مصاحبه با آقای پرهامی، کارآفرین شیرازی و صاحب خانه سنتی پرهامی ها
برای رویاهات تا پای جون بجنگ ! خیلی هامون این جمله رو بارها شنیدیم اما هستن افرادی که به این جمله عمل کردن. رویاهای هر فردی از یه جنس هست، یکی درآمد بیشتر، یکی تحصیلات یکی پیشرفت شغلی اما در این بین افرادی هم هستند که علاوه بر رویاهای فردی خودشون، به فکر تاثیر مثبتی که می تونن رو دنیا اطرافشون بگذارن هم هستن، مثلا محافظت از آثار تایخی شهر پدری یا کمک کردن به صنعت گردشگری ایران. در ادامه با کارآفرین اهل شیراز جناب آقای پرهامی مالک خانه تاریخی پرهامی صحبتی کردیم تا ببینیم دنبال کردن رویاها با آن فراز و نشیب ها ارزشش را دارد یا خیر پس گروه همگردی را همراهی کنید.
مصاحبه با آقای پرهامی مالک خانه تاریخی پرهامی
آقای سروش پرهامی لطف کنین از سوابق کاریتون پیش از تاسیس خانه سنتی پرهامی برامون بگین و اینکه اصلا چی شد که همچین تصمیمی گرفتین؟؟
من قبل از شروع این کار، راهنمای تور بودم و تورهای دو هفته ای یا 21 روزه برگزار می کردم و بین سال های 85 تا 89 این کار رو به صورت حرفه ای انجام می دادم، طوری که دو سال آخر این دوران، من حدود 200 روز از سال رو در سفرها و برگزاری تور گذروندم. در همون دوران بود که با خودم فکر کردم که اگه شهرهایی مثل کرمان و اصفهان، خانه سنتی دارن، چرا شیراز با این همه قدمت و تاریخ و فرهنگ، نباید همچین چیزی داشته باشه؟ درواقع اینکه محله و خونه اجدادی من هم در همینجا قرار داشت، انگیزه کارم رو زیادتر کرد. ابتدا می خواستم با آقای نعمت اللهی، موسس خانه سنتی نیایش این کار رو شروع کنم که این کار میسر نشد و البته من از این قضیه خوشحال هستم، چون تونستم خانه پرهامی رو به همه معرفی کنم. حالا چی شد که این منطقه رو انتخاب کردم؟ اول از همه که همونطور که گفتم، اینجا یعنی کوچه نصیر نظام گود عربون، محله آبا و اجدادی من بوده و بین بافت زندیه مثل مجموعه وکیل و بافت قاجاریه مثل خیابون لطفعلی خان و نارنجستان قرار داشت و به جاذبه های زیادی مثل مسجد نصیرالملک هم نزدیک بوده.
میشه رشته دانشگاهی شما رو بپرسم؟
کارشناسی من رشته زمین شناسی بود در دانشگاه شیراز، با رتبه 713. من با پدرم زیاد به طبیعت و کوه می فتم، اما گردش ما به این صورت بود که می رفتیم پای کوه و می نشستیم و من دوست داشتم که بریم کوه رو بگردیم، اما پدرم عقیده داشت که "اینجو با اون بالو چه فرقی داره؟؟" (با خنده)
بعدش بزرگتر که شدم، فکر کردم رشته زمین شناسی یعنی گشت و گذار، اما وقتی وارد دانشگاه شدم متوجه شدم که همه نگاهشون به زمینه. برای همین برای ارشدم مدیریت گردشگری خوندم در دانشگاه علامه. البته در مقطع کارشناسی هم روی ژئوتوریسم کار می کردم، یعنی زمین گردشگری. یکی از پروژه های من هم "غار نمکی قشم" بود، بزرگ ترین غار نمکی دنیا.
زمانی که این کار رو شروع کردین، چند سال داشتین؟؟
25 26 سال داشتم. درواقع من متولد سال 64 هستم و سال 89 شروع به این کار کردم. خانه سنتی پرهامی، نیمی از یک خونه سنتی کامله و ایده اولیه من این بود که 5 تا خونه پرهامی رو دوباره بازسازی کنم و در حال حاضر غیر از این خونه، دو تا خونه دیگه رو هم تونستم خریداری کنم، البته تصمیم دارم طوری کارم رو پیش ببرم که هر خونه یک رنگ و بویی داشته باشه. دلم می خواد غیر از اقامت، خوابیدن و غذا خوردن، مهمان ها تجربه های دیگه ای اینجا داشته باشن. تجربه معاشرت و گفت و گو. مثلا شما حمام های سنتی رو در نظر بگیرین. جایی بود که در کنار نظافت، مردم در اون به معاشرت می پرداختن. از صبح تا بعدازظهر، وقتشون رو اونجا می گذروندن و دور تا دور روی سکو می نشستن و حتی اونجا خوراکی هایی مثل کلم پلو یا کاهو ترشی و چای می خوردن. خدمات جانبی که در در کشورهایی مثل مراکش زیاد انجام میشه و در ایران در هتل های سنتی کاشان هم اجرا میشه و ما باید این مسئله رو جدی بگیریم.
الگویی هم برای کارهاتون داشتین؟ از زمان جوانی و ابتدای کار به بعد؟
من الگوی فوق العاده ای داشتم. آقای نعمت اللهی در اون زمان آژانس پارس مسافر رو داشتن و به من اعتماد کردن و در سن 20 سالگی، توری به مدت 21 روز با دو آمریکایی به من محول کردن و بعد از اون هم تورهای مختلف و باعث شدن تا من همه جای ایران رو ببینم و باعث شدن که من بزرگ فکر کنم و متوقف نشم. همینطور فکر و پشت فکر و این قضیه به من خیلی کمک کرد.
پس شما سعیتون بر این بوده که این خدمات جانبی رو ارائه بدین.
بله، مثلا ما رویدادی به نام شب ملل داریم که گاهی شبیه به پرفورمنس میشه. یک بار من از یکی از مهمان هام خواستم شب ژاپنی رو اینجا اجرا کنه و اون با خودش 7 عدد کیمونو (لباس سنتی ژاپنی) آورده بود، به هر میزی یک کیمونو داده بود و شب بسیار جالبی برگزار شده بود. افراد بومی در اجرای این پروسه ها خیلی عنصر مهمی هستن و این کار، صرفه اقتصادی زیادی هم داره و باعث جذب گردشگرهای خارجی میشه. اگر ما به هر دلیلی نمی تونیم به سفر بریم، باید شرایطی ایفا کنیم که جذب گردشگر و متعاقبا معاشرت های محلی ها با اونا زیاد بشه و مردم ما با فرهنگ های مختلف آشنا بشن. ما هم سعی می کنیم که این ارتباط و حلقه رو افزایش بدیم تا اتفاق های خوبی بیفته.
به نظرم نوع پذیرایی، سرو غذاها و برخوردتون هم اینجا خیلی خوب و جالبه. اصلا شبیه به رستوران نیست.
من همه سعیم رو می کنم تا کاری کنم که به اینجا اسم رستوران تعلق نگیره و حتی عنوان "سفره خانه" برای این مکان، نوعی توهین برای من محسوب میشه. ما اینجا قلیون ارائه نمیدیم و حتی از مهمان ها خواهش می کنیم که سیگار هم نکشن، درست مثل خونه که توش سیگار کشیده نمیشه و حتی درش بسته هست همیشه و باید موقع ورود در زد.
من شنیدم که یک خانه تاریخی توی کاشان هست که ایرانی ها رو پذیرش نمی کنه و فقط توریست های خارجی رو می پذیره. به نظرم توریست های خارجی فقط بخشی از این کار و تجارت هستن.
اتفاقا دفعه اولی که من رفتم اونجا هم من رو راه ندادن. اما خیلی خونه خوبی هست و ایده های جالبی داره. هرکدوم از اتاق هاش یک کاربردی داره، مثلا نشیمن ایرانی درست کرده. اونجا هم به هرحال جامعه هدف خودش رو داره. البته برای من آشنایی با افراد ایرانی هنرمند و ناشناخته مثل اهالی موسیقی، خیلی جذاب تر از صرف توریست های خارجی هستن. مثل آقای اینانلو، استاد کمانچه.
شما ایونت های خودتون رو توی اینستاگرام معرفی می کنین؟
بله، تبلیغات همه رویدادهای ما توی اینستاگرام انجام میشه. گاهی اوقات هم رویدادهایی پیش میاد که من نمی تونم از مدت ها قبل اعلام کنم، چون ممکنه خودم هم تازه متوجهش بشم. اون رویدادها رو هم در اینستا قرار میدم.
در صورت تمایل بفرمایین که هزینه های راه اندازی، مدیریت و توسعه کسب و کار شما چقدر بوده و از چه روش هایی تامینشون کردین؟
هزینه ها زیاد بوده. درواقع اگه بخوام عدد بگم، در سال 87 هر متر بافت قدیم، 250 هزار تومان بود، اما الان و در سال 96، هزینه تملک حدود 10 برابر شده و هزینه مرمت هم تقریبا دو برابر هزینه ساخت میشه. البته کاربردها فرق می کنه. شاید شما بخواهید که یک هتل بسازید و اون موقع دیگه اون کار هزینه های مرمت لازم نداره. اما واقعا خواهش من اینه که برای ساخت خانه سنتی یا اقامتگاه، خانه ها رو خراب نکنین که از اول بسازین. باید همون رو مرمت کرد. خانه های قدیمی، هرکدوم روح دارن، خصوصا خانه های بالای 100 سال. با تمام تلاشی که ما می کنیم، به هیچ وجه نمی تونیم به پای امکانات هتل ها برسیم، اما تفاوت ما با هتل ها، همون روح خانه ها و میزبان نوازی ماست، کاری که هتل ها به دلیل شلوغ بودن و پررفت و آمد بودن، امکان انجامش رو ندارن. اگر ما به مهمان ها به شکل دلار نگاه نکنیم، دلار خودش می رسه و برعکس. مهمان ها خودشون می فهمن نوع برخوردها رو حس می کنن.
البته اینکه شما سبک پذیرایی خودتون رو دارین، مثل غذاها، سرو اون ها، پذیرایی و... باعث خاص بودن شما میشه. درواقع به نظر من نیازی نیست که شما تلاش کنین تا به پای امکانات هتل های بزرگ برسین.
البته من هیچ وقت دلم نخواسته که یک اقامتگاه بومگردی داشته باشم. بومگردی متعلق به شهر نیست، مال روستا و جاهای بکره. یک توریست خارجی نمی تونه قبول کنه که اکولوژی در شهر وجود داشته باشه. بومگردی جاییه که از غذاهای سنتی استفاده کنه، مصالح سنتی به کار ببره، پسماندهاش رو بازیافت کنه و.... مثل گیله بوم. راه اندازی و مدیریت بومگردی، واقعا هزینه برداره. شما مثلا در نظر بگیرین که باید از پنل های خورشیدی برای تامین انرژی استفاده بشه.
در ایران، جایی رو داریم که به معنای واقعی، بومگردی باشه؟؟
گیله بوم داره به اون سمت میره. من توصیه می کنم که حتما به گیله بوم سر بزنین. اگرچه اصلا هم ادعای اکولوژ بودن ندارن.
موقعی که شما تصمیم گرفتین، پشتوانه فکری داشتین یا ایده اصلی از خودتون بود؟
این ایده رو من خودم در شهرهای دیگه دیدم و درواقع تصمیم شخصی خودم بود و درواقع علت اینکه با دوستم در هتل نیایش همکار نشدم، بخاطر این بود که دید ایشون بر مبنای هتل بود و من دیدم، خانه سنتی.
در روند به ثمر رسوندن خانه سنتی پرهامی، به مشکلی هم برخوردین؟ از هر لحاظ؟
والا من موهام این رنگی نبود، مشکی یک دست بود (با خنده). بزرگ ترین معضلی که من باهاش رو به رو شدم، اینه که معیارهای اقامتگاه سنتی برای میراث فرهنگی تعریف نشده و در هنگام مجوز دادن، خیال می کنن که استانداردها باید همون استانداردهای هتل باشه. مثل استانداردهای ستاره دادن. مثلا در اندونزی، هتلی با 10 اتاق وجود داره که 5 ستاره هست، اما این دید به هیچ عنوان در ایران وجود نداره.
یعنی برای میراث فرهنگی تعریف نشده؟
بله، شهرداری ها هم به ما به عنوان اسکناس و منبع درآمد زایی نگاه می کنن. تامین مالی هم مشکل بزرگی بود برای من. کسی که می خواد وارد این کار بشه، باید متکی به خودش باشه و بعد از اون هم پشتوانه ای از طرف خانواده داشته باشه. برای همین در این زمینه، گروه های خانوادگی نتیجه خوبی می گیرن، چون به عنوان نمونه می تونم بگم که باید از پشتوانه هایی مثل بانک ها باید به طور کلی صرف نظر کرد.
یعنی بانک ها در زمینه گردشگری، هیچ وامی در اختیاز نمیذارن؟
من قوانینی رو که یکی از بانک ها در رابطه با پرداخت وام به من گوشزد کرد، براتون دونه به دونه میگم و خودتون قضاوت کنین.
- اقامتگاه در بافت قدیمی ساخته نشود.
- به طرح های گردشگری و خانه های ثبت ملی تعلق نمی گیره.
یعنی دقیقا همون چیزهایی که من می خواستم انجام بدم، انگار که با من مشکل داشتن (با خنده)
البته شرط عمده کار خانوادگی اینه که مسائل مالی از قبل مشخص بشه. من خانه های سنتی زیادی رو دیدم که کارشون رو هم به خوبی پیش می بردن، اما به دلیل اینکه مسائل مالیشون رو واضح نکرده بودن، دچار مشکل شدن. بیزینس، یک کار 20 ساله یا 30 ساله نیست، کاریه که باید بسیار طولانی باشه و این نیازمند نگاه حرفه ای هست.
دوست داریم اگه ایرادی نداره از طرح های آینده شما کمی بدونیم
من دوست دارم به سمت بوتیک هتل شدن پیش برم. در عین اینکه به معماری سنتی بسیار علاقه دارم، به همون اندازه به تشریفات هم علاقه دارم. دوست دارم که افرادی هم مهمانم باشن که انتظار سرویس های سطح بالا داشته باشن، مثل سرویس بهداشتی داخل اتاق، تخت و کاندیشنر و.... در کنار اون می خوام بحث سنتی کار رو هم پیش ببرم، مثل ساخت حمام سنتی.
مثلا من در حال خرید خونه ای هستم که می خوام اونجا رو تبدیل کنم به جایی که مهمان ها نه تنها عرقیات ناب بنوشن، بلکه روند ساخت عرقیات رو ببینن و از نزدیک و حتی تجربه کنن.
من با گفتن حمام سنتی یاد حمام های سنتی ترکیه افتادم.
یا مثل مراکش. به نظر من خیلی خجالت اوره که توریستی وارد ایران بشه و نتونیم درآمد درستی از راه درست از توریست کسب کنیم. شاید اینجا کشور ارزونی برای توریست های خارجی باشه، اما راه های کسب درآمد رو به خوبی بلد نیستیم. مثلا یکی از دوستان من کارگاه های آشپزی سنتی تشکیل میده و با 4 الی 5 ساعت سرگرم کردن توریست های خارجی، از هرکدومشون 80 یورو می گیره. هنر پذیرایی از توریست، فقط ساخت اقامتگاه و اتاق نیست.
مهمان های شما بیشتر از چه کشورهایی هستن؟
میشه گفت که یک جورایی، ملیت مهمان هام رو خودم بیشتر انتخاب می کنم، چون دو ملیت رو خیلی دوست دارم. اول ژاپنی ها که عاشقشون هستم چون ادب و احترام جزو فرهنگشونه و به نظرم خیلی خاصن و دسته دوم هم سوئیسی ها که از نظر من خیلی انسان های عجیبی هستن. یک کشور کوچیک که همه سازمان های خاص بین المللی اونجا قرار گرفته، پس حتما باید خاص باشن تا پذیرای این سازمان های خاص باشن و تمام دنیا در کشورشون خلاصه بشه، به همین خاطر من سعی کمی کنم که با این ملیت ها بیشتر ارتباط بگیرم و پذیراشون باشم. اما به طور کلی، مهمان های فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی ما هم زیاد هستند.
با مهمان هاتون ارتباط می گیرین؟ یعنی شده که باهاشون دوست بشین؟
خیلی زیاد. چون اینجا کوچیکه ما خواه ناخواه با همه مهمان ها دوست میشیم. عشق به توریست ها در همه کارمندهای ما به یک اندازست. مخصوصا در شب های ملل که فراموش نشدنیه، این ارتباط خیلی بیشتر میشه.
مسلما این شب ها فراموش نشدنیه
البته من رفتار توریست هایی هم که این شب ها رو برگزار می کنن، برام عجیبه. شما تصور کنین که حاضرین 3 شب رو در پاریس بگذرونین و یک شب رو به طور کامل به معرفی ایران به فرانسوی ها اختصاص بدین؟؟ وقت برای این توریست ها با ارزشه اما از صبح تا شب برای این کار وقت میذارن؟ مثلا یک اسپانیایی برای شب اسپانیا، از صبح مشغول تهیه پی دی اف معرفی بود، بعدش رفت خرید و بعد هم از ساعت یک تا هفت مشغول اماده کردن غذاهای محلی اسپانیا در آشپزخونه بود. یا مثلا خانم های لهستانی برای شب لهستانی، سرود ملی کشورشون رو اجرا کردن.
در زندگی شخصی، جدا از این کار به چه چیزهایی علاقه دارین؟؟ اهل سینما و کارهای فرهنگی و هنری هستین؟
بیشترین علاقه من به جمع کردن آدم ها دور همه. من زمانی دوست داشتم که شتابدهنده داشته باشم برای استارتاپ ها. هدایت استارتاپ ها رو دوست دارم، اما بعدا فهمیدم که علاقه ام بیشتر حول محور تیم سازی و جمع کردن آدم هاست.
چه توصیه ای به عنوان کارآفرین برای افرادی دارین که دوست دارن این کار رو شروع کنن؟
به نظر من حتما علاقه خودشون رو دنبال کنن. حتما ارزشش رو داره. همین که شما اینجا نشستین و ما داریم صحبت می می کنیم، یعنی حتما ارزشش رو داره. من میگم اگه می خواین خدمتی به بازار ارائه بدین، قبل از هر چیزی فکر کنین که طعم کار شما چیه؟ اینکه خاص باشن و در زمینه مشخصی کار کنن. مثلا یکی در زمینه گیاهان کار می کنه، یکی آشپزی، یکی لباس و.... دنباله رو بودن کار خطرناکیه، وگرنه هنوز هم ظرفیت و هم مکان برای این کار به اندازه کافی وجود داره. این باعث میشه که توریست ها هم هربار به یه دلیل تازه ای، بارها به یک شهر سر بزنن.
اگه به چند سال قبل برگردین، دوباره همین کار رو انجام میدین؟
حتما. حتما. محرک انجام این کار، عشقه. باید به کارتون عشق داشته باشین تا انجامش بدین. بعضی ها فقط امکان سنجی کار رو انجام میدن، اما من میگم که اول امکانسجی دلت رو محاسبه کن، ببین اصلا دوستش داری. نباید پرسید که توی کدوم بخش از گردشگری پول هست. نباید این سوال رو پرسید، سوال خوبی نیست. باید دید که به اون کار علاقه دارین یا نه. کاری رو که دوست داشته باشین، براتون مثل بهشت میشه و اگه دوستش نداشته باشین، میشه مثل زندان.
میدونم که میهمان دارین و من نمی تونم بیشتر زمانتون رو بگیرم پسممنون که وقت گذاشتین. دیگه بیشتر از این مزاحمتون نشم.
ممنون از شما که وقت گذاشتین و این مصاحبه رو ترتیب دادین.