نگاهی به شخصیت مولانا | شاعر پارسی زبان

اشعار سراسر فارسی او با لهجه ترکی غلیظی خوانده می شود تا سرآغاز رقصی عارفانه باشد. سال هاست که ترک ها تلاش می کنند، او را به خود نسبت دهند، اما اشعار او از همان لحظه نخست شروع شروع مراسم سما همه چیز را فاش می کند. حتی اگر هنوز پا به حرمش نگذاشته باشی، مردم قونیه مولانا را حضرت خطاب می کنند، به زیارت حرمش می شتابند، در مسجد جامعی که روزی او و امامش بوده نماز جمعه به جا می آورند و کتاب های خطی را که اشعار فارسی او را نگاشته از مفاخر موزه مولانا به حساب می آورند، اما خود بسیار کم فارسی می دانند. پس با همگردی همراه باشید برای سفری به قونیه، آرامگاه مولانا و کسب اطلاعاتی از مراسم بزرگداشت مولانا...

مولانا

فارسی گوی

مولانا شاعری است فارسی زبان. گو این که وجه عرفان او شعر سرودنش را کمرنگ می کند. با این حال به لحاظ کلامی نیز یکی از بهترین شعرای فارسی زبان به شمار می رود. مولانا حتی یک بیت شعر ترکی نسروده است و در جایی هم پارسی گویی را توصیه می کند. پارسی گو، گرچه تازی خوش تر است، عشق خود را صد زبان دیگر است. با این همه در سال های اخیر تلاش های زیادی صورت گرفته تا مولانا شاعر و عارفی ترک زبان معرفی شود اما در مراسم بزرگداشت مولانا و در کنار آرامگاه مولانا اشعار فارسی با لهجه ترکی خوانده می شود. دکتر میرجلال الدین کزازی، مولانا پژوه شناخته شده، در این مورد به اهمیت مولانا در دنیای امروز اشاره می کند و می گوید "جلال الدین بلخی هرگز حتی یک بیت شعر به زبان غیرفارسی نسروده و این خود دلیل قاطعی بر ایرانی بودن شخصیت والا است. حال این ماییم که باید قدر این شاعر را بدانیم."

شعر مولانا

روان شو سوی بغداد ای پدر

او زاده بلخ است در خراسان اما آرامگاه مولانا در قونیه. هیچ شکی در این نیست، جلال الدین محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی پدرش از شیوخ صوفیه بود و سلسله امام احمد غزالی. همین آیین او را به هجرت واداشت. چه سلطان محمد خوارزمشاه با این آیین سر سازگاری نداشت. پدرش وقتی مولانا کودکی 6 و 7 ساله بود، عزم ترک دیار کرد. به سمرقند رفت و سپس به بغداد و مکه و پس از آن ساکن الجزیره شد. آنگاه به دعوت کیقباد سلجوقی که خود از علاقه مندان آیین درویشی بود، به قونیه پایتخت سلجوقیان رومی رفت. گفته می شود، قونیه سرزمینی است که عرفا آن را به سبب انرژی های خاص اش برای سکونت ترجیح می دهند. خانواده مولانا از آن به بعد در قونیه ساکن شدند. پس از فوت پدر، پسر در 24 سالگی عهده دار مسولیت وی یعنی مفتی شهر شد. وی از مریدان شاگرد پدرش برهان الدین محقق ترمذی بود. مولانا در قونیه بود و به تدریس علوم دینی مشغول بود تا آن که در آن شهر در گذشت و هم اکنون آرامگاه مولانا در این شهر است. ایشان در آیین تصوف روشی خاص دارد که تاکنون از او به یادگار مانده است. مقبره مولانا و اعقابش نیز در این شهر قرار گرفته. خانواده او یکی پس از دیگری عهده دار مسولیت جد خود و حفظ مریدان شدند. مولانا دو کتاب شعر معروف دارد. مثنوی معنوی و دیوان شمس تبریزی که حاصل مجالست یکی دو ساله او با شمس است. داستانی که بارها گفته شده، مردی عارف و شاعر و دانشمند که در اثر آشنایی با درویشی ساده دل، مرید او شده و به سیر و سلوک می رسد. این که او را بلخی بنامیم یا رومی شاید تفاوت چندانی نداشته باشد، حتی جدل بر سر ایرانی یا ترک بودنش. مهم این است که مولانا شخصیتی بزرگ و ماندگار است، با اشعاری برای همه فصول. آرامگاه مولانا در قونیه و مراسم بزرگداشت مولانا در همین شهر برگزار می شود و علاقمندان زیادی خود را به این شهر می رسانند.

مولانا 1

دولت عشق آمد و ...

همان گونه که این شاعر بزرگ در یکی از اشعارش توصیه می کند، شعرش بیش از آن که بر ظرایف پیچیده کلامی استوار باشد، مفاهیم عمیق عرفانی را با زبانی ساده و قابل فهم بازگو می کند.
هیچ آداب و تربیتی مجو هرچه می خواهد دل تنگت بگو
با این حال آهنگ و قافیه و ردیف نیز از پی می آید و چنان بر دل و جان می نشیند که از یاد رفتنی نیست. مولانا در لحظات و به کمک کلمات موزون الهامی مجسم می کند. این شاعر از همان سنین کودکی پرواز عارفانه را تجربه کرد. تجربه ای که بعدها در اشعارش منعکس شد، به ویژه پس از دیدار با شمس تبریزی در 35 سالگی که تحولی عظیم در زندگی او محسوب می شود. عبدالرحمان می نویسد که به خط بهاءالدین ولد پدر جلال الدین محمد نوشته ای یافت شده بر این اساس "جلال الدین محمد در شهر بلخ شش ساله بوده که روز آدینه با چند کودک دیگر بر بام های خانه های ما سیر می کردند. یکی از آن کودکان با دیگری گفته باشد که بیا تا از این بام بر آن بام بجهیم. جلال الدین محمد گفته است: این نوع حرکت از سگ و گربه و جانوران دیگر می آید، حیف باشد که آدمی به این ها مشغول شود، اگر در جان شما قوتی است بیائید تا سوی آسمان بپریم و در آن حال ساعتی از نظر کودکان غایب شد، فریاد برآوردند، بعد از لحظه ای رنگ وی دگرگون شده و چشمش متغیر شده باز آمد و گفت: آن ساعت که با شما سخن می گفتم دیدم که جماعتی سبز قبایان مرا از میان شما برگرفتند و بگرد آسمان ها گردانیدند و عجایب ملکوت را به من نمودند؛ و چون آواز فریاد و فغان شما برآمد، بازم به این جایگاه فرود آوردند". در همان سال ها در حین سفر به بغداد مولانا با فریدالدین عطار نیشابوری ملاقات کرد و از او کتاب اسرارنامه را هدیه گرفت. کتابی که همواره با او بود. شعر این شاعر عارف نیز متاثر از این تجربه هاست. چنانکه به اعتقاد مولانا شناسان، این اشعار در ظرف زمان نمی گنجد، برای تمام زمان ها سروده شده باشد، انگار. برای شرکت در مراسم بزرگداشت مولانا به قونیه و آرامگاه مولانا بروید و حسی عارفانه را تجربه کنید.

دولت عشق آمد و من

عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه

امسال مراسم بزرگداشت مولانا درکنار آرامگاه مولانا در قونیه بود. همین نامگذاری مراسمی را در سازمان ملل به همراه داشت. گو این که این مناسبت فرصتی برای کشورهایی چون ایران، افغانستان و ترکیه و مولانا و آثارش را مورد کنکاش قرار دهند. دبیر کل سازمان ملل متحد در مراسم بزرگداشت مولانا در آرامگاه مولانا در قونیه که با حضور صدها نفر از اندیشمندان، سفرا و اعضای زمان ملل متحد در محل این سازمان برگزار شد، از ضرورت توجه به افکار این شاعر بزرگ سخن گفت. ایشان معتقد است: "اشعار مولانا در زمان نمی گنجد و فراتر از زمان است، مولانا جلال الدین محمد بلخی باوجود گذشت هشتصد سال همچنان زنده است." و همچنین ایشان دلیل این موفقیت مولانا را با وجود گذر زمان، در اندیشه های انسان دوستانه و انسانگرایانه مولانا می داند. کلمن بارکس مولانا شناس آمریکایی نیز می گوید :" در ده سال گذشته شعر مولانا پرخواننده ترین شعر در آمریکا بوده است. او حقیقت و دوستی را به ما یادآور شده است که همانا عشق و نجابتی سرزنده است." وی که اشعار مولانا را به انگلیسی ترجمه کرده، ادامه می دهد: "مولانا به مردم آمریکا آموخته است که چگونه عشق بورزند. برخلاف تمام کسانی که در این جمع حضور دارند، من مولانا را در 38 سالگی ام شناختم و از آن زمان تاکنون در حال ترجمه آثار او هستم و از انجام دادن این کار خسته نمی شوم، زیرا این کار روحم را خسته نمی کند. این کار نوعی تفریح عمیق و آرامشی متعالی است. احساس می کنم شاعری به بزرگی مولانا نیازمند مترجمان بسیاری است. با این حال از اینکه توانسته ام اشعار او را ترجمه کنم افتخار می کنم." در مراسم بزرگداشت مولانا در کنار آرامگاه مولانا در قونیه پیشنهاد شد، سازمان ملل از روح اندیشه های این شاعر بزرگ، به عنوان مسیری برای ایجاد فضای مشترک جهانی در آینده استفاده کند.

آآثار مولانا

هر کسی از ظن خود شد یار من

شعر مولانا را شاید بتوان شعری برای همه مردم دانست. گذشته از ترک و فارس بودن. در قونیه حال و هوای دیگری حکمفرماست. مردم شهر قونیه، مولانا را با اشعار فارسی اش می شناسند، اما گذشته از فارسی یا ترکی بودن، روح حاکم بر شهر قونیه است. آرامش و امنیت در شهر موج می زند. درویش ها در مراسم رسمی سماع شعر مولانا را با لهجه ای ترکی زمزمه می کنند. از در و دیوار حرم مولانا خط فارسی می ریزد، حتی از پرده نوشته بالای در که به خط نستعلیق است، مهم نیست که دولت ترکیه و تلویزیون رسمی آن تاکید می کنند، "ماچندان شبیه فارس ها نیستیم" در قونیه غربت معنا ندارد.از این استان ایران به آن استان سفر کرده باشی انگار. حتی سوغات قونیه شبیه سوغات مشهد و قم است. همان تسبیح و مهر و جانماز. همان شیرینی های خاص. هرچند ادبیات ترک با خط نگارش انگلیسی قرابتی با اشعار مولانا از سوی ناسیونالیست های ترک، تنها به سبب صفت رومی او باشد. با این همه باید حساب محققان دانشمندان مولانا شناس را از حساب تملک طلبی ها جدا کرد. در قونیه و در کنار مولانا غربت معنا ندارد، نه برای فارس نه برای کسی که از آن سوی دنیا آمده باشد. مگر غربت نوع بشر در زمین خاکی و این همه ناشی از نوع نگرش این عارف نامی است که در توصیف رفتاری وی گفته اند: "تواضع و مردم آمیزی مولانا در میان بازاریان و بازرگانان و حتی رنود عیاران شهر هم علاقه مندان بسیار برای او فراهم آورده بود. وی که در موکب مریدان خاص و طالب علمان مشتاق با هیبت و جلال عالمانه به محل درس یا وعظ می رفت در کوی و بازار با شرم و فروتنی انسانی حرکت می کرد، با طبقات گونه گون مردم از مسلمانان و نصارا، سلوک دوستانه داشت. عبوس رویی زهدفروشان و خودنگری عالم نمایان بین او و کسانی که مجذوب احوال و اقوالش می شدند فاصله به وجود نمی آورد. در برخورد با ان ها تواضع می کرد، به دکان آن ها می رفت، دعوت آن ها را می پذیرفت و از عیادت بیمارانشان غافل نمی ماند. حتی از صحبت رندان و عیاران هم عار نداشت و نسبت به نصارای شهر نیز با لطف و رفق برخورد می کرد و کشیشان آن ها تواضع می کرد و اگر گه گاه با طنز و مزاح سر به سرشان می گذاشت ناظر به تحقیر آن ها نبودند، بلکه نظر به ارشاد آن ها داشت."

هر کسی از ظن خود شد یار من

شما هم رای بدهید
رزرو آنلاین اقامتگاه
تور ها
فلای تودی

درباره نویسنده

بیشتر بخوانید

نشست شاهنامه و زبان پارسی برگزار می شود

گلاره یوسف پور ، چهارشنبه 7 تیر 1402

براساس آخرین خبرهای بدست آمده و گزارشات منتشر شده، نشست شاهنامه و زبان پارسی برگزار می شود.

نظرت چیه
0 دیدگاه و 0 رای ثبت شده است .
مرتب سازی :