نداری، اینها شناسنامه کوچه ها و محله های ما هستند، دلت می لرزد، اما پاهایت هرگز؛ با همان حس غرور و عزت که آمدی تا انتهای موزه می روی، سنگر به سنگر، معبر به معبر، تا انتهای خیابان های ایران.
موزه دفاع مقدس در تهران حال و هوای عجیبی دارد، رزمنده و جانباز یا آزاده باشی و اینجا بیایی، برایت حسرت است، بچه جنوب و غرب ایران باشی اینجا سراسر روایت مقاومت است، بچه شمال و شرق کشور باشی چیزی جز دفاع از پاره تن ایران نمی بینی؛ متولد هر دهه ای از تاریخ ایران باشی اینجا که بیایی، هشت سال دفاع مقدس فقط روایت حماسه و ایثار است.
بچه ها با تانک ها و دوشکا بازی می کنند، اما صدای آن نوجوان 14 ساله که در گوشت می پیچد، صحبت هایش یک ترم فلسفه و اخلاق و منطق است، حتی تاریخ و ادبیات را چهار واحدی برایت تدریس می کند « با سلام به امام زمان (عج) و نایب بر حقش این قبل تپنده مستضعفان جهان امام خمینی و شهدای راه حق و حقیقت و مجروحین و معلولین....من مهرداد عزیز اللهی اعزامی از اصفهان هستم؛ 14 سالمه»
انگیزه اش از آمدن به جبهه را 10 بار گوش کردم،«... واقعا آن برادرهایی که قبلا جبهه بودند و می آمدند برای ما تعریف می کردند که جبهه چه خاصیت های خوبی دارد هر کسی برود ساخته می شود از هر لحاظ، ناخالصی هایش و گناهایش از بین می رود، در جبهه معصیت نمی شود، من به جبهه آمدم تا شاید بتوانم در راه خدا کمک کنم، تا شاید گناهانم پاک شود...»
عطف حماسه جنگ، خوزستان و خرمشهر است، در کوچه های خرمشهر بچه ها نام محمد جهان آرا را یادشان نمی آمد، اما با راوی قدم به قدم آمدند تا به آن دستور امام (ره) رسید «حصر آبادان باید شکسته شود و خرمشهر پاره تن ایران باید بازگردد» همه بسیج شدند عملیات بیت المقدس و شد حماسه سوم خرداد سال 1360؛ «خرمشهر آزاد شد»
راوی دیگر در خیابان ایران، داستان رزمنده مسیحی و مسلمان شدنش شنیدنی بود،« آندرانیک ستوان وظیفه و مهندس بود آمده بود جبهه؛ دوست داشت مسلمان شود، به زیارت امام رضا (ع) رفته بودیم، او از تعداد زوار حرم در هر ساعتی تعجب می کرد و بالاخره مسلمان شد؛ با همه مناسک مسلمانی.
در جنگ ما همه بودند، ترک، لر، کرد، عرب، فارس، بلوچ، گیلک، مازنی، عشایر، شهری و روستایی، مسیحی و کلیمی، در کنار زن و مرد مسلمان ایرانی، پای ناموس و سرزمین که باشد همه هستند، وطن تن ماست.
نوشتن از دفاع مقدس و شهدا سخت است، راوی عکسها را که نشان می داد به تصویری با اخمهای گره کرده رسید، گفت: آخرین عکس زمان جنگ من است، اینجا قطعنامه را پذیرفتیم، (بغض کرد) رفقا را از دست دادیم، شهید شدند، بهترین بچه ها، بهترین دوستان، بهترین همرزمان، بهترین همسنگران، و ما جامانده از غافله، حالا باید در موزه زبان آن بچه ها باشیم در دهه 60، از حماسه غیرت از حماسه ایثار را بگوییم. بچه هایی تکرار نشدنی... شعر خواند برایمان... یاد ایامی که حالی داشتیم .... و ما را با خود برد تا روزهای دفاع از میهن.
یاد ایامی که حالی داشتیم / شور عشق و قیل و قالی داشتیم
خال بسم لله بر لب های ما / حال می کردیم هر شب با خدا
روزگار روی مین پرپر شدن / در جنون شعله خاکستر شدن
روزگار شب نشینی با تفنگ / درد دل با تیر، نارنجک، فشنگ
چون شقایق پاک می مردیم کاش...
«خیابان ایران ارزان بدست نیامده، پای آن خیابان و حفظ ایران خون ها ریخته شده، پای هر نخل خوزستان جوانی خفته، این آرامش و امنیت و اقتدار ارزان بدست نیامده است؛ آن چیزی که در مقابل آن هیمنه دشمن مسلح باعث شد این سرزمین حفظ شود و یک وجب خاک به دشمن ندهیم چیزی نبود بجز غیرت ایرانی.»