خانم مجری دست بر گردن پسرش + عکس
ستاره سادات قطبی با انتشار این عکس نوشت: سلام به روی ماهتون مهربون مردم دنیا
قصه امیر علی
دیگه کم کم داشت یکسال تموم میشد، دوهفته آخر به شدت دچار استرس شده بود و بداخلاقی میکرد، شبها خوابش نمیبرد، روزها کسل بود، میگفتم امیرعلی چته؟ لپاشو باد میکرد و میگفت اگه بابام نذاره بمونم چکار کنم؟
گفتم خودت دوست داری کجاباشی؟پیش من یاپیش پدرت؟میگفت نمیدونم!اگه بگم میخوام پیش مامانم باشم میترسم بابام ناراحت بشه!اگه بخوام برم پیش بابام تو ناراحت میشی.بعد بغض میکردو اشکاش دونه دونه میریخت روی لباسش!دلم براش کباب میشد.
گفتم مامان جان من نه میگم بمون نه میگم برو.خودت تصمیم بگیر.شش سال پیش پدرت بودی،یک سال پیش من.اون شش سال جونم به لب میرسید تااخر ماه بشه و بتونم بیام 24 ساعت کنارت.پیر شدم از نبودنت.تواین یک سال با اومدنت بهم جون دادی،هرچندموهام تواین یکسال خیلی بیشتر سفید شد اونم از استرسِ رفتن دوباره ات اماهمینکه کنارم بودی و هرچی ازم خواستی برات آماده میکردم حالم خوب بود.امیرعلی جان تواینجا مهمون نیستی خونه خودته،اونجاهم خونه پدریته!خواستی بمون خواستی برو،انتخاب باخودته عزیزم.
میخواستم داد بزنم نروووو بمون پسرم،بمون آرام جانم
رفتیم اصفهان از تصمیمش بی خبر بودم.دلم مثل سیرو سرکه میجوشید که چی میشه ؟وقتی اومدپیشم بغض داشت،صورتش قرمز بود.حرف نمیزد.
دلم ریخت گفتم تموم شد،لابد باباش گفته بسه دیگه برگردپیش خودم.
صدای قلبم رو تو سرم میشنیدم.
دلو زدم به دریا،رنگم پریده بود،خودمو جمع و جور کردم ازش پرسیدم چه خبر عزیزم؟بی مقدمه گفت به بابا گفتم من میخوام پیش مامانم باشم.هنگ کردم.خشکم زد.رفت تواتاق وباگوشیش بازی کردو هیچی نگفت.نیم ساعت بعدش رفتم پیشش گفتم چراناراحتی؟گفت نه خوشحالم که بابانگفت بمون،
وقتی گفتم میخوام پیش مامانم باشم بابام هیچی نگفت.
گفتم به نظرت ناراحت شده؟گفت خب بالاخره شش سال پیشش بودم ولی مامان من پیش توراحت ترم.دلم برای بابام تنگ میشه اماتصمیمم روگرفتم....
امیرعلی برگشت...
دوباره کنارمه...
رفت تو 14 سال ومشکلاتی که برای نوجوون ها به وجود میاد.الان من دوتاپسر نوجوون دارم که به شدت تو سن حساسی هستندواقعا تعادل برقرار کردن بین این دوتا پسری که افکارو روحیاتشون باهم فرق میکنه خیلی سخته!اما باید مادر قدرتمندی باشم و از پسش بربیام که ان شاالله برمیام.
شماهم برام دعا کنید....
عزیزایی که دائم میپرسیدند چی شد خواستم خیالتون رو راحت کنم.
امیر علی موندگار شد....