شقایق دهقان در کنار خواهرش + عکسها

شقایق دهقان با انتشار این عکس نوشت: من شش ساله بودم، تو دوازده ساله. در صفی طولانی جلوی مغازه ایستاده بودیم. تو دو شیشه ی خالی شیر دستت بود، من برگه ی کوپن. یادم هست در صف، پچ پچِ بمبارانِ دیشب بود. دو زنی که از صورتشان تنها بینی های ِشان را یادم می آید، به پهلوی هم زدند و به من که با پیراهنِ سفیدِ یقه گردِ آستین حلقه ای، از سرِ بی حوصلگیِ کودکانه، رویِ جدولِ کنارِ کوچه بالا و پایین می رفتم پوزخند زدند. یادم هست یکی ِشان به لباسم اشاره کرد و گفت: “دخترخانوم، این چه سر و وضعیه!” ... و من که معنیِ سر و وضع را نمی دانستم، پرسش گر به تو نگاه کردم که به شکلِ ناشیانه ای روسریِ سیاهت را زیرِ چانه ات گره زده بودی و تلاش می کردی، انبوهِ موهایِ فِرت را زیرش جا بدهی.

یادم هست دست مرا گرفتی و گفتی: “بهشان نگاه نکن. به من نگاه کن...”

چهل و یک هستم. هرازگاهی اما دستم را می گیری و می گویی: "به آن طرف نگاه نکن. به بقیه مربوط نیست. " ... و من در تمامِ این لحظه ها دلم می خواهد، فقط به تو نگاه کنم.

شما هم رای بدهید
رزرو آنلاین اقامتگاه
تور ها
فلای تودی

درباره نویسنده

بیشتر بخوانید

شقایق دهقان در کنار خواهرزاده اش + عکسها

همگردی چهره ، سه شنبه 6 آبان 1399

شقایق دهقان با انتشار این تصاویر نوشت: گوشیم رو ازم می گیره و سعی می کنه تنظیماتِ پیچیده آپشن های مختلف گوشی رو بهم یاد بده. من هم مثل هر خاله ی پیر و کُنْدِ دیگه ای، الکی می گم آهان ... وسرمو تکون می دم که مثلاً یاد گرفتم.

نظرت چیه
2 دیدگاه و 0 رای ثبت شده است .
مرتب سازی :
    • 24 مهر 1399

    امان از روزی که نمی شود به آن نگاه نکرد... منتظر باشید

    • 16 مهر 1399

    خوش به حال ننه ش