سفر دخترانه به طبیعت رویایی دامنه های درفک
سفر به طبیعت رویایی دامنه های درفک یکی از تجربه هایی محسوب می شود که برای هر اهل سفری جذاب است، خصوصا اگر این سفر دخترانه باشد.
شاید شما هم اسم قله درفک به گوشتون خورده باشه؛ یک آتشفشان خاموش و رویایی وسط جنگل های بی نظیر گیلان. با راهی صعب العبور که برای رفتن و رسیدن به اونجا نیاز هست با یک تیم حرفه ای کوهنوردی همراه بشید و البته به تجهیزات کافی هم نیاز دارید.
هیجان انگیزتر از قله درفک برای من توصیفی بود که از یکی از دوستام دربارۀ طبیعت اطراف قله درفک شنیده بودم و دلم می خواست این جنگل زیبا رو از نزدیک ببینم.
صد البته که سفر کردن به این جنگل برای آدمی مثل من که عاشق سفر رفتنه ولی تجهیزات حرفه ای نداره و معمولا ارزون سفر میکنه، گزینۀ خیلی خوبی محسوب می شد، ولی هر بار که عزم سفر می کردم به موانعی مثل نداشتن مرخصی یا کمبود بودجه مواجه می شدم.
بالاخره مردادماه امسال به صورت ناگهانی وسط یک هفته اتفاقی افتاد که همۀ برنامه ها و قرارهای کاری م کنسل شد. اولش با خودم فکر کردم که می تونم برم تو کنج خودم و با کمی سکوت، تنش و بی قراری های زندگیِ شهری رو کم کنم ولی بعد به این نتیجه رسیدم که حتی پشت شیشه های دوجداره و دیوارهایی از جنس بتن و آجر هم از صدای بوق ماشین و زنگ تلفن گریزی نبود. تازه خونه نشینی صدای بوق ماشینا رو توی سرم زیادتر هم می کرد! بنابراین با خودم فکر کردم این فرصت بهترین وقت برای سفر به همون طبیعت رویاییه که دوستم چند سال پیش برام تعریف کرده بود.
از اونجا که در این سفر قصد کمپ کردن داشتم و تجربۀ سفرهام به من یاد داده بود برای کمپ کردن به خصوص اگر خانم باشید باید حداقل یه جمع سه نفره داشته باشید به دو نفر از دوستام زنگ زدم و اونا هم مشتاق تر از من برای این تجربه بودند، بنابراین برای فردا – تاریخ ؟؟؟ - ساعت 6 صبح جلوی ترمینال آزادی با هم قرار گذاشتیم.
من می دونستم دارم میرم به یک جنگل بالای یک روستا، در نتیجه برام روشن بود که از سوپرمارکت و بقالی و رستوران اون اطراف خبری نیست، پس هرچیزی که ممکن بود لازمم بشه رو باید با خودم می بردم. یعنی غیر از خوراکی باید ملزوماتی مثل صابون هم برمی داشتم.
معمولا توی کمپ نیازی به شامپو پیدا نمی کنید چون امکان حمام کردن وجود نداره اما صابون برای شستن دست ها از نظر من در این جور سفرها جزو واجباته. کمک های اولیه مثل چسب، داروهای مسکن، مواد ضدعفونی کننده مثل الکل یا بتادین هم همین طور. یادتون باشه که آسیب دیدگی در سفر چه یه خراش کوچک باشه چه یه شکستگی ،هیچ وقت قبل خبر نمی کنه ، بنابراین باید همیشه باید برای روبرو شدن با این قبیل سوانح آماده باشید.
در مورد موضوع غذا در سفرهای کمپی هم تجربه هایی دارم که خوبه اونارو بیان کنم. دسترسی به غذای مناسب و سالم توی سفرهای کمپی، اونم جایی که قبلا به اونجا نرفتید و از محیطش شناختی ندارید خیلی مهمه. به نظر من در این جور سفرها همیشه شکلات و نبات همراهتون داشته باشید. ممکنه جایی که میرید امکان آتش روشن کردن نباشه، پس تا حد ممکن آب آشامیدنی و آب جوش با خودتون ببرید که لازمه ش داشتن یه فالسک خوبه.
یادتون نره برای سفر اگر هیچ تجهیزاتی ندارید این سه تا وسیله رو حتما همراهتون داشته باشید؛ اول یه فالسک خوب که حرارت و برای زمان زیادی توی خودش نگه داره. فلاسک خوب علاوه بر اینکه تامین کنندۀ آب جوش شماست، می تونه بعضی وقت ها ظرف آشپزیتون هم بشه. مثلا با داشتن یک فلاسک آبجوش ، برای آماده کردن غذاهای نیمه آماده مثل نودل دیگه نیازی به آتش ندارید و فقط کافیه رشته ها رو بریزید توی همون فلاسک و بذارید چند دقیقه توی آبجوش بمونه و نوش جون کنید.
دومین وسیله یک چاقوی سفری با تیغه تیز و محکمه . چنین چاقویی در سفر کاربردهای زیادی داره. مثلا: باز کردن در کنسرو، صاف کردن زمینی که میخواهید اونجا چادرتونو برپا کنید و البته دفاع از خودتون در برابر خطرها.
سومین مورد از ملزومات سفر، داشتن کفش مناسبه که واقعا مهمه . اصلا لازم نیست کفش گرون قیمت و عجیب و غریبی داشته باشید، فقط مهمه که کفشتون مناسب محلی باشه که میخواید به اونجا سفر کنید.
اینکه کفشتون مخصوص پیاده روی توی جنگل، ساحل یا کویر باشه اهمیت داره نه مارک و قیمتش. به نظر من کفش شما حتی از همسفرتون مهم تره و باید مراقب باشید یهو بین راه، رفیق نیمه راه نشه!
برگردیم به ماجرای سفر ...
6 صبح 10 مردادماه 1397 من و دو نفر همسفرم در ترمینال آزادی دم گیشه ی بلیت فروشی یکی از تعاونی های مسافربری بودیم. به آقای بلیت فروش گفتیم که سه تا بلیت اتوبوس به ما بدید برای رشت و گفتیم ما می خواییم بین راه پیاده بشیم و بریم درفک.
آقای بلیت فروش لبخندی زد و با لهجۀ شیرین گیلکی گفت: شما سه تا دختر تنها میخوایید برید درفک؟!
ما با عزم راسخ گفتیم: بله! بلیت ها رو گرفتیم و آقای بلیت فروش گفت: باید امامزاده هاشم پیاده شید.
لبخند و تعجب آقای بلیت فروش باعث شد ما از خوش خیالی مون بیرون بیاییم و یه کم جدی تر نسبت به سفری که می خواستیم بریم، برخورد کنیم.
بخاطر همین، 3ساعت راه و که از تهران تا امامزاده هاشم در پیش داشتیم صرف سرچ کردن توی اینترنت کردیم و فهمیدیم جایی که داریم میریم نه تلفن خواهیم داشت، نه اینترنت و قراره روی خاک یکی از قدیمی ترین جنگل های زمین قدم بذاریم .
ما در مسیر رسیدن به جنگل های هیرکانی بودیم. جنگل های هیرکانی با طبیعت وحشی و تنوع گونه های جانوری و گیاهی ش انتظارما رو می کشید.جنگل هایی که به روایتی تنها پوشش جنگلی زمین محسوب میشه که از عصر یخبندان دوام آورده. ما فهمیدیم که در این نقطه از زمین انواع حیوونا مثه خرس، گراز وحشی و گرگ و عقاب زندگی میکنن و ما خودمون با پای خودمون داریم میریم به زیستگاه این حیوونا! در نتیجه تصمیممونو برای کمپ کردن عوض کردیم و با تنها اقامتگاهی که در اون جنگل بود و توی جستجومون در اینترنت پیدا کرده بودیم، تماس گرفتیم. این اقامتگاه یه اکوهتل بود که دقیقا وسط جنگل های هیرکانی قرار داشت.
وقتی امامزاده هاشم از اتوبوس پیاده شدیم از طرف اقامتگاه یه ماشین برامون فرستاده بودن و ما سوار شدیم و به سمت روستای فرارود رفتیم.
نیم ساعت تو راه بودیم اونم در جاده ای که نصف بیشترش آسفالت بود و باقی راه خاکی، وسط جنگلی که مناظر و رنگاش شبیه نقاشی یه نقاش آماتور بود. نقاشی که از پررنگ ترین سبز برای کشیدن درختاش استفاده کرده بود و طلایی ترین رنگ رو برای نور خورشید در نظر گرفته بود.بعد از طی کردن این جاده رسیدیم به اقامتگاه گیلگمش.
اقامتگاه محوطۀ وسیعی داشت که دورتادورش و برای جلوگیری از ورود حیوونای وحشی نرده کشی کرده بودند و درست کنار این زمین وسیع یه برکه بود پر از ماهیای ریز که شنا کردن توی برکه رو تبدیل به یک تجربه ی قلقلک بار میکردن!
اونجا فهمیدیم که اگر چهل و پنج دقیقه توی این جنگل ها پیاده روی کنیم می رسیم به یک آبشار به اسم ماهی مشو!
قدرت آب این آبشارانقدر زیاد بود و ارتفاعش انقدر بالا بود که هیچ ماهی و موجود آبزیستی نمیتونست به اونجا برسه ولی به هر حال ما به اون آبشار رسیدیم و حتی اونجا شنا کردیم.
بعد از شنا، توی جنگل هیجان زده و سربه هوا به خیال خودمون تو مسیر برگشتن به اقامتگاه بودیم که سر از بین چند تا کلبۀ چوبی درآوردیم. خوشبختانه اون کلبه ها سکنه داشت و اونجا فهمیدیم که ما گم شدیم و خودمون خبر نداریم!
گم کردن مسیر برگشت به اقامتگاه فرصت خوبی شد که با ساکنان مهربون یکی از کلبه ها که یک خانوادۀ هشت نفره بودن آشنا بشیم و ازشون نان خانگی و پنیر محلی که خودشون از شیر دام هاشون درست کرده بودن خریداری کنیم. با راهنمایی اونا راهمونو پیدا کردیم و دوباره راه افتادیم به سمت اقامتگاه .
وسط راه با یک خانم مسن ولی سرحال و با ذوق آشنا شدیم که به نظر من ایشون باید به عنوان یکی از جاذبه های توریستی جنگل های هیرکانی ایران در یونسکو ثبت بشه! بانو صدری خانم یکی از اهالی روستای فرارود، پیرزنی مهربان و مهمان نوازه که یک خونه ی چوبی وسط جنگل داره و با گاوش اونجا تنها زندگی می کنه و در خونه ش به روی همه بازه.
من و همسفرام که بعد از شنا و پیاده روی وسط جنگل دم کرده، حسابی گرسنه شده بودیم به اصرار صدری خانم تصمیم گرفتیم همونجا بمونیم و غذایی آماده کنیم. از باغچه ی صدری خانم کمی گوجه فرنگی چیدیدم و اونا رو با پنیر و نون محلی که خریده بودیم و با چایی که صدری خانم برامون دم کرد خوردیم. این غذای ساده انقدر لذیذ بود که با کلمات نمی تونم لذتبخش بودنش و توصیف کنم.
بعد از کلی اصرار صدری خانم برای شب موندن تو کلبه ش بالاخره خداحافظی کردیم و برگشتیم اقامتگاه. طی سه روزی که ما در روستای فرارود بودیم با کمک گرفتن از محلی های مهربان و مهمان نواز اونجا تونستیم طبیعت بکر و رویایی دامنۀ درفک ، غارهایی که لونۀ خفاش ها بود و پرواز عقاب ها توی آسمون آبی اونجا رو ببینیم. ضمنا یه عالمه خط و خراش روی تنمون از گزنه های اونجا یادگاری جمع کنیم! شنیدن قشنگترین موزیکی که توی دنیا وجود داره رو هم تجربه کنیم که تلفیقی ازسکوت و صدای موسیقی برگ درخت هاست و صدای بال سنجاقک ها و صدای قدم های باد روی برکه.
اگه هوای سفر به این منطقه توی پاییز و زمستون به سرتون زد حواستون باشه که با سرمای زمهریر و یک جنگل برفی مواجه میشین پس لباس گرم با خودتون ببرید و برای خارج شدن از محوطه های محافظت شده خیلی احتیاط کنید. در آخر لازمه بگم که راهنمایی و مهمان نوازی اهالی فرارود به شما کمک می کنه سفر خوبی داشته باشید و یادتون باشه که مهربونی و قدرشناسی خودتونو برای آدما و طبیعت پرمهر و آروم اونجا سوغات ببرید.