رمان بخت زمستان، نوشته مهشاد لسانی با همکاری انتشارات پرسمان منتشر شد. زیر پایم سرازیری تپه زیبا و پر عظمت آبعلی، آرمیده زیر لایه ای از برف سپید و سنگین می درخشیدو انتهای منظره بدیع آن به نقطه های سیاهی می رسید که در صفی طویل در انتظار سریدن روی برف های پنبه ای و تازه کوبیده شده بودند. چشم انداز رو به رو، مانند عکس های مجله های لوکس، چشمم را نوازش می داد و بخاری که از دهانم خارج می شد، چون ابری کوچک زیر آفتاب دی ماه سرد، مقابل چشمانم محو می شد… از آن بالا همه چیز مانند اولین روز آفرینش، پاک، بکر و دست نخورده می نمود. پشت جلد رمان “بخت زمستان” آمده است: از پس پرده اشک به وضوح دیدم که نگاهش تغییر کرد و مهربان شد. شراره های طلایی رنگ نگاهش چون آفتابی سوزنده و بران، اشک های روی گونه ام را خشکاند. خیلی آرام گفت: تو چشمای تو چیه دختر که اینقدر… و بقیه حرفش را خورد.
خیلی خوبه منم قصد دارم بخونمش