حقایق جالب درباره وایکینگ ها، سفرها و تهاجم های آن ها
وایکینگ ها اغلب با عنوان مهاجم، غارتگر و انسان های وحشی و بی تمدن شناخته می شوند. از آن ها اغلب به عنوان جنگجویان یک بعدی یاد می شود که دستاوردهای آن ها چیزی بیش از شبیخون زدن، دزدی و تهاجم نبوده است. اما سوال این است که وایکینگ ها از کجا و چه زمان به وجود آمده اند و آیا واقعا وحشیانی بی خدا و خشن بوده اند یا خیر و وایکینگ ها چگونه از بین رفتند. در این نوشتار حقایق جالب درباره وایکینگ ها سعی داریم تاریخچه ای کوتاه از زندگی و پیدایش وایکینگ ها و سفرها و تهاجم های معروف ترین وایکینگ را در اختیار شما بگذاریم. با همگردی همراه باشید.
اقدامات و آوازه وایکینگ ها
در سال 793، وحشت در سواحل نورثامبریا Northumbria حکمفرما شد و دلیل آن در بخش حقایق جالب درباره وایکینگ ها حمله مهاجمان مسلح به صومعه خانه بی دفاع سنت کاتبرت St Cuthbert در لیندیسفارن Lindisfarne بود. راهبان وحشت زده مهاجمان را در حالی که مجموعه ای از گنجینه ها را در اختیار گرفته بودند و دسته ای از اسیران را با خود همراه می بردند مشاهده کردند. این اولین تهاجم انجام شده توسط وایکینگ ها بود. دزدان دریایی اهل اسکاندیناوی که برای دو قرن متوالی به جوامع مقیم در سواحل شمال غربی اروپا حمله می بردند و به عنوان جنگجویان بی رحم و سرسخت برای خود آوازه ای کسب نموده بودند. این تصویر توسط کسانی که مورد حمله معروف ترین وایکینگ قرار گرفته بودند و به عبارت دیگر قربانی آن ها بودند، به صورت غلو شده مکتوب می شد. یکی از اسقف های صومعه لیندیسفارن Lindisfarne نوشته بود که کلیسا توسط خون کشیش های خدا رنگین شده و از تمامی تزئینات گران بها خالی شده بود. بنابراین نویسندگان و قربانیان وایکینگ ها هیچ فرصتی را برای بزرگتر نشان دادن تهاجم های آن ها و شیطانی نشان دادن مقاصد آن ها از دست نمی دادند. اما با وجود اینکه معروف ترین وایکینگ به حمله های بسیار مخرب و خشونت آمیزی دست می زدند، از تهاجم های کوچک به کلیساها تا حمله های مهم و بزرگی که هزاران جنگجو در آن ها شرکت داشتند. از طرفی هم یک جامعه بزرگ برای خود تشکیل داده بودند و فرهنگ روشنفکرانه اسکاندیناوی را بروز می دادند. در حقایق جالب درباره وایکینگ ها باید بدانید که آن ها علاوه بر مهاجم بودن، تاجر نیز بودند. آن ها تا رودخانه های کشور روسیه و دریای خزر پیشروی کرده بودند، کاوشگرانی بودند که کشتی های خود را در اقیانوس اطلس به حرکت در می آوردند تا پنج قرن قبل از کریستف کلمب در سواحل آمریکای شمالی پیاده شوند، شاعرانی بودند که شعرهای متعددی را می سرودند و هنرمندانی بودند که آثار هنری بسیار زیبا و خیره کننده ای خلق می کردند.
ریشه و تبار وایکینگ ها
ریشه و تبار وایکینگ ها به مناطقی که امروزه با عنوان کشور دانمارک، کشور نروژ و کشور سوئد شناخته می شوند، مرتبط می شود. منطقه زندگی آن ها به طرز بسیار شدیدی ساده و روستایی بود و هیچ شهری وجود نداشت. اکثریت آن ها به وسیله کشاورزی یا ماهیگیری در امتداد سواحل آن منطقه به کسب رزق و روزی می پرداختند. پیشرفت های تکنولوژی کشتیرانی در قرن های هفتم و هشتم میلادی به این معنی بود که قایق ها بیشتر از آنکه توسط پارو به حرکت در بیایند، از قدرت بادبان ها برای حرکت استفاده می نمودند. آن ها با قایق هایی با طول زیاد مسافرت می کردند و می توانند به وسیله آن ها در سواحل مختلف پیاده شوند و به کارهای تهاجمی خود بپردازند. اینکه چه چیز باعث شد معروف ترین وایکینگ از سردسته قبیله خود برای سفر در دریای شمالی با این کشتی ها و انجام عملیات تهاجمی پیروی کنند، هنوز نامشخص است. دلیل آن ممکن است ناپایداری سیاسی در منطقه زندگی آن ها بوده باشد، چرا که روسای قبایل مختلف برای کسب قدرت با هم در جنگ بودند. همچنین امکان دارد دلیل آن اخباری باشد که توسط تاجرانی که از ثروت های کشورهای غربی سخن می گفتند به آن ها منتقل می شده یا شاید هم ترکیبی از همه این ها باعث به وجود آمدن این فرهنگ تهاجمی شده باشد. اما به هرحال در سال 793 میلادی اولین گروه مهاجم به لیندیسفارن هجوم بردند و در سال های بعد به کشور اسکاتلند (در سال 794)، کشور ایرلند (در سال 795) و کشور فرانسه (در سال 799) حمله کردند. قربانی های وایکینگ ها از آن ها با عنوان معروف ترین وایکینگ یاد نمی کردند، بلکه این عنوان سال ها بعد در قرن یازدهم میلادی شهرت پیدا کرد. این عنوان در حقایق جالب درباره وایکینگ ها احتمالا از کلمه ویک vik که در زبان قدیمی شمال اروپا به معنی خلیج یا خلیجک است، گرفته شده است. در ابتدا از معروف ترین وایکینگ با عنوان دینی (دانمارکی) یاد می شد؛ در آن زمان به این نکته توجه نمی شد که این کلمه می بایست تنها برای سخن گفتن از اهالی کشور دانمارک استفاده شود.
تهاجم های وایکینگ ها
در ابتدا تهاجم های معروف ترین وایکینگ بسیار کوچک و بی اهمیت بودند، به طوری که چند مرد سوار بر قایق به نقطه ای حمله می کردند و به محض اینکه به اندازه کافی غنیمت جمع می نمودند یا با مقاومت بسیار قوی تر از انتظار روبرو می شدند به خانه خود باز می گشتند، اما از سال 850 میلادی به بعد، معروف ترین وایکینگ در جنوب در امتداد رود سن در فرانسه پایگاه هایی تدارک دیدند و زمستان را در این مناطق گذراندند. این کار باعث شد یک نقطه عزیمت عالی برای تحت تسلط در آوردن نواحی اطراف داشته باشند. این تهاجم ها در نیمه دوم قرن نهم میلادی به اوج رسید. وایکینگ ها در ایرلند از جمله در شهر دوبلین، بندر های دژ بندی شده ای ساختند و از آن ها به تحت تسلط در آوردن بیشتر قسمت های شرقی این جزیره اقدام نمودند. در فرانسه، به دلیل از هم پاشیده شدن پادشاهی فرانک ها در سال 885 میلادی، وایکینگ ها قدرت بیشتری گرفتند، به طوری که ارتش آن ها شهر پاریس را محاصره و تقریبا فتح نمود. در اسکاتلند، آن ها یک پایگاه برای خود ساختند و سپس به تصرف بخش های مختلف این کشور پرداختند و در کشور انگلستان، یک لشگر نظامی بزرگ در سال 865 وارد شدند. این لشگر که توسط برادرانی جنگجو رهبری می شد، پادشاهی های آنگلو ساکسون انگلستان را یکی پس از دیگری از بین برد. در ابتدا نورثامبریا Northumbria با پایتخت خود در یورک در سال 866 به دست آن ها افتاد و سپس کنترل بیشتر بخش های دیگر این جزیره را در دست گرفتند. در نهایت، تنها وسکس Wessex که آلفرد در آن حکمرانی می کرد باقی ماند. آلفرد که یک علاقمند به مطالعه و فردی مذهبی بود، تنها به این دلیل به پادشاهی رسید که سه برادر بزرگتر او که نظامی بودند به دلایل مختلف از جمله بیماری یا جنگیدن با تهاجم وایکینگ ها در گذشته بودند. در اوایل ژانویه سال 878، بخشی از ارتش بزرگ وایکینگ ها از مرز عبور کرد و آلفرد را غافلگیر نمود. شاه آلفرد به سختی توانست از دست معروف ترین وایکینگ فرار کند و ماه های متوالی را به طور مخفیانه بسر ببرد. به نظر می رسید استقلال وسکس Wessex و به طور کل کشور انگلستان به پایان خود رسیده اما برخلاف احتمالات، آلفرد یک ارتش جدید گرد هم آورد و وایکینگ ها را در ادینگتون Edington شکست داد و سپس رهبر وایکینگ ها را مجبور کرد که به عنوان یک مسیحی تعمید یابد. او بخاطر دستاورد بزرگی که در نجات پادشاهی خود کسب کرد، به تنها حکمران انگلیسی تاریخ تبدیل شد که لقب "کبیر" را به دست آورده است. انگلستان برای هشتاد سال به دو قسمت تقسیم شده بود، بخشی که در جنوب و جنوب غربی توسط پادشاهان وسکس Wessex رهبری می شد و بخش دیگر در میانه و شمال این کشور که به دست وایکینگ ها افتاده بود. پادشاهان وایکینگ تا زمانی که آخرین آن ها اریک بلاداکس Erik Bloodaxe در سال 954 تبعید و کشته شد در این منطقه حکمرانی می کردند و سپس پادشاهان وسکس Wessex به حاکمان کل جزیره انگلستان تبدیل شدند. با این وجود سنت های وایکینگ ها در این مناطق ماندگار شد و اثر دی ان ای اسکاندیناوی هنوز در این مناطق که برای قرن ها با عنوان "دینلا" Danelaw شناخته می شدند، یافت می شود. تا اواسط قرن یازدهم میلادی، پادشاهی های مختلفی در دانمارک، نروژ و سوئد به روی کار آمدند و تهاجم های وایکینگ ها رو به افول نهاد. در بخش حقایق جالب درباره وایکینگ ها باید بدانید که در اوایل قرن یازدهم میلادی، یک حمله نهایی صورت گرفت و بخش هایی از کشور انگلستان برای بار دیگر فتح شد و پادشاهان دانمارکی جایگزین پادشاهان انگلیسی شدند. وایکینگ ها در بخش های بزرگی از اسکاتلند، مناطق اطراف دوبلین در ایرلند و منطقه نرماندی در فرانسه در قدرت ماندند. آن ها همچنین بخش بزرگی از روسیه را تحت کنترل خود در آوردند. در بخش بعد کم کم متوجه خواهید شد که وایکینگ ها چگونه از بین رفتند.
زیست گاه های وایکینگ ها
حقایق جالب درباره وایکینگ ها به نکاتی که گفته شد محدود نمی شد. همان انگیزه ای که باعث شده بود آن ها به تهاجم و فتح سرزمین های مختلف روی بیاورند، آن ها را به ماجراجویی و جستجوی سواحل ناشناخته برای زندگی کردن سوق داده بود. احتمالا وایکینگ ها در قرن هشتم میلادی به جزایر فارو Faroes رسیدند و آن ها را به عنوان پایگاهی برای اقامت و سفر تهاجمی به بخش های دیگر اقیانوس اطلس استفاده کردند. در میانه قرن نهم میلادی، مجموعه ای از سفرهای وایکینگ ها در اطراف کشور ایسلند اتفاق افتاد و در سال 872، گروهی از آن ها در این جزیره ساکن شدند. آن ها یک جامعه منحصر به فرد، به شدت مستقل و بدون هیچ وابستگی رسمی به پادشاهان نروژ را تشکیل دادند. حکومت آن ها یک حکومت جمهوری بود که مجموعه حاکمان آن از گروهی از روسای قبایل ایسلند تشکیل شده بودند. آن ها هر تابستان در دشتی در نزدیکی یک شکاف عظیم در کنار تپه های مرکز کشور ایسلند گرد هم می آمدند. از این مجموعه به عنوان اولین و قدیمی ترین پارلمان (مجلس) در تاریخ جهان یاد می شود. در کشور ایسلند نیز تکه های مهمی از شواهد وجود دارند که هوش و قوه اختراع معروف ترین وایکینگ را به نمایش می گذارند و نشان می دهد که وایکینگ ها چگونه از بین رفتند. برای مثال، بخش هایی از تاریخ که توسط خود وایکینگ ها به شکل تاریخ قرن دوازدهم ایسلند در کتاب های Íslendingabók و Landnámabók نوشته شده، اما مهمتر از آن، مجموعه داستان های حماسی اسکاندیناوی یا ساگا Saga است که با عنوان های Íslendingasögur یا Icelandic Family Sagas شناخته می شوند. این داستان ها در مورد اولین 150 سال مستقر شدن وایکینگ ها در ایسلند و روابط پر دردسر بین خانواده های ایسلندی در آن دوره است. پیمان ها، خیانت ها، دشمنی ها و قتل هایی که آثار آن ها هنوز هم در پس زمینه مناظر طبیعی این کشور دیده می شوند. داستان هایی مانند Njál’s Saga یا Egil’s Saga تکه های قدرتمندی از ادبیات هستند و در بین مهمترین نوشته هایی که از کشورهای اروپایی در قرون وسطی به جا مانده درباره اینکه وایکینگ ها چگونه از بین رفتند، به شمار می روند.
مذهب وایکینگ ها
کشور ایسلند محل وقوع اتفاق مهم دیگری بود که تغییر و تحول جوامع وایکینگ ها و دور شدن آن ها از جنگ افروزی را نشان می دهد. مسیحیت بسیار دیرتر از آنکه در بسیاری از بخش های اروپا ظهور کرد، در جوامع وایکینگ های اسکاندیناوی به ظهور رسید. در حالی که پادشاهان فرانسه مسیحیت را در اوایل قرن ششم و پادشاهان انگلستان در قرن هفتم میلادی قبول کرده بودند، مبلغان مذهبی مسیحیت تنها در قرن نهم میلادی در جنوب اسکاندیناوی دیده شدند و تا سال 960 میلادی که پادشاه دانمارک قبول کرد تعمید داده شود، پیشرفت بسیار کمی در این منطقه داشتند، اما کشور ایسلند همچنان به خدایان قدیمی وفادار ماند، خدایانی مانند اودین Odin و ثور Thor. در نهایت ایسلند برای جلوگیری از جنگ داخلی به مسیحیت روی آورد، زیرا بخش های مسیحی و غیر مسیحی آن تهدید کرده بودند که کشور را به دو بخش جدا با مذهب جدا تقسیم می کنند و این می تواند یکی از دلایلی باشد برای اینکه وایکینگ ها چگونه از بین رفتند.
کاوش های وایکینگ ها
کشور ایسلند نقطه ای بود که وایکینگ ها کاوش های مهم خود را از آن شروع کردند. در سال 982، یک رئیس قبیله به نام اریک سرخ که قبلا از نروژ تبعید شده بود، بخاطر درگیری در یک قتل از ایسلند هم تبعید شد. او شایعاتی در مورد سرزمین های دیگر در غرب شنیده بود، بنابراین با یک گروه کوچک از دریانوردان به جستجوی این سرزمین ها رفت. چیزی که او پیدا کرد فراتر از تخیلات هر شخص است. تنها در 300 کیلومتری غرب ایسلند، کشور گرینلند که بزرگترین جزیره جهان به شمار می رود، قرار دارد و دارای گلوگاه ها و جنگل های انبوهی است که احتمالا اریک سرخ را به یاد سرزمین خود در اسکاندیناوی می انداخته است. او دوباره به ایسلند بازگشت، بیست و پنج کشتی از مهاجران را با خود همراه کرد و سپس به گرینلند بازگشت تا یک جامعه وایکینگی دیگر ایجاد کند، جامعه ای که تا قرن پانزدهم میلادی دوام آورد. پسر اریک که لیف نام داشت، پا از این هم فراتر گذاشت. او که از یک وایکینگ دیگر شنیده بود که سرزمین های دیگری در غرب وجود دارند تصمیم گرفت خودش آن ها را از نزدیک ببیند. در حدود سال 1002، او و همراهانش جایی در امتداد سواحل آمریکای شمالی از کشتی پیاده شدند. آن ها یک یخچال طبیعی، یک خط ساحلی کوهستانی، یک جنگل و دشت های حاصلخیز پیدا کردند و نام آن سرزمین را وینلند گذاشتند. آن ها سعی کردند جامعه خود را در این سرزمین مستقر کنند، اما برخلاف نقاط دیگر مانند ایسلند و گرینلند، خصومت بومیان آمریکایی و تعداد بسیار کم وایکینگ ها باعث شد بعد از مدتی آن را ترک کنند. اما از آن ها به عنوان اولین اروپاییانی که قاره آمریکا را کشف کردند و در آن از کشتی پیاده شدند نام برده می شود. جالب تر اینجاست که آن ها این کار را پنج قرن پیش از کریستف کلمب انجام داده بودند. این موضوع که وایکینگ ها توانسته اند خود را به آمریکای شمالی برسانند یا خیر، در هاله ای از ابهام باقی مانده بود، تا اینکه در سال 1960، یک کاوشگر نروژی به نام هلگ اینگستاد و همسر باستان شناس او آن استاین، ویرانه های خانه های باستانی جالبی را در کشور کانادا پیدا کردند. وجود آهن و میخ های آهنی که احتمالا بخش هایی از کشتی بودند و بومیان آمریکا به تکنولوژی تولید آن ها دسترسی نداشتند، نشان می داد که این اقامتگاه ها به وایکینگ ها تعلق داشته اند. با اینکه جامعه حاضر در این منطقه بسیار کوچک بوده، این یک تایید فوق العاده بر کتاب های تاریخی وایکینگ ها در مورد یافتن سرزمینی در غرب گرینلند بود. بنابراین آوازه لیف اریکسون به عنوان یک کاوشگر فوق العاده و کاشف سرزمین های جدید، بدون هیچ گونه شک تایید شد. اگر لیف اریکسون می دانست که چنین آوازه ای پیدا کرده، مسلما بسیار خوشحال می شد. حاضر جوابی، هوشمندی، شجاعت و عملگرا بودن، از ویژگی های کلیدی یک جنگجوی وایکینگ به شمار می رفت، اما اینکه معروف ترین وایکینگ بخاطر انجام یک کار فوق العاده مانند این به یاد آورده شود، بسیار مهم و ارزشمند است. قرن ها بود که وایکینگ ها به عنوان مهاجمان و غارتگران شهرت پیدا کرده بودند، اما کسب آوازه به عنوان تاجر، داستانگو، کاوشگر، مبلغ مذهبی، هنرمند و حکمران بسیار دیر انجام شد.