رضا یزدانی: چند سال منتظر چنین نقشی بودم + عکس
سینما دیلی/ رضا یزدانی بازیگر سریال میدان سرخ در مورد حضور در این سریال گفت: از زمان کارگردانی آقای بهرامیان به سریال اضافه شدم. شاید باورتان نشود؛ روزی که تست گریم داشتیم، یک روز تمام طول کشید. یعنی از صبح آمدم و گریمم شب تمام شد.
وی در مورد نقش گورباچف در این سریال خاطر نشان کرد: گروچف یک مرد میانسال است که ما گذشته اش را نمی بینیم اما می توانیم حدس بزنیم؛ از آدم هایی است که حسابی سختی کشیده. چون این مدل آدم ها همگی گذشته ناآرامی داشته اند. نمونه های خارجی چنین شخصیت هایی را زیاد دیده ایم. گذشته شان هم نشان داده شده که چطور چنین آدمی شده اند. مثلا پدر و مادرش را کشته اند. من عاشق سینمای نوآر هستم و دوست داشتم این نقش را بازی کنم. دقیقا منتظرش بودم و به آن فکر می کردم؛ چند سال است برای بازی کردن در چنین نقشی منتظرم. همیشه آدم به چیزی که فکر می کند، می رسد.
این خواننده در مورد جذاب ترین کاراکتر این سریال گفت: کاراکترها در این سریال هر کدام جذابیت های خودشان را دارند. هر کدام به صورت مستقل جذاب هستند و بیننده را می توانند با خودشان همراه کنند. من هم همه سریال را ندیده ام که بتوانم کاراکتر مورد علاقه ام را نام ببرم اما تا اینجا گروچف. (می خندد)
یزدانی در مورد سکانس دوست داشتنی میدان سرخ افزود: یک سکانس هست که فکر کنم در قسمت چهارم خواهیم دید. بازی در کنار بهرام افشاری است. سکانس رولت روسی. خیلی سکانس جذابی شده. در سینمای ایران تا به حال مشابهش را نداشتیم.
وی ادامه داد: من دوست دارم تیتراژ کاری را که در آن بازی می کنم، نخوانم. اینجا هم همینطور است. فرزاد تیتراژ را خوانده. فکر می کنم اینطوری درست تر است. ولی خب مدلی هم بوده که در کاری هم بازی کرده باشم و هم تیتراژ را خوانده ام. به هر حال 20 سال است که کار می کنم و همه شکلش را تجربه کرده ام. اما مدل درست تر همینی است که در سریال میدان سرخ رخ داد.
یزدانی در مورد دلتنگی اش برای کنسرت هم گفت: این دوسالی که به خاطر کرونا نتوانسته ام روی استیج بروم، دارم دق می کنم. واقعا دارم دق می کنم. چندروز پیش داشتم یکی از کنسرت هایم را نگاه می کردم دیدم بی اختیار گریه می کنم. خیلی حالم بد شد. شما نمی دانید. انرژی که روی استیج از مردم می گیری در هیچ فیلمی، در هیچ سینمایی، در هیچ کجای جهان نمی گیری. یعنی آن لحظه ای که وارد استیج می شوی و 3 هزار نفر برایت فریاد می کشند و آن حجم از انرژی سمتت می آید، آن لحظه ها اصلا جزو عمرت محاسبه نمی شود!